روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

پنج گنج والدین ایده‌آل

پنج گنج والدین ایده‌آل
 همه‌ دلشان می‌خواهد موفق باشند؛ پدر و مادرها بیشتر. ولی بیشتر پدرومادرها حتی موفقیت‌شان را هم نه برای خودشان، که برای تربیت موفق فرزندان‌شان می‌خواهند. آنهایی که بچه‌دار شده‌اند، می‌دانند که این ماجرا چه‌قدر فراز و نشیب و پیچیدگی دارد. هیچ روزی مثل روز قبل نیست و اتفاقا هر چه بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شوند ماجراها پیچیده‌تر می‌شود. ضمن اینکه خصوصیات فردی و خانوادگی و حتی اجتماعی هر پدر و مادری را نیز باید درنظر گرفت...
 حالا سوال این است که واقعا والدین موفق چه ویژگی‌‌هایی دارند؟ آیا برای این موضوع هم استانداردهایی وجود دارد تا بر مبنای آن بتوانیم موفقیت والدین را محک بزنیم؟ آیا موفقیت به معنای کامل و بی‌عیب و نقص بودن است؟
 بگذارید از همین ابتدای بحث یک موضوع را روشن کنیم: والدین موفق الزاما کامل‌ترین، بهترین و بی‌نقص‌ترین والدین نیستند. اگر این اصل را قبول کنیم با استرس کمتری بچه‌داری می‌کنیم، فرزندان‌مان را بزرگ و راه را برای موفقیت آنها هموار می‌نماییم.
 با توجه به اینکه بیشتر جوامع امروزی فرزندمحور شده‌اند، والدین در تربیت به بچه‌ها دچار استرس فراوانی می‌شوند و فشار زیادی به خود وارد می‌کنند تا همه چیز خوب پیش برود؛ از انضباط و مقررات، تغذیه، مطالعه، تسهیلات آموزشی و امکان استفاده از کامپیوتر گرفته و تا همه‌چیز. امروزه حتی برای شرایط روحی و تغذیه‌ای مادر باردار هم تعریف‌های خاصی وجود دارد تا پایه‌های موفقیت کودک قبل از تولدش بنا شود.
به همین دلیل، والدین گاهی به دلیل نداشتن وقت یا امکانات برای تامین همه‌جانبه بچه‌ها، دچار عذاب وجدان شده و خودشان را گناهکار می‌دانند و این موضوع، فشار روانی وارد بر آنها را بیشتر می‌کند و صد البته، بچه‌داری و فرزندپروری را مشکل‌تر. شاید اگر اصولی را به‌طور کلی در نظر بگیریم معنای موفقیت در بچه‌داری و فرزندپروری را بهتر درک کنیم.
 البته شرایط والدین کاملا متفاوت است و موفقیت نیز به همین اندازه می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد اما لااقل ۵ اصل کلی وجود دارد. یک اصل مربوط به قبل از ازدواج و ۴اصل دیگر مربوط به قبل از فرزنددار شدن است.
 ۱) ازدواج، موفق شرط اول:
  موفقیت والدین در زمینه بچه‌داری به قبل از بچه‌دار شدن و حتی به قبل از ازدواج برمی‌گردد. والدین موفق، ازدواجی مناسب دارند و بسیار دشوار است که همسرانی بدون انطباق در فکر و سبک زندگی بتوانند تربیتی صحیح ارایه بدهند. مرحله بعدی، زمانی است که آنها قصد دارند صاحب اولاد شوند؛ کاری که نباید تصادفی و بی‌برنامه باشد و حتی‌المقدور باید ۴ اصل زیر برایش در نظر گرفته شود:
 ۲) انتظارتان را از بچه‌دارشدن روشن کنید:
  این، موضوع مهمی است که اگر بعضی والدین قادر نباشند با گروه سنی خاصی (مثلا کودکان) راحت ارتباط برقرار کنند، ریشه‌ مساله را باید در همان سنین (یعنی دوران کودکی والدین) جستجو و حل و فصل کرد. والدین موفق از همان دوران باید یاد گرفته باشند که مسوولیت‌هایشان را بشناسند، چه‌طور با استرس برخورد داشته و یا در شرایط ناراحت‌کننده (که در دوران بچه‌داری بی‌شمار است) خود را با شرایط وفق دهند. بررسی‌ها نشان می‌دهد سطح استرس والدین روی کودکان و توانایی بزرگ کردن آنها تاثیر به سزایی دارد؛ ضمن اینکه بچه‌داری کاری مادام‌العمر است و هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. والدین موفق از قبل ترس‌هایشان را می‌شناسند و تمام جوانب زندگی با بچه را ضمن بررسی، حل و فصل می‌کنند (کار، تحصیل، وضعیت تفریحی، مالی، ازدواج و غیره...)
 ۳) زمینه خانوادگی را مهیا کنید:
  والدین موفق از قبل، شرایط خانوادگی خود را بررسی می‌کنند که با والدین خود یا همسرشان درباره این موضوع، مشکلی نداشته باشند تا شرایط فکری، روانی و تربیتی مناسبی برای بچه‌دارشدن موجود باشد. در غیر این صورت، ناخواسته و غیرمستقیم بسیاری از مسایل و مشکلات را وارد زندگی‌تان می‌کنید.
 ۴) پیشاپیش معلوم کنید که قرار است فرزندتان از شما چه بیاموزد:
  والدین موفق اولویت‌های زندگی فرزندانشان را براساس ارزش‌های درست پایه‌ریزی می‌کنند؛ ارزش‌های دینی و اجتماعی خود را با همسرشان هم‌سو و همگن کرده و می‌دانند که قرار است چه تفکرات و باورهایی را به فرزندان‌شان منتقل کنند.

۵) از جمع‌آوری اطلاعات غافل نشوید:
  والدین موفق قبل از بچه‌دارشدن شروع به جمع‌آوری اطلاعات در این زمینه می‌کنند و از منابع معتبر (نه حرف‌های بی‌پایه و اساس این و آن) کمک می‌گیرند تا بدانند در هر دوره سنی خاص باید با فرزند‌شان چه برخوردی داشته باشند. این کار تا پایان عمر نیز باید تداوم داشته باشد؛ یعنی والدین باید به طور مستمر با روش‌ها و اصول صحیح رفتاری و سلامت جسمی و روانی فرزندان‌شان آشنایی داشته باشند. چنین والدینی هرگز از یادگیری ترسی ندارند و از اینکه نکته‌ای را در این زمینه ندانند احساس حقارت یا ناراحتی نمی‌کنند و اتفاقا با ولع زیادی به دنبال یادگیری خواهند بود.
 ● والدین موفق ۹ ویژگی دارند
  اگرچه نمی‌توان نسخه واحدی برای همه والدین پیچید اما والدین موفق این خصوصیات را حتما دارند:
 ۱) ارتباطشان عمیق است
  ارتباط آنها با فرزندان‌شان بسیار عمیق و از همان سنین شیرخوارگی برقرار می‌شود. وقتی بچه‌دار می‌شوند قبول می‌کنند که اول پدر یا مادر هستند و بعد معلم، مهندس، کارمند فلان شرکت و ... و برعکس تصور خیلی‌ها که فکر می‌کنند شیرخوار چیزی درک نمی‌کند، می‌دانند که اتفاقا همه‌چیز توسط کودکان ثبت و ضبط می‌شود و بعدها همان مسایل توسط آنها بروز داده می‌شود. آنها تمام نیازهای شیرخوار را فراهم کرده و از همان ابتدا به او می‌فهمانند که تنها منبع اعتماد و تکیه‌گاه او هستند. این ارتباط عاطفی عمیق به این صورت پایه‌ریزی شده و برای همیشه باقی می‌ماند.
 ۲)نیازهای فرزندشان را می‌شناسند
  آنها خوب درک می‌کنند که هیچ‌گاه مسایل مالی و امکانات، جایگزین وقت و زمانی که باید برای فرزند صرف کنند، نمی‌شود چون پول، پیشرفت شغلی و تحصیلی قابل‌ جبران است اما هر دوره عمر فرزندان با خصوصیات و نیازهای ویژه، اگر نادیده گرفته شود اصلا قابل جبران نیست و صدمات وارده به دلیل کمبود وقت و یا بی‌توجهی والدین، می‌تواند عواقب ناگوار، پیچیده و غیرقابل جبرانی به بار بیاورد.
 ۳) حمایت می‌کنند، ادعا نمی‌کنند
  بهترین‌ و موثرترین کارها را به‌عنوان یک حامی و پشتیبان خوب برای فرزندشان انجام می‌دهند اما قبول می‌کنند که خودشان هم نقایصی دارند. به این ترتیب، راه را برای رفع نقایص خود بازمی‌گذارند و با این روحیه، فرزندشان هم در این موارد، آنها را می‌بخشد.
 ۴) آنها می‌دانند که «دوصد گفته چون نیم‌ کردار نیست»
  می‌دانند برای بچه‌ها، رفتار و عملکرد بهتر از گفتار و نصیحت است. سخنرانی و سرزنش به ندرت در بچه‌ها (در سنین مختلف)، تاثیر می‌گذارد. در عوض رفتار والدین پیامی واضح و رسا به همراه دارد. در گفتار و رفتار این والدین صداقت و مهربانی وجود دارد و فرزندان‌شان نیز همین‌‌گونه بارمی‌آیند.
 ۵) اول گوش می‌کنند، بعد حرف می‌زنند
  قبل از آنکه حرف بزنند به صحبت‌های فرزندشان گوش می‌کنند. هر چه بیشتر گوش می‌کنند فرزندشان بیشتر برایشان تعریف می‌کند و این یک مکالمه موثر محسوب می‌شود. آنها می‌دانند که اعتماد به نفس، سنگ بنای سلامت عاطفی و روانی است و فرزندشان در صورتی اعتماد به نفسی محکم و پایدار پیدا می‌کند که خودش انتخابگر باشد و تحت نظارت والدین، خودش تصمیم بگیرد. وقتی می‌خواهند رفتار منفی او را تصحیح کنند لااقل دو رفتار را پیشنهاد می‌کنند تا خودش انتخاب کند.
 ۶) درست تنبیه می‌کنند
  آنها معتقدند که موثرترین تنبیه، عدم تایید فرزند (البته به صورت موقت) است که همیشه باید همراه با توضیحات کافی به فرزند باشد که چرا این عدم تایید به وجود آمده و راه رفع آن چیست.
 ۷) زیاد حرف نمی‌زنند
  به سوالات فرزندشان با توجه به رده سنی و درک او پاسخی ساده و صحیح می‌دهند و معمولا از مباحثه طولانی خودداری می‌کنند؛ یعنی در هر سن، اطلاعاتی متناسب به فرزندشان ارایه می‌دهند و خوب می‌دانند که ریختن یک بشکه چای در یک فنجان کاری بیهود است!

۸) حد خودشان را می‌‌شناسند
  به این موضوع توجه دارند که فرزندشان در طول زندگی خود روابط بسیاری برقرار می‌کند؛ با دوستان، معلمان، فامیل و ... حتی اگر در دوره‌ای خاص این روابط ویژه‌تر شود باز هم درنهایت، این پدر و مادر هستند که جایگاه خاصی در ذهن او دارند که دایمی است. به همین دلیل روی نقش خود دقت بیشتری کرده و آن را محکم‌ حفظ می‌کنند.
 ۹) دنبال تشکر نیستند
  آنها می‌دانند که فرزندشان مسوول جبران زحمات والدین نیست. اگر چه بچه‌داری بسیار سخت و گاهی طاقت‌فرساست و ترکیبی از لذت‌ها و ناراحتی‌هاست اما آنها از اینکه به وظایف‌شان درست عمل کرده و فرزندانی سالم، عاقل و بادرایت بار بیاورند احساس رضایت و خشنودی می‌کنند و از آنها توقع جبران ندارند.
منبع:Mayoclinic Parentcenter
روزنامه سلامت

نقش پدران در زندگی فرزندان

نقش پدران در زندگی فرزندان
با تأکید بسیار زیاد بر اهمیت جایگاه مادر خوب در طی دهه‌های اخیر، شاید پدرها احساس کنند نقش آنها چندان اهمیتی ندارد.هیچ چیز نمی‌تواند بیشتر از این حقیقت نداشته باشد! کارشناسان در حال حاضر به این قضیه پی برده‌اند که پدرها نسبت به آنچه قبلاً‌ تصور می‌شد، الگوهای شخصیتی بسیار قوی برای بچه‌ها محسوب می‌شوند.
طرز برخورد دختران با مردان و پسران با زنان بیشتر از طریق مشاهده طرز برخورد پدر یا مادر شکل می‌‌گیرد. توقعات یک دختر مبنی بر چگونگی رفتار مردان با او بیشتر بستگی به این دارد که او در خانه چه چیز را شاهد بوده است.
 
▪ هشدار:
 
 رفتارهای پدر با مادر تأثیر عمده‌ای بر تمایل دختر به شباهت یا تفاوت با مادرش دارد. اگر پدر، مادر را سرزنش و طرد کند، دختر دوست ندارد شبیه مادرش باشد.
 پسران نیز مانند دختران در مورد چگونگی رفتار با زنان از پدرشان الگو می‌گیرند. آنها با زنانی که در زندگیشان نقش اصلی را بازی می‌‌کنند با روشی شبیه به رفتار پدر خود با مادرشان، رفتار می‌کنند. حتی اگر پسری از بدرفتاری فیزیکی و عاطفی پدر خود با مادرش بیزار باشد، به احتمال زیاد همین الگو را با بدرفتاری با همسر خود، تکرار خواهد کرد. با چنین عملکردی او لذت رضایت از یک ارتباط عاشقانه را از دست می‌دهد.
 از این بدتر این که، ممکن است پدر با انتقال سوء رفتار به پسران خود، این سیکل خشونت و بدرفتاری را همیشگی کند. نوجوانان امروزی ممکن است بیش از حد مادی‌گرا به نظر برسند، اما برخلاف آنچه اکثر افراد تصور می‌کنند، آنها به اندازه پدرشان به مبلغ چک ماهیانه حقوق او اهمیت نمی‌دهند.
تحقیقی نشان می‌دهد، رضایت کلی نوجوانان از زندگی به کیفیت روابط آنها با پدرشان و موقعیت اقتصادی خانوادگی بستگی دارد. نوجوانانی که روابط گرم و صمیمانه‌ای با پدر خود دارند مثبت‌‌گرا و با اعتماد به نفس‌تر بوده‌ و می‌توانند در اتفاقاتی که برایشان می‌افتد، مؤثرتر عمل کنند. آن دسته از نوجوانانی که در مورد رابطه‌شان با پدر خود احساس خوبی ندارند بدبین‌تر بوده و قادر به پذیرش مسئولیت‌ زندگی خود نیستند.
 
▪ نکته اساسی:
 
 با فرزندان نوجوان خود در مورد اهمیت احترام به همسرتان صحبت کنید، اما این به تنهایی کافی نیست. نکته بسیار مهم و قابل توجه این است که نوجوانان به عملکرد پدرشان بیشتر از گفته‌های او توجه کرده و شبیه به آن عمل می‌کنند.
 اگر می‌خواهید فرزندان شما به همسرتان احترام بگذارند، باید ابتدا خود شما با طرز برخورد و عملکردتان این رفتار را به آنها آموزش دهید. با وجود این حقیقت که پدران نقش بسیار مهمی در زندگی نوجوانان بازی می‌کنند، متأسفانه آنها حضور چشمگیری در زندگی نداشته و اکثر اوقات غایب هستند.
 در کتاب «تشنه پدر» نوشته «مارگو مین» اشاره شده است: در آمریکا، ۲۰ درصد از نوجوانان در پایان هر هفته پدر خود را می‌بینند. ۵۰ درصد از نوجوانان هیچ تماسی با پدر خود ندارند و ۳۰ درصد هر چند وقت یک بار با او تماس دارند. در حقیقت بیش از ۱۲ میلیون از نوجوانان در طول روز هیچ ارتباطی با پدر خود ندارند.
 دغدغه دختران نوجوان این است که علاوه بر جسمشان، افکار و احساسات آنها نیز مورد تحسین قرار گیرد. پدران در این مرحله نقش مهم و منحصر به فردی را بازی می‌کنند. اکثر مردان وقتی به طور ناگهانی متوجه می‌شوند دختر کوچکشان به دختری جوان بدل شده است، در ابتدا یکه می‌خورند. تحسین جذابیت دختران توسط پدر بسیار مهم است چرا که به دید مناسب دختران نسبت به خود کمک می‌کند.
 بعضی از مردان اعتقاد دارند، آگاهی از وضعیت جنسی دخترشان به نوعی نابهنجار یا اشتباه است اما در حقیقت این قضیه امری صحیح و عادی است. وقتی پدری همزمان با لذت بردن از شخصیت دخترش، جنسیت او را نیز تصدیق کند، می‌تواند به او کمک کند تا به خودش افتخار نماید.
 بعضی ازمادران در مورد رفتار دختران نوجوان با پدرشان و این که در بعضی از اوقات ممکن است خود را لوس کنند و لوس شوند.تفاوت در نوع نگاهی است که بیننده دارد. مثلاً‌ وقتی دختر کوچکی روی زانوی پدرش می‌نشیند، او را در آغوش گرفته و شروع به قلقلک دادن او می‌کند.
 همه تصور می‌کنند که او دختری بازیگوش و مهربان است. اما اگر همان دختر کوچک که به دختر جوانی تبدیل شده است، این کار را انجام دهد، ممکن است این عمل از دید دیگران حرکتی ناپسند به حساب آید. او به هیچ وجه چنین منظوری ندارد! در ذهنش او هنوز همان دختر کوچولوی پدرش است.
 
▪ هشدار:
 
 اگر وقتی دختر کوچکتان بر روی زانوی شما می‌نشیند، او را از خود برانید فقط عمیقاً گیجش کرده‌اید. با توجه به نوع مدی که در بین جوانان وجود دارد، اگر دختری نوجوان در خانه یا مهمانی لباس نامناسب بپوشد و یا در طی گردش‌های خانوادگی غیر متعارف راه برود، پدر و مادر او آشفته و ناراحت می‌شوند.
 ایجاد محدودیت در این زمینه نه تنها برای راحتی خوددختران نوجوان اهمیت دارد بلکه به دختران کمک می‌کند تا درک درستی از خودشان پیدا کرده و به این قضیه که دیگر بزرگ شده‌اند توجه کنند.
علاوه بر این، از آنجایی که سایر مردان به آنها به دید یک بزرگسال می‌نگرند، آگاهی دختران از تأثیری که بر روی دیگران دارند، بسیار مهم است. این موضوع به طور بالقوه موضوعی خجالت‌آور برای نوجوانان و والدینشان است.
 اگر به دخترتان با لحنی تند و عصبانی بگویید باید لباس مناسب‌تر بپوشد یا رفتارش را با پدرش تغییر دهد، ممکن است او احساس کند به خاطر جنسیتش باید خجالت بکشد. بزرگ شدن دختران نباید به این معنی باشد که او آغوش پدر یا مهربانی و توجه او را از دست بدهد. با او آرام و مهربان برخورد کنید.

▪ حقیقت:
 
 پدران در جدا کردن دختران از مادرانشان در حین دعوا، نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کنند. دختران در حین دعواها و اختلاف‌هایی که با مادرشان دارند، برای این که از پشتیبانی پدرشان بهره‌مند شوند، به سوی او گرایش پیدا می‌کنند. پدران می‌توانند با همدلی و بدون این که طرف هیچ کدام از آنها را بگیرند به از بین رفتن تنش‌ها کمک کنند تا دوباره ارتباط مناسبی بین دختر و مادر برقرار شود.
 اشکالاتی که در روابط دختر و پدر وجود دارد معمولاً‌ باعث ایجاد اختلالاتی مانند اختلال در غذا خوردن دختران می‌شود. نویسنده کتاب «تشنه پدر» می‌گوید: توجه پدران به غذا خوردن دختران باعث می‌شود اعتماد به نفس آنها بالا رود. پدران باید دختران خود را به روشی متعادل مورد مهر و محبت خود قرار دهند. این قضیه به دخترها کمک می‌کند تا تغییرات جسمی خود را پذیرفته و در مواجهه با پسران اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند.
 اگر دختران از سوی پدر- که مهمترین مرد در زندگی آنهاست- مورد تأیید قرار نگرفته و پذیرفته نشوند، به خود شک کرده، به سرزنش خود پرداخته و حتی افسرده می‌شوند. از سوی دیگر ممکن است از روابط اجتماعی سرباز زده، گوشه‌گیر شده، بی‌بند و بار رفتار کرده و یا این که در غذا خوردن آنها اختلال ایجاد شود.
 
▪ هشدار:
 
 دختر شما نیاز دارد او را به عنوان یک فرد کامل بپذیرید. اگر بگوییم یک پسر به پدر و مادرش هم برای ابراز محبت آنها و هم پذیرش صحیح او- همانطوری که هست- نیاز دارد، بیراهه نگفته‌ایم. پذیرش پسر همانطور که او می‌خواهد ممکن است برای پدرش سخت باشد. بخصوص اگر از هنگام تولد او برای آینده‌اش نقشه‌هایی ریخته باشد.
 این واقعیت است که معمولاً‌ پدران در رؤیای داشتن پسری هستند که با رفتن به همان دانشکده‌ای که آنها رفته‌اند، عضویت در انجمن مشابه، وارد شدن به شغل مشابه یا به عهده گرفتن شغل خانوادگی، راه پدرشان را ادامه دهد. بسیاری از پدران خود قربانی آرزوهای خانواده‌هایشان شده‌اند.
 زحمت و رنجی که خانواده‌هایشان به آنها تحمیل کرده‌اند تا راهی را بروند که خود شخصاً‌ نتوانسته‌اند آن را دنبال کنند. پدران با کشف این که پسرشان برای آینده خود نقشه‌ای متفاوت با نظر آنها دارد، ضربه روحی می‌خورند. بسیاری از پدران از طریق مخالفت با خواسته پسرشان می‌خواهند او را به سمتی که خود تمایل دارند هدایت کنند.
متأسفانه این واقعیت که پسران علاوه بر نپذیرفتن خواسته پدرشان، ممکن است هرگز توجهی جدی نیز به نظرات او نداشته باشند قدری بی‌رحمانه است. پسرها می‌خواهند کاملاً‌ مستقل عمل کنند. به ندرت فرزند جگر گوشه‌ای پیدا می‌شود که بخواهد با پیگیری رؤیاهای پدرش، زندگی خود را وقف کرده و نهایتاً‌ خود را قربانی کند.
 
▪ حقیقت:
 
 جبران خلیل جبران (نویسنده و شاعر) در مورد فرزندان چنین می‌گوید: شما می‌توانید به آنها عشق بورزید اما نباید افکارتان را به آنها منتقل کنید. آنها باید افکار خود را داشته باشند. شما می‌توانید جسم آنها را سکنی دهید اما روح آنها را نه!‌ آنها باید روحشان را در خانه فرداها سکنی دهند، جایی که شما نمی‌توانید آن را ببینید، حتی نمی‌توانید آن را در رؤیایتان تصور کنید!
منبع:روزنامه همشهری

نگاهی به وضعیت تاثیر پذیری فرزند در خانواده

نگاهی به وضعیت تاثیر پذیری فرزند در خانواده
 یکی از اهرم های موثر در شکل گیری رفتار فرد، خانواده است. محیط خانه، نخستین و بادوام ترین عاملی است که، در رشد شخصیت افراد تاثیر می گذارد. به گونه ای که می توان گفت پدر و مادر نیرومند ترین آموزگار هر کس در زندگی او هستند. و آموزش خانوادگی پایدارترین آموزش و محیط خانه مهم ترین آموزشگاه برای هر کس است. و فراموش نکنیم که کودکان شما پیش از آنکه به پند و اندرز شما عمل کنند، رفتار شما را الگو قرار می دهند. تنها نقش پدر و مادرها به جنبه های ارثی محدود نمی شود. افزون بر آن که آشنا کردن کودک به زندگی جمعی و فرهنگ جامعه نیز خانواده نقش بسیار موثری را به عهده دارد. موقعیت اجتماعی خانواده، وضع مالی آن، اندیشه و باورها، آداب و رسوم، ایده آل ها و آرزوهای والدین و میزان آگاهی آنها در شیوه رفتار با کودکان اهمیت فراوان دارد. چنانچه می دانیم خانواده ها در زمینه اجتماعی، اقتصادی، تربیتی، دینی، هنری و مانند این ها با هم تفاوت هایی دارند. ساختار خانواده ها، طرز ارتباط اعضای هر خانواده با یکدیگر و جامعه ای که خانواده در آن به سر می برد، در تمام موارد یکسان نیست. بنابراین تاثیر خانواده ها در رفتار افراد گوناگون است. در یک خانواده نوع روابط اعضای خانواده طوری است که محیط را برای تامین نیازهای بنیادین کودکان چه در زمینه زیستی و چه در زمینه روانی و یا چه در زمینه های اجتماعی و معنوی مساعد می سازد. رفتار کودکی که در این خانواده پرورش می یابد با رفتار کودکی که محیط خانواده روی سختی هایی را بر سر راه برآورده سازی نیازهای بنیادین او قرار می دهد، کاملا متفاوت می شود.
 عادت هایی که کودک در خانه خود به دست می آورد، ممکن است درست و خردمندانه باشد و گاهی ممکن است این عادت، بازدارنده سازگاری و ارتباطات درست و سالم او در آینده بشود. خانواده در شکل گیری خواست ها، اندیشه ها و باورهای کودکان و نیز شیوه برخورد آنها با دیگران بسیار اثرگذار است. دیدگاه پدر و مادر به بهداشت، آموزش، تربیت و به زندگی همگانی در شیوه پرورش کودک موثر است. خانه محلی است که کودک در آن امور مختلف را فرا می گیرد. گاهی والدین آگاهانه چیزهایی را به کودکان می آموزند اما در بیشتر موارد کودک از شیوه رفتار والدین چیزهایی را فرا می گیرد که خود آن متوجه آن نیستند. کودک در خانه تجربیات فراوانی به دست می آورد. و با میانجی گری این محیط کوچک است که با دنیای بیرون از خانه آشنا می شود. با کودکان دیگر و بزرگسالانی که به مناسبتی در خانه رفت و آمد دارند، تماس پیدا می کند. طرز معاشرت با دیگران را کودک از درون خانه می آموزد. در این محیط است که اخلاق، آرمان ها، راه زندگی و فلسفه اجتماعی در ذهنش شکل می گیرد و کودک در اثر تماس با دیگران به تدریج این گونه امور را تکمیل می کند.
 پدرها و مادرها می خواهند طرز غذا خوردن، لباس پوشیدن، شست و شو و کارهایی مانند این ها را به کودک بیاموزند. زمانی کودک این گونه امور را فرا می گیرد که آماده برای فهم آنها باشد. برای نمونه کودک از ابتدا حتی در دو سال آغازین زندگی توانایی کنترل ادرار خود را ندارد. اگر والدین بخواهند این امر را پیش از اینکه کودک آماده باشد به او بیاموزند، تلاش آنها بی نتیجه خواهد ماند، و کودک را ناراحت می سازد. چنانچه در بالا گفته شد، کودک همراه این اموری که والدین با آگاهی می خواهند به وی آموزش دهند چیزهای دیگری را نیز که مورد توجه والدین نیست فرا می گیرد. مثلا کودک متوجه می شود که، مادر در واقع غذا دادن به وی یا آموزش شیوه غذا خوردن، شور و هیجان خاصی از خود ظاهر می سازد.
 بنابراین نه تنها طرز غذا خوردن را می آموزد بلکه یاد می گیرد که کارها را با همان شور و هیجان فرا گرفته از مادرش انجام دهد. گاهی نیز کودک می بیند، مادرش کارها را با خونسردی یا بی علاقگی انجام می دهد. نظم و انضباطی که در کارهای مادر دیده می شود یا بالعکس بی نظمی کارهای او، نظر کودک را جلب می کند. کودک از مشاهده رفتار مادر یاد می گیرد که جدی و خونگرم باشد یا با سهل انگاری و خونسردی با کارها روبه رو شود. بیشتر تظاهرات عاطفی را کودک از والدین خود فرا می گیرد. مادر یا پدر ضمن اعمال و رفتار خویش، افکار و عقاید، طرز برخورد و تمایلات و میزان های اخلاقی و اجتماعی خود را در مقابل کودک آشکار می سازد. کودک علاوه بر اینکه از مشاهده رفتار والدین به تدریج آنها را می شناسد، راه و رسم زندگی را نیز با تقلید از رفتار آنها فرا می گیرد.
 کودکان مانند بیشتر بزگسالان خیلی زود امور را تعمیم می دهند. وقتی کودک، رفتاری را از پدر یا مادر خود مشاهده کرد، تصور می کند که دیگر پدر و مادرها نیز همین گونه رفتار می کنند. چنانچه اگر پدرش همیشه با خشونت رفتار کند یا با مادرش دعوا و مشاجره داشته باشد به نظر او همه مردها یا همه پدرها و مادرها همین گونه رفتار می کنند. کودک آنچه را درباره پدر و مادر خود درک می کند، نسبت به دیگران تعمیم می دهد. به گونه ای که شیوه برخورد والدین با یکدیگر و با فرزندان و دیگران در شیوه داوری فرزند او درباره دیگران موثر واقع می شود.
 یکی از نیازهای بنیادین روانی افراد، برخورداری از توجه دیگران به آنهاست. کودکی که در سال های نخست زندگی، از توجه پدر و مادر محروم باشد، در خانه احساس ناامنی می کند. از زندگی لذت نمی برد، اغلب سرد و خشک و نسبت به دیگران بی مهر است و کمتر مقید به اصول و قوانین اخلاقی است. بر عکس کودکی که از توجه سرشار پدر و مادر برخوردار گردد، توان سازگاری بیشتری داشته، احساس تمرکز و آرامش بیشتری می کند. اعتماد به خویشتن در او بالا خواهد بود، با مهر است و در این صورت کمتر احساس ناراحتی می نماید. توجه درست و به جای پدر و مادر به فرزند، کاری ضروری و بسیار لازم است، پدر و مادرانی که خود از مهرورزی پدر و مادرشان ناکام مانده اند، اغلب به فرزندان خویش بی مهر و به فرزندان خود بی علاقگی نشان می دهند.
 گاهی بی مهری والدین به بچه ها معلول ناآشنایی آنها به نیازهای روانی کودکان است. چنان چه در بالا گفته شد، بچه هایی که از توجه والدین ناکام بمانند، بیشتر ناآرام، ناراحت و ناسازگار هستند. والدین به روش های مختلف ممکن است ، بچه ها را مورد بی مهری قرار دهند. و آنها را به اصطلاح طرد کنند. گاهی بی مهری پدر و مادر به فرزند در رفتار خشونت آمیز آنها دیده می شود. گاهی نیز پدر و مادرها برای اینکه از بچه خود کناره گیری کنند، او را با اسباب بازی سرگرم می کنند و از این راه بی مهری خود را به او نمایان می سازند. بعضی از پدر و مادرها از بچه های خود بسیار خوب نگهداری می کنند. به موقع به آنها غذا می دهند و آنها را تمیز نگه می دارند اما در رفتار آنها بی حوصلگی دیده می شود. همین رفتار ممکن است دال بر بی مهری آنها به فرزندان باشد. گاهی بی مهری والدین به صورت بهانه جویی از بچه ها یا تایید نکردن کارهای درست آنها ظاهر می شود. واکنش بچه ها نیز در برابر بی مهری والدین، به صورت های گوناگون آشکار می گردد. گاهی بچه های "مطرود" یا ناکام از محبت والدین، دچار بیماری های "روان تنی" می شوند. این بیماری ها نشانه های بدنی دارد اما منشا آنها روانی است. پیدایش پاره ای از "آلرژی ها" در میان بچه ها معلول همین پدیده است. بچه هایی که دچار "تب یونجه ای" ناراحتی های پوستی یا "اگزما" می شوند، اغلب از طرف پدر و مادر طرد شده ، یا مدتی از آنها دور بوده اند. گاهی این دسته از بچه ها سرکش و پرخاش جو بار می آیند، و یا با انجام دادن کارهای نادرست احساس بدی به آنها دست نمی دهد، به زندگی بدبین هستند و دیگران را دشمن خود فرض کرده به کارهای آنها همیشه اعتراض می کنند. در پاره ای موارد بچه های "کنار گذاشته شده" یا محروم از محبت پدر و مادرها، حالت تسلیم به خود می گیرند. رفتار زننده والدین را تحمل می کنند و به جای اعتراض با روی خوش در برابر کارهای آنها واکنش نشان می دهند و از این راه کوشش می کنند، محبت آنها را به طرف خود جلب نمایند. بعضی از بچه ها خود را تسلیم تخیلات می سازند، و از برخورد با جهان واقع خودداری می کنند. بچه هایی که باهوش هستند و بی مهری پدر و مادر را احساس می کنند، اغلب خود را به نادانی می زنند. گاهی بی مهری والدین به بچه ها به صورت مراقبت های زیاد جلوه گر می شود. بچه هایی که بیش از حد تحت مراقبت پدر و مادر قرار دارند، مانند بچه های مطرود دچار ناراحتی می شوند. مراقبت های بیش از اندازه پدر و مادرها نتیجه عوامل ویژه ای است. گاهی والدین فرزند قبلی خود را از دست داده اند و در نتیجه بیش از اندازه از فرزند فعلی خود مراقبت می کنند. مادر و پدری ممکن است، برای چند سال بچه دار نشده باشند و همین امر سبب شود که فرزند تازه خود را زیاد تحت مراقبت قرار دهند. گاهی پدر و مادر نمی توانند نیاز عاطفی یکدیگر را تامین کنند، بر این اساس بچه را مرکز عواطف و احساسات خود قرار می دهند. زنی که از توجه و محبت شوهر محروم است، فرزند خود را جانشین شوهر می کند و به او بیش از حد مهر می ورزد. گاهی علاقه شدید مادر به فرزند دلیل بر تنفر او از فرزندش است. این مادر برای اینکه تنفر خود را از فرزندش پنهان نگه دارد و از ترس اینکه مبادا دیگران متوجه این تنفر شوند، بیشتر فرزندش را مورد محبت ظاهری قرار می دهد.
 مراقبت زیاد از بچه و محبت بی مورد به او مانع رشد طبیعی وی خواهد شد. کودکی که مورد محبت بیش از حد پدر و مادر است، وقت خود را با ایشان به سر می برد و نمی تواند با بچه های هم سن خود نشست و برخاست کند، در نتیجه رشد اجتماعی او عقب می افتد. مراقبت بیش از حد بچه ها، سبب می شود که والدین در کارهای او بیش از حد دخالت کنند و مانع از این شوند که مستقلا کارهای خود را انجام دهد. بچه در این موارد به صورت برده در می آید و همیشه منتظر دستور پدر و مادر است و شیوه اندیشه و داوری و میزان های اخلاقی و اجتماعی او پیروی از چیرهایی است که پدر و مادر به او می گویند. واکنش بچه ها در برابر مراقبت شدید والدین نیز به صورت های مختلف دیده می شود. گاهی بچه ها در اثر مراقبت شدید، در مقابل والدین حالت اطاعت و تسلیم به خود می گیرند و استقلال خود را از دست می دهند. زمانی در مقابل آنها حالت طغیان و سرکشی می گیرند. این دسته از بچه ها معمولا نمی توانند با بچه های دیگر سازگار شوند. بعضی از این بچه ها کمرو و خجول از آب در می آیند. و در بعضی موارد از طرف گروه هم سن خود طرد می شوند. زیرا آشنا به مهارت های اجتماعی هم سان با آنها نیستند. و گاهی نیز این بچه ها در کار تحصیل پیشرفت های خوبی دارند، زیرا مراقبت والدین از آنها سبب پیشرفت معلومات آنها می شود. معلمان در ارتباط با این گونه بچه ها باید احتیاط بیشتری نشان دهند. چنین بچه هایی این درخواست را دارند که آموزگار مانند پدر و مادر، آنها را مورد محبت شدید قرار دهد. از این رو، آموزگاران باید توجه بیشتری به این بچه ها کننده و بدون اینکه دیگران از آن آگاه شوند، آنها را در نظر بگیرند.
 معمولا والدین درخواست ویژه ای از فرزندان خود دارند. گاهی این انتظارات با واقع بینی همراه است و اختلالی در رفتار بچه به وجود نمی آورد و به عنوان محرک، بچه ها را به فعالیت وا می دارد. بحث ما، در اینجا بیشتر مربوط به انتظاراتی است که والدین بدون توجه به توانایی ها، گرایش و هوش فرزندان خود بر آنها تحمیل می کنند. پدر و مادری که میل دارند فرزند آنها موسیقی دان یا نقاش شود؛ یا از لحاظ علمی به جایگاه بزرگی دست پیدا کند، به نظر آنها برای نیل به این منظور، باید فرزند آنها بیشتر وقت خود را صرف تمرین موسیقی یا نقاشی یا مطالعه کتاب کند. آنها به فرزندشان اجازه نمی دهند تا با دوستان هم سن خود به سر برده؛ یا بازی کنند. بیشتر آنچه پدر و مادرها از فرزندان خود درخواست دارند، بیش از استعداد و توان آنهاست و هنگامی که می بینند، فرزندانشان نمی توانند مطابق انتظارات آنها عمل کنند، آنها را مورد بی مهری یا سرزنش قرار می دهند. گاهی پدر و مادر میل دارند، فرزند آنها مانند فرزند همسایه یا فرزند فلان دوست یا آشنا در رشته معینی پیشرفت کند. در این جهت آنها توجهی به اختلاف میان استعداد و ذوق و تمایل و در نهایت تفاوت های فردی این دو ندارند. همین قدر که احساس کردند بچه آنها نمی تواند مانند بچه همسایه در رشته معین پیشرفت نماید، او را سرزنش می کنند. گاهی والدین انتظار دارند، فرزندان آنها زود ازدواج کنند. این درخواست باعث می شود که تا حدی بچه ها را از تحصیل باز دارند و مانع پیشرفت و رشد آنها شوند. معمولا انتظارات والدین و اصرار آنها در انجام دادن کارهایی که بیشتر از استعداد و توان بچه هاست، سبب بروز واکنش سخت از سوی آنها می شود.
 درخواست های پدر و مادرها نیز وابسته به عامل های ویژه ای است. گاهی پدر و مادر آرزوها یا هدف های خاصی داشته اند که نتوانسته اند به آرزوهای خود برسند؛ یا به هدف های خود دست یابند، بنابراین میل دارند که فرزند آنها همین آرزو یا هدف را دنبال کند و به آن دست یابد. پاره ای از پدر و مادرها پس از اینکه بچه دار شدند، می خواهند، فرزند آنان طمع و پیرو آنها باشد و از دستورهای آنها پیروی کند بر این اساس خواست های خود را به فرزندشان تحمیل و به جای فرزندان والدین آنها هستند که هدف فرزندشان را مشخص می کنند. پدر و مادری که احساس ضعف و بی لیاقتی می کنند، یا خود را در مقابل برادران و خواهران خود، کوچک می بینند و نمی توانند، آنچه را ایشان انجام می دهند انجام دهند هنگامی که بچه دار شدند، میل دارند، فرزند ایشان بتواند، به جبران ضعف آنها بپردازد. و از برادر یا خواهر آنها جلو بیفتد؛ یا کاری کند که همه به لیاقت و کاردانی او اعتراف کنند. برای نمونه میل دارند بچه آنها هنرمندی نامدار، دانشمند یا سیاستمدار بزرگی شود؛ تا موفقیت فرزندانشان، موقعیت اجتماعی آنها را نیز بالا ببرد.
 

ده اشتباه بزرگ والدین

ده اشتباه بزرگ والدین
 والدین همیشه دوست دارند فرزندانی خوب و با ادب داشته باشند و همه تلاش خود را برای رسیدن به این منظور انجام می دهند. ولی در بعضی مواقع راه را اشتباه انتخاب می کنند و نتیجه معکوس می گیرند. همان قدر که رسیدگی به کودک و توجه به نیازهای او اهمیت دارد، بیش از حد اعتنا کردن و یا شاید زیاده روی در بعضی از امور، بازده خوبی نداشته باشد و درست خلاف آن چیزی شود که شما انتظار دارید. در اینجا نکات مهمی که باعث بیراهه رفتن در امر تربیت کودکان می شود، آمده است:
 1- لوس کردن فرزند: همه والدین فرزندان خود را دوست دارند و تمام آنچه دارند و ندارند را برای فرزندان خود طالب هستند که به هر حال هزینه بر است. پدر ومادرهای زیادی هستند که با این محبت افراطی باعث لوس شدن فرزند شده و تازه بچه ها با داشتن این همه چیز خوشحال به نظر نمی رسند. این باعث می شود که کودکان هرگز راضی به نظر نرسند و مدام تقاضا و توقع بیشتری داشته باشند.
 2- تربیت نامناسب: زمانی که شما این قدر تنبلی به خرج می دهید که فرزندان خود را به طور صحیح تربیت کنید، در نتیجه این وظیفه خطیر را به عهده اطرافیان فرزندتان قرار می دهید. هرگز به فرزند خود اجازه ندهید که در خانه طوری رفتار کند که انگار به سیاره شیطنت و بازیگوشی پا گذاشته است. زیرا همین رفتار را در خانه دیگران هم خواهد داشت و اصلا خوشایند نیست. در حالی که باید خارج از خانه مودب تر و بهتر از منزل باشند. اگر شما نتوانید آنها را به طور صحیح تربیت کنید دیگران اقدام می کنند.
 3- عدم مشارکت درمدرسه فرزندان: بعد از خانه، مدرسه محلی است که بچه ها در آن بیشتری ساعت را حضور دارند و بنابراین معلمان و هم سن و سالان نقش مهمی در زندگی آنها دارند. در نتیجه شما نباید از مدرسه فرزندتان فاصله بگیرید و خود را درگیر مسایل مربوط به آنها نکنید. مهم حضو یکی از شماست. شما حتی باید از طریق تلفن و یا حضوری با معلم فرزندتان در تماس باشید. این نشان دهنده حساسیت شما بر روی تربیت و رشد فرزندتان است و معلم را ملزم به دقت و هوشیاری بیشتری نسبت به تربیت فرزندتان می کند.
 4- عدم اعتدال در تشویق فرزندان: زمانی که فرزند خود را تشویق می کنیم، باعث افزایش عزت نفس آنها می شویم. اما باید مراقب بود که در این موارد حد اعتدال را رعایت کنیم. اجازه دهید که تشویق در وقت مناسب و تنها زمانی که کار فرزندتان واقعا لایق تشویق است این کار انجام شود. اگر برای کار معمولی که انجام داده اند از آنها خیلی زیاد قدردانی کنید باعث می شود که کودکان نسبت به ارزش واقعی دست آورد خود دچار انحراف فکری شوند.
 5- عدم اعطای مسوولیت به فرزندان: فرزند شما نباید به خاطر انجام کارهای عادی و معمولی چیزی دریافت کنند. چون آنها عضوی از خانواده هستند، نه میهمان حاضر در هتل هر کس که در خانه زندگی می کند موظف به انجام امور مربوط به خانه است. از شستن ظروف گرفته تا گردگیری و ...
 تشویق کودکان برای انجام کارهای فوق العاده لازم است البته نه در کارهایی که وظیفه عادی هر عضو خانواده است. بچه باید بخشی از مسوولیت زندگی مشترک با خانواده را به دوش بگیرد. آنها برده شما نیستند اما مطمئن باشید که در تعطیلات و مرخصی دایم هم، به سر نمی برند.
 6- عدم رفتار صحیح با همسر: هر طور که با همسر خود رفتار کنید، به عنوان الگو برای آینده آنها خواهید بود. یعنی آنها نیز دقیقا همین طور با همسر خود رفتار خواهند کرد. اگر به صورت غیر صحیح با همسر خود رفتار کنید و مدام در حال مشاجره باشید. آنها نیز به همین سبک رفتار می کنند. بچه ها بیشتر از آنچه شما به عنوان نصیحت به آنها گوشزد می کنید، از رفتار شما پیروی می کنند. اگر با همسر خود با احترام و توام با عشق رفتار کنید، ارزش خانواده را به فرزند خود نشان می دهید و به علاوه آنها از داشتن یک پناهگاه امن در این دنیای وحشی بیشتر احساس امنیت می کنند.
 7- داشتن توقعات غیر واقعی از فرزند: اگر با کودکان سر و کله می زنید، از آنها انتظارات معقول و منطقی داشته باشید، به خصوص بچه های کوچک. اگر برای شام جایی دعوت هستید و از کودک دو ساله خود انتظار دارید که درست مانند یک شاهزاده کوچک رفتار کند، سخت در اشتباهید. اگر در خیال و رویای خود انتظار دارید که فرزندتان یک ستاره ورزشی و یا علمی شود، در حالی که او تنها مایل به نوازندگی پیانو است، لازم است راجع به توقع خود تجدید نظر کنید. انتظار شما از آنها باید شادی آنها باشد.
 8- عدم آموزش برای دفاع از خود و خواسته هایشان: خیلی از والدین تمام نیاز فرزندان را برآورده می کنند و به این ترتیب ارزش کار سخت و عدم وابستگی را در فرزند از بین می برند. به این ترتیب نسلی از آدم های بی خاصیت و به اصطلاح پهلوان پنبه، ظهور خواهد کرد. بچه های امروزه انتظار دارند که همه کارها برایشان انجام شود. اینکه آنها را محکم و پر طاقت تربیت کنید و از آنها بخواهید که امور خود را انجام دهند، دلیل عدم دوست داشتن آنها نیست، بلکه نشانه عشق واقعی است.
 9- تحمیل کردن گرایش و تفکر خود به فرزندان: اجازه دهید که بچه ها بچگی کنند. والدین نباید تمایلات و گرایش و نقطه نظرهای خود را به فرزندشان تحمیل کنند. اینکه فرزند خود را از اشتیاق های خود آگاه کنید خوب است اما آنها را تحمیل نکنید. اجازه دهید همان طور که هستند رشد کنند، بدون تحمیل عقاید و خواسته های شما.
 10- عدم وفای به قول و عهد: اگر فرزندتان را به خاطر نقاشی روی دیوار تهدید به تنبیه کردن می کنید، حتما این کار را انجام دهید. متاسفانه پیروی از قول هایی که به فرزندتان می دهید زندگی را کمی سخت می کند اما افزایش اعتماد به گفته شما چیزی مهم تر است. اگر شما به گفته های خود عمل نکنید، بچه ها به این ترتیب می رسند که بین قول و عمل شما تناسبی نیست و در نتیجه به شما اعتماد نخواهند کرد.
 

تعریف تربیت

تعریف تربیت
تربیت از نظر علمای قدیم
   از نظر علمای قدیم آدم تربیت شده آدمی بود که آنچه که فضیلت نامیده می شود، در او بصورت خوی و ملکه درآمده باشد و مادامی که یک فضیلت به صورت ملکه در نیامده باشد یا به طبیعت ثانوی انسان بدل نشده باشد (حال) است نه فضیلت، زیرا امری زایل شدنی است؛ باید ملکه شود تا زوالش مشکل باشد. علمای قدیم در تعریف عدالت می گفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزگاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان، ملکه شده باشد و حتی می گفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم دروغ نگوید. و بر این اساس است که اهتمام زیادی می شود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر و می گویند این مسأله مختص علم نیست و می شود گفت: التربیه فی الصغر ...(30)
 نظریه علمای غرب
   نظرشان این است که تربیت، صرف پرورش است. و چون بحث علمای غرب در تربیت، اخلاقی بوده و روی عقل و اراده بحث کرده اند نه روی حس دینی و حس زیبایی، گفته اند تربیت فقط و فقط پرورش نیروی عقل و اراده اخلاقی است و بس، و انسان را به هیچ چیز ـ چه خوب و چه بد ـ نباید عادت داد زیرا عادت مطلقاً بد است، چون همین که چیزی عادت شد بر انسان حکومت می کند و انسان به آن انس می گیرد و نمی تواند آن را ترک کند، و آن است که کاری را که انجام می دهد نه به حکم عقل و نه به حکم اراده اخلاقی و نه به تشخیص اینکه این کار کار خوبی است یا کار بدی، انجام می دهد بلکه به حکم اینکه عادتش شده و اگر انجام ندهد ناراحت می شود انجام می دهد. این مطلب در حدیث امام صادق (ع) وجود دارد: لا تنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شیء اعتاده فلو ترکه استوحش لذلک و لکن انظروا الی صدق حدیثه و اداء امانته(31) و(32)
 
تربیت از نظر اسلام
 
 تربیت به معنای خروج از نادانی به دانایی و از کوری به بصیرت است و در اسلام بسیار مورد تأکید قرار گرفته. تا آنجا که پیامبر (ص) می فرمایند: روز خود را به یکی از چهار صورت زیر شروع کن: عالم باش یا دانش آموز یا مستمع علم و یا دوستدار علم. تو از این 4 گروه خارج نباش که هلاک خواهی شد(33). تربیت در قرآن به صورت های مختلف آمده است:
 
1) تربیت به معنای رسیدن به رشد
 
 هدایت به رشد، از جمله تعابیری است که در قرآن مجید برای تربیت به کار رفته، در سوره جن آمده: انا سمعنا قراناً عجباً، یهدی الرشد فامنا به ... (جن/1) هدایت به رشد که همان هدایت به کمال عقلی و پا برجا ماندن در راه حق است به عنوان هدف قرآن بیان شده اند و لذا این هدایت را می توان تربیت دانست. در آیه الکرسی می خوانیم: لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی (بقره/ 256) در این آیه، رشد (به معنای هدایت یافتن) در مقابل غی (گمراهی) آمده و بیان رسایی برای تربیت است. در آیه 10 سوره جن آمده است: اشر ارید بمن فی الارض ام ارادبهم ربهم رشدا. آیا منظور از خلقت افراد در زمین، شر و بدی بوده یا هدف پروردگار از خلقت آنان،‌ هدایت به راه حق مطمئناً هدف از خلقت، هدایت به طریق حق وخیر و ثواب است. اصحاب کهف از خداوند تقاضا می کنند که ربنا آتنا من لدنک رحمه و هیء لنا من امرنا رشدا (کهف/10)
 این آیه می رساند که:
 1- وسایل هدایت و رفتن در راه حق باید فراهم باشد (از جانب خدا)
 2- توفیق الهی نیز شامل انسان گردد (تا امر تربیت میسر شود)
 
2) تربیت به معنای هدایت به حق و کمال
 
 هدایت به حق و کمال از جمله اموری است که پیامبر(ص) مأمور به ابلاغ آن بود و می فرمود: ما اهدیکم الا سبیل الرشاد (غافر/ 29) از این آیه می توان برداشت نمود که هدایت به حق و کمال از اهداف انبیاء بوده و چون هدف آنان، تربیت انسانهاست، پس تربیت همان هدایت به راه حق و کمال است. هدایت به صراط مستقیم از معانی تربیت است که آن را هر روز در نمازهای یومیه از خداوند می خواهیم: اهدنا الصراط المستقیم
 
3) تربیت به معنای رسیدن به حد بلوغ و تشخیص (اشد)
 
 قرآن در بیان مراحل رشد آدمی می فرماید: ثم نخرجکم طفلاً ثم لتبلغوا اشدکم (حج/ 5) و نیز در بیان مراعات حال ایتام می فرماید: لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده (انعام/ 152) (در این آیه حد بلوغ و تشخیص برای رجوع امور ایتام به آنها، لازم دانسته شده است) در سوره یوسف، حد بلوغ و تشخیص را شرط سپردن حکم و علم به پیامبران قلمداد می کند: و لما بلغ اشده آتینا حکماً و علماً (یوسف / 22)وقتی یوسف (ع) به مرحله بلوغ و تشخیص رسید، به او حکم و علم (آگاهی و قضاوت بر مبنای آگاهی) عطا کردیم. در آیه 82 صوره کهف می خوانیم: فاراد ربک ان یبلغا و یستخرجا کنزهما ـ پس پروردگارت اراده کرده که آن دو یتیم به حد بلوغ و تشخیص برسند و گنجهای خود را استخراج کنند. این آیه به سه مطلب، اشاره دارد:
 1- زمینه ساز تربیت، خداوند است.
 2- اراده خداوند بر این امر تعلق دارد که افراد به حد بلوغ و رشد (تربیت) برسند.
 3- وقتی افراد تربیت یافتند (بالغ گردیدند) می توانند امور شخصی آنان را به خودشان واگذار کرد تا در آن تصرف نموده و ذخایر خویش را استخراج کنند.جمله «یستخرجا کنزهما» به غیر از اشاره به تصرف در مال، می تواند به معنای بروز و ظهور استعداد ها (که خود گنج در افراد است) دلالت داشته باشد. ا ستخراج این استعداد ها و از قوه به فعل رساندن آنها از اطراف عمده تربیت است.
 
4) تربیت به معنای تزکیه نفس و اخلاق
 
 تزکیه نفس عبارت است از آراستن نفس به نیکی ها و پیراستن از بدی ها،که تعبیر دیگری از تربیت است و از اهداف رسالت انبیاء: لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکلتاب و الحکمه (آل عمران/164) در سوره شمس (آیه 9و10) پس از سوگند به نفس و تعادل توازنی که در آن برقرار است می خوانیم: قد افلح من زکها و قد خاب من دسها ، بنابراین آیه، تزکیه نفس باعث رستگاری است و این همان چیزی است که منظور تربیت است. سوالی که ممکن است در اینجا پیش آید این که تفاوت رستگاری در کلام حضرت علی(ع): «فزت و رب الکعبه» و کلام قرآن «قد افلح من زکها» چیست؟ در پاسخ بایدگفت: رستگاری از نظر قرآن به این معناست که انسان خود را از آلودگی ها پاک کند (رستگاری درونی)، ولی رستگاری در کلام حضرت علی (ع) به معنای نزدیک شدن به خداست و حضرت علی (ع) خودشان (از دیدگاه قرآن) از آلودگی ها پاک و رستگار بودند. اخلاق جمع خلق و بمعنای خصوصیات و اوصاف باطنی و درونی انسان است و در واقع ناظر به جنبه های معنوی شخصیت انسان حدیث معروف نبوی (همانا من برای به اتمام رساندن خوبی های اخلاقی مبعوث شدم). ناظر به تکمیل ابعاد معنوی شخصیت انسان ها و بیان و تعبیری از تربیت است.
 
5) تربیت به معنای ادب
 
 واژه ادب، تعبیری دیگر از تربیت و حتی مترادف با آن است. این معنا را می توان از سخنان حضرت علی (ع) به خوبی دریافت: هیچ بخششی از جانب پدر به فرزند برتر از ادب و تربیت نیکو نیست(34).و در وصیت به امام حسن (ع) می فرماید: همانا دل نوجوان همچون زمین دست نخورده ای است که هنوز بذری در آن پاشیده نشده و هر بذری که در آن افکنده شود به خود می گیرد وآن را می رویاند. پس به ادب (و تربیت تو) همت گماشیتم، پیش از آنکه دلت سخت شود و حقایق را نپذیرد و عقلت مشغول به امور دیگر گردد، تا در سایه اندیشه و تفکر به امور مربوط به خودت اقدام نمایی و از تجربیات مکرر اهل تجربه معاف گردی.
 
نکات تربیتی حدیث:
 
 1- دل هر نوجوان، در ابتدا آماده پذیرش روش های مختلف تربیتی است.
 2- تربیت به لفظ ادب تعبیر شده و باید توسط مربی اعمال شود (نمی توان انتظار داشت که بدون وجود مربی و روش تربیتی، فرد به کمال برسد «نقش مربی در تربیت»).
 3- اگر تربیت انجام نگیرد، قلب و اندیشه فرد به سویی کشیده می شود که حرکت وی را به سوی کمال دشوار می سازد(35)
 
6) تعریف جامعی از تربیت اسلامی
 
 تربیت اسلامی به معنای «شناخت خداوند به عنوان رب یگانه انسان و جهان برگزیدن او به عنوان رب خویش و تن دادن صرف به ربوبیت او» است.عناصر اصلی عبارتند از: شناخت، انتخاب، عمل
الف) شناخت: آدمی باید دریابد چرا فقط خداوند، رب یگانه هستی است.
 ب) انتخاب: شناخت به دست آمده، زمینه انتخاب است.یعنی آدمی در پرتو شناختی که به دست آورده، خدا را رب خود برگزیده و دیگران را وا می گذارد: ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلا (مزمل/ 19)در این آیه تصریح شده که خدا را رب گرفتن و راه او را پیمودن، همه اموری است که باید مورد (خواست) انسان قرار گیرد. و بدون آن، نه در راه خدا رفتن معنی دارد و نه حاصل این راه نصیب کسی می شود (همه به انتخاب و خواست خود انسان است).
 ج) عمل: پس از شناخت و عزم، باید تن داد، اما راه تن دادن به ربوبیت خداوند تنها از طریق تن زدن از ربوبیت غیرهموار می شود و این میسر نیست مگر در پرتو رسیدن به ویژگیهایی همچون تطهیر و تزکیه (که در سایه توفیق الهی حاصل می شود)(36)ولیکن از نظر ما تربیت اسلامی ایمان قلبی به ربوبیت، مربوب از جهت جسم و روح است چنانکه عمل به غیر بواسطه جسم انجام نگیرد و اندیشه به اضلال در وجوه روج نگنجد. هر چند پیمودن این طریق ره سپردن به دشواری ها و سختی هاست اما از مذمت و مذلت دور است وادله اساسی این مدعا کتاب راهنمای مسلمین و سنت مطهران است. پس هرگاه چنین تربیتی رادر فردی ثمر شد، قلب، اراده و ایمان او به منبع قرائن، هستی آنچنان متصل گردد که گشودن این بند را در توان کسی نیابم و مثل این مبحث علی (ع) است که در بستر صاحب منصب تربیت اسلامی یعنی پیامبر اکرم (ص) تکوین یافت.

تاریخچه تربیت قبل از اسلام

تعلیم و تربیت در اسلام (1)
نویسنده : مجتبی امیریان
منبع : اختصاصی راسخون
چکیده
 
در این تحقیق چند نکته قابل ذکر است که بطور خلاصه عرض می نمایم :
1. تحقیق در سه فصل تدوین گردیده است
2. فصل اول با عنوان تربیت، در مورد تاریخچه تربیت قبل از ظهور اسلام ،‌ شناخت انسان ، تعریف تربیت از دیدگاه علمای غرب وقدیم وهم چنین تعریف تربیت از دیدگاه اسلام پرداخته است که این فصل با نگاه مباحث زیربنائی برای روشن سازی مقدمات اصل بحث ضرروی است .
3. فصل دوم با عنوان کلی تربیت اسلامی ، دو موضوع مهم را مورد بررسی قرار می دهد که اولا ویژگی های یک تربیت اسلامی چیست که 6 ویژگی نام برده می شود و ثانیا هدف از تعلیم و تربیت در اسلام چیست که بطور خلاصه 6 هدف توضیح داده می شود .
4. فصل سوم که شاید مهم ترین فصل این تحقیق می باشد با عنوان مبانی ، اصول و ورش های تربیتی انتخاب گردیده است که تشکیل شده است از 13 مبنا و 13 اصل تربیتی که ذیل عنوان هر اصل ، روش های تربیتی مربوط به آن آمده است .
5. روش های تربیتی با مثالهایی از قرآن ،‌نهج البلاغه و روایات اهل بیت (علیهم السلام) جهت کاربردی تر شدن این شیوه ها بطور بسیار خلاصه مطرح شده است که می تواند برای یک مربی تربیتی بسیار کاساز بوده و مثال های بیشتر را از قرآن کشف نماید.
6. درپایان فصول سه گانه ، مبانی ،‌اصول و روش های تربیتی بصورت یک جدول مطرح شده تا جمع بندی مناسبی برای مباحث فصل سوم باشد.
کلید واژه ها :1. تربیت و تعلیم 2.شناخت انسان 3. نفس و روح 4. فطرت 5. عقل 6. هویت 7. تزکیه 8. جامعیت 9. تلقین و تحمیل و تحول و تغییر 10. محاسبه 11. اسوه 12. موعظه و جدال احسن
مقدمه

به نام بی پایان حق که وجود از جوهر او ریشه گرفت و هستی از او معنا یافت . هم او بود که انسان را از گوهر جان آفرید و بر نهانش فطرت خداجویی را نهاد و ارکانش را برخداجویی و حقیقت جویی وکنجکاوی در راه حق استوار نمود. همه ی خلق را به دانایی جهت داد ، هم آنان را که ناطق آفرید و هم آنانکه بدون زبان ،‌خلقتش نه از روی نیاز بلکه از روی رحمت و کرم شکل گرفت ، نه خواهان عبادت است و نه خواهان مناجات . اما این دو را فرصتی مغتنم برای آدم زمینی قرار داد. در عدل نتوان کسی را با او تشابه گرفت و در لطف همچنین گوهرجان را چنان آفرید که هر بنده ای خواص خاص خود را یافت و با تعلم و همراهی تعلیم بزرگی یافت . آنچنان که اگر این دو مزیت را از استعداد وی حذف کرده و نادیده انگاریم خلقتش ( خلقت انسان با همه استعدادها) همچون معدنی کشف نشده و استخراج نگردیده باقی خواهد ماند . پس به این دلیل که خود خالق بود وآگاه، تعلیم را بر انسان واجب گردانید و راه هدایت را با استناد به پیامبرانش هموار گردانید. آنانکه تعلیم را برگرفتند ، انسان شدند و صورت ملک یافتند و آنانکه نپذیرفتند در خلقت خود صورت آدم را همراه خود کشیدند و باطنشان یا هیچ تفاوت نکرد و یا به حیوانیت گرائید . پس لازمه ی انسان شدن در تعلیم نهفته است و راه تعلیم راه تعقل و تفکر در ماهیت خود و الوهیت یکتای بی همتاست .در این مسیر پرپیج و خم ودشوار که هر کس در دست خود جهت یابی به همراه دارد مسلمانان نیز قطب نمای سپرده شده به محمد ( صلی الله علیه و آله ) را برروی قلب و صورت خود گذارده و راهی را که آن نشان می دهد دنبال می کنند . برای سهولت در این مسیر انسانی وعرفانی هر کس در کوی انسان شدن دست به قلم گرفته و جهت یاب الهی را ساده ترتعریف می نماید .
فصل اول
تاریخچه تربیت قبل از اسلام
ادامه مطلب ...

روش های تربیتی

روش های تربیتی 
 الف. زمینه سازی ( ایجاد زمینه سالم تربیتی )
 یعنی با فراهم نمودن بستر مناسب ،‌امکان پدید آوردن فضائل اخلاقی را در حد بالایی فراهم آوریم و برعکس از ایجاد زمینه هایی که باروری منفی دارد و می تواند رذایل اخلاقی را بپرورد پیشگیری کنیم . رهنمودهای اسلام در این باره ، قابل توجه است : 1.در انتخاب همسر (که از ارکان خانواده است )باید به فضائل اخلاقی وی توجه شود ، در حدیثی آمده : حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق(67) 2.تغذیه مناسب مادر در دوران حمل 3.انتخاب نام نیکو برای فرزند ( الاسم یدل علی المسمی) 

ادامه مطلب ...