روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

نگاهی به وضعیت تاثیر پذیری فرزند در خانواده

نگاهی به وضعیت تاثیر پذیری فرزند در خانواده
 یکی از اهرم های موثر در شکل گیری رفتار فرد، خانواده است. محیط خانه، نخستین و بادوام ترین عاملی است که، در رشد شخصیت افراد تاثیر می گذارد. به گونه ای که می توان گفت پدر و مادر نیرومند ترین آموزگار هر کس در زندگی او هستند. و آموزش خانوادگی پایدارترین آموزش و محیط خانه مهم ترین آموزشگاه برای هر کس است. و فراموش نکنیم که کودکان شما پیش از آنکه به پند و اندرز شما عمل کنند، رفتار شما را الگو قرار می دهند. تنها نقش پدر و مادرها به جنبه های ارثی محدود نمی شود. افزون بر آن که آشنا کردن کودک به زندگی جمعی و فرهنگ جامعه نیز خانواده نقش بسیار موثری را به عهده دارد. موقعیت اجتماعی خانواده، وضع مالی آن، اندیشه و باورها، آداب و رسوم، ایده آل ها و آرزوهای والدین و میزان آگاهی آنها در شیوه رفتار با کودکان اهمیت فراوان دارد. چنانچه می دانیم خانواده ها در زمینه اجتماعی، اقتصادی، تربیتی، دینی، هنری و مانند این ها با هم تفاوت هایی دارند. ساختار خانواده ها، طرز ارتباط اعضای هر خانواده با یکدیگر و جامعه ای که خانواده در آن به سر می برد، در تمام موارد یکسان نیست. بنابراین تاثیر خانواده ها در رفتار افراد گوناگون است. در یک خانواده نوع روابط اعضای خانواده طوری است که محیط را برای تامین نیازهای بنیادین کودکان چه در زمینه زیستی و چه در زمینه روانی و یا چه در زمینه های اجتماعی و معنوی مساعد می سازد. رفتار کودکی که در این خانواده پرورش می یابد با رفتار کودکی که محیط خانواده روی سختی هایی را بر سر راه برآورده سازی نیازهای بنیادین او قرار می دهد، کاملا متفاوت می شود.
 عادت هایی که کودک در خانه خود به دست می آورد، ممکن است درست و خردمندانه باشد و گاهی ممکن است این عادت، بازدارنده سازگاری و ارتباطات درست و سالم او در آینده بشود. خانواده در شکل گیری خواست ها، اندیشه ها و باورهای کودکان و نیز شیوه برخورد آنها با دیگران بسیار اثرگذار است. دیدگاه پدر و مادر به بهداشت، آموزش، تربیت و به زندگی همگانی در شیوه پرورش کودک موثر است. خانه محلی است که کودک در آن امور مختلف را فرا می گیرد. گاهی والدین آگاهانه چیزهایی را به کودکان می آموزند اما در بیشتر موارد کودک از شیوه رفتار والدین چیزهایی را فرا می گیرد که خود آن متوجه آن نیستند. کودک در خانه تجربیات فراوانی به دست می آورد. و با میانجی گری این محیط کوچک است که با دنیای بیرون از خانه آشنا می شود. با کودکان دیگر و بزرگسالانی که به مناسبتی در خانه رفت و آمد دارند، تماس پیدا می کند. طرز معاشرت با دیگران را کودک از درون خانه می آموزد. در این محیط است که اخلاق، آرمان ها، راه زندگی و فلسفه اجتماعی در ذهنش شکل می گیرد و کودک در اثر تماس با دیگران به تدریج این گونه امور را تکمیل می کند.
 پدرها و مادرها می خواهند طرز غذا خوردن، لباس پوشیدن، شست و شو و کارهایی مانند این ها را به کودک بیاموزند. زمانی کودک این گونه امور را فرا می گیرد که آماده برای فهم آنها باشد. برای نمونه کودک از ابتدا حتی در دو سال آغازین زندگی توانایی کنترل ادرار خود را ندارد. اگر والدین بخواهند این امر را پیش از اینکه کودک آماده باشد به او بیاموزند، تلاش آنها بی نتیجه خواهد ماند، و کودک را ناراحت می سازد. چنانچه در بالا گفته شد، کودک همراه این اموری که والدین با آگاهی می خواهند به وی آموزش دهند چیزهای دیگری را نیز که مورد توجه والدین نیست فرا می گیرد. مثلا کودک متوجه می شود که، مادر در واقع غذا دادن به وی یا آموزش شیوه غذا خوردن، شور و هیجان خاصی از خود ظاهر می سازد.
 بنابراین نه تنها طرز غذا خوردن را می آموزد بلکه یاد می گیرد که کارها را با همان شور و هیجان فرا گرفته از مادرش انجام دهد. گاهی نیز کودک می بیند، مادرش کارها را با خونسردی یا بی علاقگی انجام می دهد. نظم و انضباطی که در کارهای مادر دیده می شود یا بالعکس بی نظمی کارهای او، نظر کودک را جلب می کند. کودک از مشاهده رفتار مادر یاد می گیرد که جدی و خونگرم باشد یا با سهل انگاری و خونسردی با کارها روبه رو شود. بیشتر تظاهرات عاطفی را کودک از والدین خود فرا می گیرد. مادر یا پدر ضمن اعمال و رفتار خویش، افکار و عقاید، طرز برخورد و تمایلات و میزان های اخلاقی و اجتماعی خود را در مقابل کودک آشکار می سازد. کودک علاوه بر اینکه از مشاهده رفتار والدین به تدریج آنها را می شناسد، راه و رسم زندگی را نیز با تقلید از رفتار آنها فرا می گیرد.
 کودکان مانند بیشتر بزگسالان خیلی زود امور را تعمیم می دهند. وقتی کودک، رفتاری را از پدر یا مادر خود مشاهده کرد، تصور می کند که دیگر پدر و مادرها نیز همین گونه رفتار می کنند. چنانچه اگر پدرش همیشه با خشونت رفتار کند یا با مادرش دعوا و مشاجره داشته باشد به نظر او همه مردها یا همه پدرها و مادرها همین گونه رفتار می کنند. کودک آنچه را درباره پدر و مادر خود درک می کند، نسبت به دیگران تعمیم می دهد. به گونه ای که شیوه برخورد والدین با یکدیگر و با فرزندان و دیگران در شیوه داوری فرزند او درباره دیگران موثر واقع می شود.
 یکی از نیازهای بنیادین روانی افراد، برخورداری از توجه دیگران به آنهاست. کودکی که در سال های نخست زندگی، از توجه پدر و مادر محروم باشد، در خانه احساس ناامنی می کند. از زندگی لذت نمی برد، اغلب سرد و خشک و نسبت به دیگران بی مهر است و کمتر مقید به اصول و قوانین اخلاقی است. بر عکس کودکی که از توجه سرشار پدر و مادر برخوردار گردد، توان سازگاری بیشتری داشته، احساس تمرکز و آرامش بیشتری می کند. اعتماد به خویشتن در او بالا خواهد بود، با مهر است و در این صورت کمتر احساس ناراحتی می نماید. توجه درست و به جای پدر و مادر به فرزند، کاری ضروری و بسیار لازم است، پدر و مادرانی که خود از مهرورزی پدر و مادرشان ناکام مانده اند، اغلب به فرزندان خویش بی مهر و به فرزندان خود بی علاقگی نشان می دهند.
 گاهی بی مهری والدین به بچه ها معلول ناآشنایی آنها به نیازهای روانی کودکان است. چنان چه در بالا گفته شد، بچه هایی که از توجه والدین ناکام بمانند، بیشتر ناآرام، ناراحت و ناسازگار هستند. والدین به روش های مختلف ممکن است ، بچه ها را مورد بی مهری قرار دهند. و آنها را به اصطلاح طرد کنند. گاهی بی مهری پدر و مادر به فرزند در رفتار خشونت آمیز آنها دیده می شود. گاهی نیز پدر و مادرها برای اینکه از بچه خود کناره گیری کنند، او را با اسباب بازی سرگرم می کنند و از این راه بی مهری خود را به او نمایان می سازند. بعضی از پدر و مادرها از بچه های خود بسیار خوب نگهداری می کنند. به موقع به آنها غذا می دهند و آنها را تمیز نگه می دارند اما در رفتار آنها بی حوصلگی دیده می شود. همین رفتار ممکن است دال بر بی مهری آنها به فرزندان باشد. گاهی بی مهری والدین به صورت بهانه جویی از بچه ها یا تایید نکردن کارهای درست آنها ظاهر می شود. واکنش بچه ها نیز در برابر بی مهری والدین، به صورت های گوناگون آشکار می گردد. گاهی بچه های "مطرود" یا ناکام از محبت والدین، دچار بیماری های "روان تنی" می شوند. این بیماری ها نشانه های بدنی دارد اما منشا آنها روانی است. پیدایش پاره ای از "آلرژی ها" در میان بچه ها معلول همین پدیده است. بچه هایی که دچار "تب یونجه ای" ناراحتی های پوستی یا "اگزما" می شوند، اغلب از طرف پدر و مادر طرد شده ، یا مدتی از آنها دور بوده اند. گاهی این دسته از بچه ها سرکش و پرخاش جو بار می آیند، و یا با انجام دادن کارهای نادرست احساس بدی به آنها دست نمی دهد، به زندگی بدبین هستند و دیگران را دشمن خود فرض کرده به کارهای آنها همیشه اعتراض می کنند. در پاره ای موارد بچه های "کنار گذاشته شده" یا محروم از محبت پدر و مادرها، حالت تسلیم به خود می گیرند. رفتار زننده والدین را تحمل می کنند و به جای اعتراض با روی خوش در برابر کارهای آنها واکنش نشان می دهند و از این راه کوشش می کنند، محبت آنها را به طرف خود جلب نمایند. بعضی از بچه ها خود را تسلیم تخیلات می سازند، و از برخورد با جهان واقع خودداری می کنند. بچه هایی که باهوش هستند و بی مهری پدر و مادر را احساس می کنند، اغلب خود را به نادانی می زنند. گاهی بی مهری والدین به بچه ها به صورت مراقبت های زیاد جلوه گر می شود. بچه هایی که بیش از حد تحت مراقبت پدر و مادر قرار دارند، مانند بچه های مطرود دچار ناراحتی می شوند. مراقبت های بیش از اندازه پدر و مادرها نتیجه عوامل ویژه ای است. گاهی والدین فرزند قبلی خود را از دست داده اند و در نتیجه بیش از اندازه از فرزند فعلی خود مراقبت می کنند. مادر و پدری ممکن است، برای چند سال بچه دار نشده باشند و همین امر سبب شود که فرزند تازه خود را زیاد تحت مراقبت قرار دهند. گاهی پدر و مادر نمی توانند نیاز عاطفی یکدیگر را تامین کنند، بر این اساس بچه را مرکز عواطف و احساسات خود قرار می دهند. زنی که از توجه و محبت شوهر محروم است، فرزند خود را جانشین شوهر می کند و به او بیش از حد مهر می ورزد. گاهی علاقه شدید مادر به فرزند دلیل بر تنفر او از فرزندش است. این مادر برای اینکه تنفر خود را از فرزندش پنهان نگه دارد و از ترس اینکه مبادا دیگران متوجه این تنفر شوند، بیشتر فرزندش را مورد محبت ظاهری قرار می دهد.
 مراقبت زیاد از بچه و محبت بی مورد به او مانع رشد طبیعی وی خواهد شد. کودکی که مورد محبت بیش از حد پدر و مادر است، وقت خود را با ایشان به سر می برد و نمی تواند با بچه های هم سن خود نشست و برخاست کند، در نتیجه رشد اجتماعی او عقب می افتد. مراقبت بیش از حد بچه ها، سبب می شود که والدین در کارهای او بیش از حد دخالت کنند و مانع از این شوند که مستقلا کارهای خود را انجام دهد. بچه در این موارد به صورت برده در می آید و همیشه منتظر دستور پدر و مادر است و شیوه اندیشه و داوری و میزان های اخلاقی و اجتماعی او پیروی از چیرهایی است که پدر و مادر به او می گویند. واکنش بچه ها در برابر مراقبت شدید والدین نیز به صورت های مختلف دیده می شود. گاهی بچه ها در اثر مراقبت شدید، در مقابل والدین حالت اطاعت و تسلیم به خود می گیرند و استقلال خود را از دست می دهند. زمانی در مقابل آنها حالت طغیان و سرکشی می گیرند. این دسته از بچه ها معمولا نمی توانند با بچه های دیگر سازگار شوند. بعضی از این بچه ها کمرو و خجول از آب در می آیند. و در بعضی موارد از طرف گروه هم سن خود طرد می شوند. زیرا آشنا به مهارت های اجتماعی هم سان با آنها نیستند. و گاهی نیز این بچه ها در کار تحصیل پیشرفت های خوبی دارند، زیرا مراقبت والدین از آنها سبب پیشرفت معلومات آنها می شود. معلمان در ارتباط با این گونه بچه ها باید احتیاط بیشتری نشان دهند. چنین بچه هایی این درخواست را دارند که آموزگار مانند پدر و مادر، آنها را مورد محبت شدید قرار دهد. از این رو، آموزگاران باید توجه بیشتری به این بچه ها کننده و بدون اینکه دیگران از آن آگاه شوند، آنها را در نظر بگیرند.
 معمولا والدین درخواست ویژه ای از فرزندان خود دارند. گاهی این انتظارات با واقع بینی همراه است و اختلالی در رفتار بچه به وجود نمی آورد و به عنوان محرک، بچه ها را به فعالیت وا می دارد. بحث ما، در اینجا بیشتر مربوط به انتظاراتی است که والدین بدون توجه به توانایی ها، گرایش و هوش فرزندان خود بر آنها تحمیل می کنند. پدر و مادری که میل دارند فرزند آنها موسیقی دان یا نقاش شود؛ یا از لحاظ علمی به جایگاه بزرگی دست پیدا کند، به نظر آنها برای نیل به این منظور، باید فرزند آنها بیشتر وقت خود را صرف تمرین موسیقی یا نقاشی یا مطالعه کتاب کند. آنها به فرزندشان اجازه نمی دهند تا با دوستان هم سن خود به سر برده؛ یا بازی کنند. بیشتر آنچه پدر و مادرها از فرزندان خود درخواست دارند، بیش از استعداد و توان آنهاست و هنگامی که می بینند، فرزندانشان نمی توانند مطابق انتظارات آنها عمل کنند، آنها را مورد بی مهری یا سرزنش قرار می دهند. گاهی پدر و مادر میل دارند، فرزند آنها مانند فرزند همسایه یا فرزند فلان دوست یا آشنا در رشته معینی پیشرفت کند. در این جهت آنها توجهی به اختلاف میان استعداد و ذوق و تمایل و در نهایت تفاوت های فردی این دو ندارند. همین قدر که احساس کردند بچه آنها نمی تواند مانند بچه همسایه در رشته معین پیشرفت نماید، او را سرزنش می کنند. گاهی والدین انتظار دارند، فرزندان آنها زود ازدواج کنند. این درخواست باعث می شود که تا حدی بچه ها را از تحصیل باز دارند و مانع پیشرفت و رشد آنها شوند. معمولا انتظارات والدین و اصرار آنها در انجام دادن کارهایی که بیشتر از استعداد و توان بچه هاست، سبب بروز واکنش سخت از سوی آنها می شود.
 درخواست های پدر و مادرها نیز وابسته به عامل های ویژه ای است. گاهی پدر و مادر آرزوها یا هدف های خاصی داشته اند که نتوانسته اند به آرزوهای خود برسند؛ یا به هدف های خود دست یابند، بنابراین میل دارند که فرزند آنها همین آرزو یا هدف را دنبال کند و به آن دست یابد. پاره ای از پدر و مادرها پس از اینکه بچه دار شدند، می خواهند، فرزند آنان طمع و پیرو آنها باشد و از دستورهای آنها پیروی کند بر این اساس خواست های خود را به فرزندشان تحمیل و به جای فرزندان والدین آنها هستند که هدف فرزندشان را مشخص می کنند. پدر و مادری که احساس ضعف و بی لیاقتی می کنند، یا خود را در مقابل برادران و خواهران خود، کوچک می بینند و نمی توانند، آنچه را ایشان انجام می دهند انجام دهند هنگامی که بچه دار شدند، میل دارند، فرزند ایشان بتواند، به جبران ضعف آنها بپردازد. و از برادر یا خواهر آنها جلو بیفتد؛ یا کاری کند که همه به لیاقت و کاردانی او اعتراف کنند. برای نمونه میل دارند بچه آنها هنرمندی نامدار، دانشمند یا سیاستمدار بزرگی شود؛ تا موفقیت فرزندانشان، موقعیت اجتماعی آنها را نیز بالا ببرد.