روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

تمدن،فرهنگ و دین زیربنای نظریه های مشاوره ای دینی

تمدن،فرهنگ و دین زیربنای نظریه های مشاوره ای دینی
سه واژه ی کلیدی تمدن ،فرهنگ و دین، گرچه ممکن است در ظاهر، جدای از یک دیگر به نظر برسند، امّا مثل درختانی هستند که با یک دیگر پیوند خورده اند .هم میوه ی مشترکی دارند ،هم شاخه و برگشان درهم پیچیده شده و هم ریشه های آن ها در هم تابیده شده است.این پیچیدگی و تابیدگی و گاه یگانگی، وقتی از دینی مثل اسلام سخن گفته می شود، پررنگ تر جلوه می کند. از منظری دیگر نیز می توان به این واژه ها نزدیک شد :نگاهی درونی .با نگاهی از درون؛ ارزیابی و داوری ما از خودمان چیست؟خودمان را چگونه معرفی می کنیم؟یک شرقی یا غربی؛یک آمریکایی،یک ایرانی ،یک مسلمان، یک مسیحی ،وجوه تفاوت و مشابهت آنان کدام است؟همین واژه ها که از سویی بسیار ساده و از سوی دیگر بسی دشوارند، چگونه معنا می شود ؟«ما» و«آن ها » ،«من»و«دیگری».
گوته به ما می آموزد که می توان با نگاهی شفاف ،مفاهیم را به گونه ای دیگر دید .این نگاه در آغاز به ما توجه می دهد که کی هستیم؟ برای چه هستیم؟از کجا آمده ایم؟ به کجا می رویم؟چه مسئولیّت و یا وظیفه ای را بر دوش داریم؟ حامل کدام امانت هستیم؟پرسش های معروفی که هم مولوی مطرح کرده است و هم کانت.پاسخ چنین پرسش هایی با سه مقوله ی تمدن،فرهنگ و دین ارتباط پیدا می کند .درباره ی چگونگی ارتباط این سه پدیده با همه ی ابعاد و عمق و گستره و پیچیدگی هایی که دارند، می توان گفت:اگر تمدن را به عنوان یک پیکره تصور کنیم ،پیکره ای که محصول و جمع تمامی دستاوردهای مادی و تجربی زندگی انسان است؛انسانی که در یک گذار شگفت انگیز، از غار پای بیرون نهاد و در گامی دیگر ،پای بر ماه نهاد.این گام ها محصول تمدن است اما این پیکره ،بدون روح و هویت معنا و مفهومی ندارد.فرهنگ، روح هویت و حیات تمدن است.
از نقوشی که انسان های ابتدایی بر غارها ترسیم کرده اند،آوازهایی که خوانده اند،قصه هایی که گفته اند ،اشعاری که سروده اند، زیورهایی که ساخته اند و... در نگاهی دیگر تمامی این دستاوردهای اندیشه و ذوق و شور انسان، خود به مثابه ی پیکره ای تلقی می شود که روح و هویت و حیات آن «معنویت» و یا«دین»است.پشت هر اثر هنری، گرایشی نهفته است که حکایت از نیاز روح انسان به اعتلا می کند .انسان می خواهد از پوسته ی روزمرگی خارج شود و برای زندگی خود معنی و مفهوم پیدا کند؛ خود را بشناسد .به تعبیر اقبال، «فلسفه خودی» خود را بداند .در این شناخت به عنوان مثال،ما ایرانی هستیم،ایرانی بودن، تعریف خاصّ خود را دارد: در سرزمین معینی زندگی می کنیم،به زبان مشخصی سخن می گوییم و در بعدی دیگر مسلمان هستیم .مسلمان بودن، ما را با جهان اسلام و مسلمانان پیوند می دهد.می توان گفت انسان در شناخت خود زمانی به نقطه ی تعادل و آرامش می رسد که هر سه مقوله یا قلمرو تمدن و فرهنگ و دین نسبتی روشن با یک دیگر داشته باشند. ادمون هوسرل در کتاب «بحران در علوم اروپایی» از جمله مهم ترین حرف هایش،گسیختگی در میان تمدن و فرهنگ یا دانش و دانایی است.او باور داشت این گسیختگی،به عنوان عامل تهدیدی برای غرب به حساب می آید.اقبال لاهوری نیز در نقد تمدن غربی به طور دقیق به همین مفهوم توجه می کند .گسیختگی مادیت و معنویت عصر ما ،عصر تحکیم بی تجلّی است و مسیح بی صلیب .کتاب در بغل داشتن؛اما رسالت پیامبری ندانستن و سرانجام چنین داشته ها و نداشته هایی؟نکته قابل توجهی که در تعریف و تبیین تمدن ،فرهنگ و دین پایدار می شود، این است که این سه پدیده به ویژه وقتی به عنوان پدیده های معاصر و زنده و پویا بررسی می شوند،کار تعریف را دشوار می کنند. دشواری دیگر،جهانِ جدیدی است که ما در آن زندگی می کنیم؛ جهانی که از آن به عنوان «دیگ در همجوش» هم یاد کرده اند و دشواری سوم این است که خود ما چه به عنوان نویسنده یا خواننده در این جهان فقط به تماشا ننشسته ایم.بلکه بازیگریم و می خواهیم در جریان امور نقشی داشته باشیم ،هر چند محدود و مختصر.
با این مقدمه و چشم انداز ضرورت دارد تمدن،فرهنگ و دین را تعریف کنیم.

تمدن
توین بی در کتاب کلاسیک خود درباره ی بررسی تاریخ و تمدن در مقدمه ،واحد بررسی تاریخ را تمدن می داند. ایشان معتقد است سه شیوه ی متفاوت برای نشان دادن موضوعات تفکر ما وجود دارد؛به عبارت دیگر برای معرفی آن چه درباره اش می اندیشیم ،سه شیوه ی متفاوت وجود دارد.از جمله ی این موضوعات ،پدیده ی زندگی انسانی است .نخستین مرحله، پژوهش و ثبت رخدادهاست. مرحله ی دوم تبیین رخدادهاست که مورد پژوهش قرار گرفته اند .مرحله سوم باز آفرینی هنرمندانه ی رخدادها در شکل و چهارچوب داستانی است.معمولاً فرض می شود که پژوهش و ثبت وقایع کار تاریخ است و نگاه از این زاویه در واقع بررسی اجتماعی تمدن است .تبیین و شکل دهی عمومی نیز شیوه ی علم و برعهده ی علم است... و زمان نیز شیوه ای است که با آن روابط شخصی و درونی انسان بررسی می شود و تمامی این موارد همان کلیات تمدن است.

دین
دین را می توان در سه وجه کاملاً متفاوت مطرح کرد :
الف) ایمان مذهبی که در عرفان تجلّی می کند.
ب)شریعت که در فقه ظهور پیدا می کند .
ج)ایدئولوژی که در حکومت دینی امکان بروز دارد.

فرهنگ
فرهنگ را می توان به مثابه ی سرمایه،دستاورد و گنجینه ای از علوم،معارف،ارزش ها و سنت های زندگی یک گروه و ملت یاد کرد.فرهنگ بسان یک سازه ی اجتماعی است که در یک بستر تاریخی به تدریج با مصالح و عناصری متشکل از اعتقادها، امتیازها،ارزش ها،آرمان ها،سنت ها و سلیقه ها ،ساخته و بازسازی می شود .فرهنگ بیش تر ناظر به وجوه معرفتی،معنایی،ذهنی و فکری حیات انسان هاست و به عبارتی جنبه ی نرم افزاری تمدن ها را پوشش می دهد.
با توجه به موارد مطرح شده برآنیم تا تحلیلی نسبت به وضعیت فرهنگی ،دینی و تمدن جوامع خاورمیانه داشته باشیم و براساس این تحلیل مناسب ترین رویکرد را جهت ارایه ی خدمات مشاوره ای ارایه نماییم.
خاورمیانه منطقه ای است با قدمت تاریخی بسیار کهن ،اقوام مختلف، فرهنگ های قومی و قبیله ای ریشه دار و اصیل که از یک رویکرد اسلامی در جهان بینی و تمامی ابعاد (اعم از سیاسی ،اجتماعی، خانوادگی و فردی )برخوردار است. ماهیت انسان در تفکر اسلامی ،ماهیتی ملکوتی و کمال گراست.جان مایه ی تفکر اسلامی، هموار کردن راه انسان به سوی خداست ،انسان باید همواره پویا باشد.هدف پویندگی انسان،خداست. در این رویکرد چون «انسان» محور، اصل و اساس همه فعّالیّت هاست ،لذا باید در شکوفایی استعدادهای بالقوه ی خود و جهت دهی مناسب به آن ها تلاش کند تا زندگی پر رونق ،امیدوار،پویا و سرزنده،توأم با سازندگی را برای خود و دیگران به وجود آورد. آن چه که زیر بنا و نقطه ی آغازین چنین هدفی است خواست، اراده و اختیار فطری او برای شناخت بیشتر خویشتن و بهره گیری مناسب از قابلیت ها،ظرفیت ها و استعداد های خدادادی است .انسان از نظراسلام موجودی ویژه است که از گل و روح خدایی ساخته شده است. در وجود انسان از یک سو روح الهی و فطرت خداجویی قرار دارد که با هدایت مستقیم الهی می تواند راه را بیابد و از سوی دیگر در وجود انسان کشش های مربوط به نفس و به تعبیر قرآن هوای نفس وجود دارد که با پیروی از این نفس ،انسان به گمراهی کشیده می شود .علاوه بر وجود روح الهی و نفس اماره عوامل دیگری نیز در شکل گیری شخصیت انسان تأثیر دارند که به عنوان عواملی بیرونی محسوب می شوند.

دیدگاه روان شناسان مختلف در زمینه ی باورهای دینی

دیدگاه استانلی هال
در طول سال های نخستین مقاله اش درباره ی روان شناسی دین با عنوان «تربیت دینی و اخلاقی فرزندان»(1882)،و فصلی درباره ی تبدّل در کتاب نوجوانی اش (1904،ج 2)،هال تفسیری کاملاً ثابت از دین عرضه می کرد که یکسره تکاملی و تربیتی بود .وی معتقد بود که رشد دینی فرد تابع رشد دینی انواع است.وجود عواطف دینی را در خردسالان تنها می توان به حدس و گمان دریافت.هال(1882)با نظر موافق از سخن مربی آلمانی ،فردریش فروبل، یاد می کند که «ناخودآگاه کودک در خدا آرام می گیرد». دیگر نویسندگان آن روزگار فرض کرده بودند که نوعی «احساس نطفه ای ـ جسمانی عام نسبت به وجود ناب در آدمی هست»،احساسی از سعادت متعالی یا حتی اتحاد فرشته وار،که به تدریج در ورطه ی تجارب خاصّ زندگی فرد می غلتد، هال، تقریباً سه چهارم قرن،پیش از اریکسون و نظریه پردازان روابط شیء، نتیجه گرفت که «بذر عواطف دینی بنیادین را در نخستین ماه های کودکی می توان کاشت» و این کار با مراقبت دلسوزانه از جسم کودک از طریق برخوردی آرام و با طمأنینه و پرهیز از محرّک های شدید و احساسات با تغییرات تند امکان پذیر است.هال معتقد است که از این طریق می توان به رشد (حس) اعتماد، قدردانی، وابستگی و عشق یاری رساند ،عواطفی که نخست متوجه مادر است و بعد به خدا معطوف می شود .اگر دیدگاه هال را مورد نظر قرار دهیم ،نتیجه این خواهد شد که وقتی کودک از ساخت ناخودآگاه بیرون می آید،از یک سلسله مراتب رشد می گذرد که مطابق با اشکال گوناگون مذهب اند،آدمی فقط با رسیدن به نوجوانی ،برای ورود به عشق و دیگرخواهی که هدف ادیان الهی است آماده می شود ،پس کار تبلیغ و آموزش، شناخت حقیقت های ادیان است.
کار آموزگاران بزرگ دینی این است که کودک را از این مراحل ضروری رشد عبور دهند،نه این که پارسایی زودرس را در کودک تشدید کنند و بدین ترتیب علاقه ای عمیق و دگرگون سازتر را در او بخشکانند و نه این که رشد و دگرگونی طبیعی را آن قدر به تأخیر اندازند که شروع و تکمیل آن دشوارتر شود.

آموزش برای نیل به بلوغ دینی
آموزش مذهبی باید با دقت و به وسیله پژوهش درباره ی رشد کودک طراحی شود تا با علایق و توانایی های در حال رشد کودک هماهنگ باشد .چون عشق به طبیعت ،نخستین مذهب اقوام است، پس باید نخستین مذهب کودک هم باشد.کار مربی آن است که از طریق بررسی طبیعت با تأکید بر جنبه های شاعرانه ی آن،پاسخ های غیرارادی کودک را نظیر احساس هراس،احترام و وابستگی برانگیزد.در سال های پیش از نوجوانی ،هماهنگ با علایق که در این دوره اهمیت می یابد باید بر مفاهیم دین تأکید کرد(داروسن ،1900).
پیش نوجوانی،سنّ برون گرایی و قهرمان پرستی است که احساس ترس ،خشم ،حسادت،نفرت و انتقام در آن غالب است. بنابراین، آن بخش از مفاهیم دینی که شامل مجموعه ی داستان های قهرمانی و شگفت انگیز (مثل داستان حضرت یونس و یا اصحاب کهف)است با تأکیدی که بر حق و عدالت دارد همراه با انگیزش، احساس ترس و احترام، مناسب این مرحله است .
اما تا دوره ی نوجوانی تجربه ی عمیق و راستین مذهبی امکان پذیر نیست.در واقع نوجوانی نقطه ی اوج رشد مذهبی است.آمارها نشان می دهد که سال های پرآشوب بلوغ جنسی، سال های دگرگونی معنوی نیز هست.هال می گوید، نوجوانی دوره ی عظیم انتقال از خود گرایی به دیگرگرایی است .کار دین این است که انگیزه های طبیعی را که در این سال ها سربرمی آورد به بالاترین سطح ممکن برساند و در ضمن به فرد در حال رشد یاری دهد تا در میان خطرهای محیط ،مسیری سالم را دنبال کند.تنها دین قادر است عاطفه ی عشق را گسترش دهد و به کامل ترین حد خود برساند.هال(1900،ص 179) می گوید «منظور از زندگی ،عشق ورزیدن و علاقه مندی به کسی است که بیش تر سزاوار عشق و علاقه است.این مقصود زندگی در ارتباط با خداوند است».به نظر او محورتعالیم دینی نیز همین است، بنابراین سرانجام به سنی می رسیم که باید این چارچوب را بیاموزیم و بر آن تأکید کنیم.او نتیجه می گیرد که داستان مرگ و رستاخیز مسیح،فرافکنی جریان درون،روانی دگرگونی است تا که در آن نیازها و مقاصد پست تر «محکوم به مرگ» می شوند و جای خود را به مقاصد و نیازهای والاتر می دهند و مسیح تجسم کامل آن هاست.به صورت کلی تر،رستاخیز ،گرانبهاترین و پربارترین نماد رجعت جاودانی و ناگزیر خیر و حقیقت است،پس از آن که اضداد آن ها(شرور باطل)کار خود را به بدترین شکل انجام دادند.
در نظر هال حیات درونی،واقعیتی بنیادین است که مردمان صنعتی شده ی مدرن ،هرچه بیش تر با آن بیگانه می شوند .او می گفت ،دین وسیله ی توسعه ی کامل تر حیات درونی است.در نظر او روان شناسی علمی ،راهی برای تأیید و تسهیل این فرایند است.

نظریه ی رفتار گرایی و دین
زبان تقلیل گرایانه و دیدگاه های ماشین گرایانه ی رایج در نظریه ی رفتار،صرف نظر از کاربردشان در مورد دین ،مدت هاست که انتقاد شدید محققان مذهبی را برانگیخته است (برای نمونه ،دبلیو،کینگ،1930).بنابراین عجیب است که می بینیم امروز مسیحیان انجیلی هر چه گرم تر از نظریه ی رفتارعامل استقبال می کنند.برخی پیشنهاد می کنند که معنویت با دیدگاه رفتاری ادغام شود تا هر دو جانب از آن بهره مند گردند. مثلاً کسانی که در به کار بستن اصول معنوی دچار مشکل اند می توانند شگردهای خویشتن داری رفتاری را بیاموزند و رفتار درمانگران ،هم راحت تر می توانند با مراجعان مذهبی کار کنند (میلر و مارتین ،1988).روانشناس بالینی ،راجر بافورد (1981)،همسانی های فراوانی میان اصول شرطی سازی عامل و آموزه های دینی می یابد .بافورد خاطرنشان می کند که یکی از پیامدهای هبوط انسان در سفر پیدایش این است که باید کار کنیم تا غذا بخوریم و از این نتیجه می گیرد که «خدا نظامی برقرار کرده که در آن اصول تقویت ،جزو ذاتی نظم آفرینش و نقشه ی وی برای اجرای آن است.» (ص 175).خدا آماده بود که بنی اسرائیل را بر اساس نوع پاسخ ایشان به قانونش،تقویت یا تنبیه کند ؛بنابراین ،«خدا نخستین رفتارگرا بود» یا به بیان دقیق تر، نخستین رفتارگرای روش مند بود، زیرا بافورد بر مبنای کتاب مقدس، فلسفه ی رفتار گرایی افراطی را رد می کند .او راه های مختلفی را برای بهره گیری از اصول عامل در تعلیم و تربیت پیشنهاد می کند، از جمله توسعه ی آموزشی مذهبی برنامه دار؛عرضه ی تقویت،مثلاً برقرار شدن دسر،گردش های ویژه برای یاد گیری جمله های کتاب مقدس ،از همان نخستین سال های کودکی ،ایجاد تداعی روزانه میان اظهارات لفظی مذهبی (مثلاً «خدا مارا دوست دارد») و تجربه های مثبت غیرلفظی .اسکینر معتقد است شعارهای مذهبی به ما کمک می کنند کتاب زندگی را بهتر بفهمیم و یا اینکه از حالت تجربه ی خود فهم بیش تری به دست آوریم.دین همواره مردم را یاری می دهد، تا برای آینده ی بهتر در زمان حال، قهرمانانه رفتار کنند .دین فنون مثبت را در زندگی بشر تزریق می کند.او اشاره می کند که ویژگی های تقویتی مفاهیم بهشت ودوزخ پیچیده تر از آن است که از تفسیر ساده ی آن ها ،عنوان ثواب و عقاب برآید .از دیدگاه شرطی سازی عامل ،دوزخ هم حالت تنبیه دارد ـ محرکی،بیزاری آور است که اگر به حدّ کافی ترسناک باشد، مانع وقوع رفتار ناخواسته می شود ـ و هم تقویت کننده ی منفی است ،چون رفع آن با پیش دستی فرد رفتار مثبت را تقویت می کند که وسیله ای است برای اجتناب از چنین سرنوشتی.به عبارت ساده تر، خطر دوزخ شکل های نامطلوب رفتار را سرکوب و در عین حال رفتارهای دلخواه را تقویت می کند. بهشت نیز،خود به خود تقویت گر مثبت است،اگرچه مشکل است بتواند با پاداش های زمینی که چندان دور از دسترس نیستند، رقابت کند .لیکن،ترکیب بهشت و دوزخ نیز نوعی تقویت کننده ی منفی است .زیرا طلب بهشت در عین حال شخص را از دوزخ دور نگه می دارد.پس وقتی مردم عقیده ی خود را به قلمرو کیفی جاودانی از دست بدهند،قدرت تقویت کنندگی بهشت هم کاهش می یابد .در نظریه ی اجتماعی نیز به نقش الگوها و منابعی که عرف و اعتقاد از آن ها ناشی می شود تأکید شده است .این نظریه پردازان معتقدند که در انتقال تجربه ی مذهبی به کودک باید الگوگیری و پذیرش اجتماعی (یعنی عادت موسوم در جامعه )مدّنظر باشد .

دیدگاه گالتون در خصوص تأثیرات ذهنی نیایش
اگرچه بسیاری از معاصران، گالتون را «آزاد اندیشی گستاخ» می شمرند ، وی به شیوه ی خودش مردی مذهبی بود.محترم و سخت مستلزم به آرمان های والا وحتی پای بند متعلقات عرفانی (بلکر،1946).او در سراسر حیات، وحدتی خاص می دید و بر آن بود که «انسان ها و دیگر جانداران در نظامی گسترده سهیم اند و فعّالانه در آن کار می کنند ،نظامی چنان پهناور که هیچ یک از ما ،به طریق اولی و هیچ یک از جانوران نمی توانند آن را درک کنند ».«گالتون،1869 ،ص 361» .در جای دیگر (1908) می نویسد،«انسان دارای موهبت ترحم و بسیاری احساسات شفقت آمیز دیگر است و نیز می تواند از انواع مصایب پیش گیری کند.گمان می کنم انسان کاملاً قادر است فرایندهای دیگری را جایگزین انتخاب طبیعی کند که کریمانه تر و به همان اندازه مؤثرند».گالتون تردید نداشت اگرچه نیایش ممکن است در این جهان قانون مند،نتایج واضح و عینی نداشته باشد .اما می تواند آثار ذهنی به بار آورد، از جمله «احساس قاطع ارتباط با خدا» یا احساس اتحاد به آن چه پیرامون ماست که به اندازه احساس ارتباط با خدا نیرومند است ،اتحاد با جهانی که قوانین فیزیکی و از جمله قوانین وراثت، که آن هم مورد علاقه ی گالتون بود ،بر آن حاکم اند .نتیجه هرچه باشد می تواند به آدمی «قدرت تصمیم گیری عطا کند » و «در فراز و نشیب زندگی و هنگام مرگ به وی آرامش دهد »(گالتون، 1872).گالتون خانواده خود را، البته همراه «با ملاحظاتی ،مدام به نیایش ترغیب می کرد » و «همواره عادت داشت که قبل از نوشتن هر مطلبی برای انتشار دعا کند تا خودخواهی در آن راه نیابد، و با خلوص کامل همراه با احترام برای احساسات دیگران آن را بنویسد »(به نقل از پیرسون، 1930).او هیچ گاه با نیایش هایی که از سر اشتیاق و نه برای التماس و درخواست ،صورت می گرفت مخالفتی نداشت.
منابع جهت دهنده
-دیوید ام. وولف؛ روان شناسی دین، ترجمه ی محمد دهقانی، تهران: انتشارات رشد، چاپ اول: 1386.
-فکوهی،ناصر؛تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران: نشر نی، 1381.
-شیخاوندی،داور؛ انحرافات و مسایل جامعیتی ایران، تهران: نشر قطره،1384.
-فیل زاکرمن:درآمدی بر جامعه شناسی دین،ترجمه ی خشایار دیهیمی، تهران: انتشارات لوح فکر،1384.
-ورنون فوردبی، کالوین هال؛ روان شناسان بزرگ، مترجمان، احمد به پژوه،رمضان دولتی، تهران: منادی تربیت،1381.
-شفیع آبادی،عبدالله؛ نظریه های مشاوره و روان درمانی ،تهران: انتشارات نشر دانشگاهی، 1377.
-اعتمادی، احمد؛ روان درمانی، مفهوم سازی، اجرا و مورد پژوهی، تهران، خدمات فرهنگی رسا،1383.
-قاضی، قاسم؛ درآمدی بر انسان شدن، تهران: انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، 1369.
-ملکم هلیمتون؛جامعه شناسی دینی، مترجم محسن ثلاثی، تهران: نشر ثالث،1387.
-وین دایر؛وجود متعالی انسان، مترجم محمد رضا آل یاسین، تهران، انتشارات هامون،1380.
-دی پاک جوبرا؛ چگونه خدا را بشناسیم، مترجمان زهره فتحی، فرخ سیف بهزاد،تهران: نشر واحدی،1386.
-بهشتی،احمد؛ گوهر صاف دین، تهران: انتشارات اطلاعات، 1385.
-حسینی تهرانی، اصغر؛ اخلاق اسلامی از دیدگاه قرآن، تهران: انتشارات صاحب الزمان (عج)، 1379.
-رمضانی ولی الله، قادری، سیّد طاهر؛ راهنمایی و مشاوره در سیره ی نبوی (ص) مازندران: آوای مسیح، 1387.
-سالاری فر،محمدرضا؛ خانواده در نگرش اسلام و روان شناسی، قم: انتشارات زیتون، 1386.
-لاریجانی،محمدجواد؛ نقد دینداری و مدرنیسم، تهران: انتشارات اطّلاعات، 1376.
-Bakan,D.(1965) The mystery-mystery complexion contempo-rary psychology. American Psychologist.
-Horton, A, ..., and Williamson,J.A. (Eds( (1988( Abuse and Religion؛ whek trying isn،t Enough,new your Lexington Books.
-Hall. G.S. )1900(. The Religions content of the child-Mind in Nix. Butler et al., Principles of Religions Education. New York: Long mans, green pp.161-189.
www.Gam.blogfa.com
web: www.bozorgmehr85.blogfd.com
Email: Mostafaviir@Gmal.com
منبع: کتاب رویکرد مشاوره و روان درمانی غایت گرا، مولف محمد مصطفوی، ناشر طلوع دانش -

وظایف اصلی ضمیر ناخودآگاه

وظایف اصلی ضمیر ناخودآگاه
حوادث بیرونی را هر کس با توجه به بینش خود و به طور خودکار تفسیر و توجیه می کند، لذا بسیاری از انسان ها این گونه باور دارند که آنچه در درون شان می گذرد، از اراده آنها خارج بوده و نمی توانند در آن دخل و تصرفی کنند. باورهای انسان ها که شکل دهنده رفتار آدمی است، در طول عمر، شکل گرفته، ساخته شده و قالب بندی می شوند، ولی باورهای ساخته شده از بدو تولد تا 5 سالگی، از اهمیت بسیار حیاتی برخوردار می باشند، چون در این دوره 5 ساله، بچه شدیداً به مادر، پدر و اطرافیان وابسته بوده و بدون این که مفهوم خوبی یا بدی را بداند و بدون این که توانایی شناخت مفاهیم را داشته باشد، راهنمایی ها، و فرمان ها، تنبیهات، تشویقات، و هشدارهای متعدد و بی شمار آنها را دریافت و همه را ضبط می کند. به علاوه هر چه از سوی آنها کند، جملگی و بی کم و کاست در ذهن کودک ضبط می شوند. موقعیت کودک، نیاز حیاتی او به مادر و پدر و عدم توانایی او در درک معانی در این دوره، تصحیح و توضیح را برای او غیر ممکن می سازد، لذا کلیه امور را حقیقت محض پنداشته و ضبط می کند. این نوارهای ضبط شده در طول زندگی وجود داشته و هیچ کس نمی تواند آنها را از مغز خود پاک سازد و این نوارها همیشه آماده بازنواختن هستند. این بازنواختن در تمام عمر دارای نفوذ بسیار مقتدرانه است.
باورها و اعتقادات ساخته شده در این دوره از اهمیت خاصی برخوردار هستند، چرا که باورهای بعدی تحت تاثیر باورهای اولیه قرار می گیرند. حتی در بسیاری از افراد، قالب های فکری پنج ساله اولیه، بدون تغییرات اساسی، بعضاً به صورت تعصب آمیز، الگوی آنان در تمام عمرشان می گردد.
بسیاری از ما تحت تاثیر گفتار، کردار و تلقین های منفی مستقیم و غیر مستقیم اطرافیان مان مخصوصاً مادر و پدر، از کودکی می آموزیم که زندگی سخت، دشوار و بی رحم است، زندگی فناپذیر است، تو عرضه نداری، در زندگی هیچ چیز نمی شوی، تو شانسی نداری، تو همیشه شکست می خوری، تو همیشه اشتباه می کنی. متاسفانه این باورهای منفی در بسیاری از انسان ها تا آخر عمر باقی می مانند. با توجه به مراتب فوق، باورهای انسانها از بدو تولد و از زمانی ساخته و پرداخته می شوند که شخص هیچ گونه حق انتخابی نداشته و هیچ گونه نظر یا دخل و تصرفی در آنها نیز نمی توانسته داشته باشد. باورها و اعتقادات بعدی نیز تحت تاثیر فرهنگ حاکم بر جامعه و تلقین ها و الگوهای محیط (خانواده و اجتماع) خود می باشد، به طوری که در بسیاری از مواقع، مقاومت در برابر آنها حتی در سنین بالا نیز بسیار مشکل است.
زندگی انسان عجب حکایتی است، سفری آغاز شده که اختیار آن را نداشته ایم تا بدانیم چرا به دنیا می آییم، سفرمان در چه زمانی و از کجا شروع و تا کی ادامه خواهد داشت، ضوابط و شرایط آن کدامند، همسفران ما کیستند، چه فضایی بر سفرمان حاکم بوده و خواهد بود یا بالعکس به ضررمان تمام خواهد شد؟ از همه شگفت انگیزتر این که باورهای اساسی و اولیه ما زمانی شکل می گیرند که قدرت تشخیص حتی خوب را از بد، زشت را از زیبا، سود را از زیان و مفید را از ضرر نداشته ایم! بدون توجه به این که از کجا آمده ایم، دوران خردسالی مان چگونه سپری شده و چه دشواری هایی پشت سر داشته ایم و باورهای اولیه مان چگونه بوده و فرهنگ حاکم جامعه مان چگونه و چه اثرات مثبت و منفی بر باورهایمان داشته اند، می توانیم با رعایت اصولی، از خود انسانی موفق، آرام، شاد، تندرست، جذاب، دانا، توانا، مثبت اندیش و سرشار از شور و شوق ساخته و انسانی جدید با شخصیت کاملاً متفاوت با گذشته داشته باشیم و همه این امور امکان پذیر نیست مگر با شناخت کامل ضمیر ناخودآگاه.
شناخت جزیی همین چند وظیفه ضمیر ناخودآگاه، پرده از راز قدرت های نهفته در این سیستم بر می دارد. فرض کنید شما نقش ضمیر ناخودآگاه را بر عهده دارید، چگونه می توانید چند میلیارد سیستم عصبی را همزمان با سیستم هضم و دفع، گردش خون، تنفس، رشد، خاطرات، احساسات و غیره را کنترل نمایید. شاخص ترین فرماندهان نظامی قادرند یک یا چند لشگر که تعداد اعضا آنها حداکثر به چند هزار نفر می رسد را کنترل نمایند، آن هم به صورت کامل امکان پذیر نمی باشد. ملاحظه می کنید که خالق چه سیستم قدرتمندی طرح نموده و نمونه بارزی از خود را در بدن ما به امانت گذاشته است. با چند مثال ساده این خدای درونی را برای تان معرفی کرده و سپس می پردازیم به بحث در خصوص قوانین این ابرقدرت دورن.

مثال هایی برای شناخت بیشتر از ضمیر ناخودآگاه
مثال اول: اگر ما نهال درختی را از ابتدا در زمینی بکاریم، این نهال شروع به رشد نموده و لایه های چوب را هر سال به روی خود اضافه می کند. ساقه اولیه نهال دارای خصوصیات کلی همان درخت بوده و چنانچه این لایه از بین برود، تمامی درخت خشکیده و از بین خواهد رفت. در واقع سلامتی درخت تنومند چندین ساله بستگی به سلامتی همان اولین لایه نهال دارد و ما در انسان، این لایه اولیه را ضمیر ناخوآگاه و لایه های بعدی را تربیت و رفتارهای مختلف می نامیم.
با کمی تامل روی تنه های برش خورده درختان در می یابیم که راهی برای دسترسی به لایه اولیه درخت وجود ندارد و به صورت مخفی در زیر لایه های ثانویه کار خود را انجام می دهد. ضمیر ناخودآگاه نیز همانند همین ساقه اولیه درخت بوده و به راحتی قابل دسترس نمی باشد، در صورتی که اثرات برنامه ریزی آن را در رفتارها و خصوصیات افراد می توان مشاهده کرد.
مثال دوم: ضمیر ناخودآگاه انسان را نیز می توان به گل هایی تشبیه کرد که در اوقاتی به خصوص می شکفد و در زمانی از شبانه روز بسته می گردد. مغز این گل همان ضمیر ناخودآگاه می باشد که برای دسترسی به آن نیازمند شناخت شرایط و قوانین این گل می باشیم تا به محض شکفتن آن، اطلاعات صحیح را وارد نموده و جایگزین اطلاعات قبلی نماییم.
مثال سوم: اگر تاکنون آکواریم ماهی ها را مشاهده نموده باشید، صدفی را که در آکواریم گاهی باز شده و گاهی بسته می شود را دیده اید. این صدف اگر احساس ما و مروارید درون این صدف ضمیر ناخودآگاه باشد، در شرایطی این صدف باز و قابل دسترس و در شرایطی بسته و غیرقابل نفوذ است. پس دسترسی به آن رابطه مستقیم با احساس و حالت روانی ما دارد که در ادامه بیشتر به این مطلب می پردازیم.
مثال چهارم: این مثال یکی از بهترین مثال ها برای معنی ضمیر ناخودآگاه می باشد که نگارنده از آن در کلاس ها بسیار استفاده می نماید. اگر شما کارتون گوریل انگوری را دیده باشید، دقیقاً نقش گوریل انگوری در زندگی ما همان ضمیر خودآگاه را دارند. یکی بسیار قدرتمند و ساده لوح و دیگری ضعیف و هوشمند و متفکر و هر یک بدون دیگری کارایی لازم را ندراند.

قوانین ضمیر ناخودآگاه انسان

1- ضمیر ناخودآگاه دارای قدرتی مافوق تصور انسان می باشد:
یکی از دلایل که در گذشته باعث می گردید که این نیرو را با روح اشتباه بگیرند، وجود قدرت فراوان ضمیر ناخودآگاه بود به طوری که حتی در بعضی از کتب از آن به عنوان خدای درون هم نام برده اند. وظایف بیان شده از ضمیر ناخودآگاه و این که کنترل نزدیک به هفتاد میلیارد سلول را بر عهده دارد، خود توضیحی است برای اثبات قدرت آن و مطالعه قوانین دیگر این ادعا را برای ما محکم می نماید. ما از همین قدرت های درونی جهت رسیدن به اهداف و قدم گذاردن در مسیر جدیدی از زندگی و مدیریت آن استفاده می نماییم. به همه علاقمندان توصیه می نماییم که برای شناخت ضمیر ناخودآگاه، مطالعه ای مختصر در خصوص آناتومی اعضای بدن کسب نمایند. حتی مطالعه روش کار یک عضو مانند مغز، پرده از قدرت ضمیر ناخودآگاه بر می دارد.

2- ضمیر ناخودآگاه اطلاعات دریافتی را پرورش می دهد و در آنها غلو می نماید:
این قانون به ما نشان می دهد که سیستم عامل رایانه دورن ما (ضمیر ناخودآگاه) اطلاعات دریافت شده را از حد طبیعی خود بزرگ تر جلوه می دهد. البته این قانون کائنات می باشد زیرا اگر خوبی و نیکی انجام دهیم، پاداش ما چند برابر خواهد بود، ولی اگر بدی و سستی نماییم کائنات تنها به همان مقدار به ما جزا خواهد داد و طبیعت این قانون را به سادگی به ما آموزش می دهد، به طوری که اگر یک دانه گندم بکاریم، هفتاد برابر ثمر می دهد و یک دانه میوه، درختی می شود که صدها برابر ثمر می هد. این قانون طبیعت است و ضمیر ناخودآگاه ما هم تقریباً به همین ترتیب عمل می نماید و با برنامه ریزی آن می توان از نهایت این قانون بهره جست.

3- ضمیر ناخودآگاه در اثر تمر کز روی یک موضوع، قسمت هایی از اطلاعات یک موضوع، قسمت های از اطلاعات ورودی را در سطح خودآگاه حذف می نماید:
چنانچه طی کارهای روزمره، تمرکز روی موضوع خاصی صورت گیرد، ضمیر ناخودآگاه طبق قانون خود، از پردازش برخی اطلاعات در سطح هوشیار جلوگیری نموده و باعث می گردد اطلاعات توسط خودآگاه حذف یا ناقص دریافت گردد. به عنوان مثال زمانی که غرق در تماشای فیلم مورد علاقه خود باشیم، اگر کسی شما را صدا زند، شاید صدای او را نشنیده و حتی بسیار از تصاویر را نبینیم، یا گاهی در طول مسافرت به شهرهای مختلف، از محل حرکت تا رسیدن به مقصد چون توجه شما به تابلوهای راهنمایی شهر مقصد بوده، ضمیر ناخودآگاه تابلوی شهرهای دیگر را پردازش ننموده و باعث گردد شما حتی نام شهر دیگر را در همان تابلوی مورد نظر نبینید، که در ایجا ضمیر ناخودآگاه عمل حذف در اطلاعات وارد شده را در اثر تمرکز روی یک موضوع انجام می دهد. به همین دلیل در شرایط مختلف ضمیر ناخودآگاه عمل حذف را در ورود اطلاعات از طریق حواس پنجگانه انجام می دهد و باید یاد بگیریم این قانون را تحت کنترل درآوریم. البته لازم به تذکر است که حذف این اطلاعات تنها در سطح ضمیر ناخودآگاه صورت گرفته و این اطلاعات را نمی بینیم، نمی شنویم یا حتی حس نمی کنیم، در صورتی که این اطلاعات در سطح ضمیر ناخودآگاه ذخیره گردیده و بر حسب موقعیت از آنها استفاده می نماید.
منبع:کوچه ما شماره 7.

تاریخچه و مبانی نظری مشاوره(1)

تاریخچه و مبانی نظری مشاوره(1)
مقدمه
مردم اعصار گذشته،به یقین همان قدر دچار قحطی گسترده،آشفتگی اجتماعی،جنگ و ویرانگری بوده اند که ما هستیم،لیکن تنها در روزگار ماست که بقای آدمی و نیز جانداران در معرض تهدید جدی قرار گرفته است.بحران در جهان بیرون با بحران دیگری در جهان درون همراه شده است.
ویرانگری های عظیم و خانمان سوز جنگ جهانی اوّل و دوم چنان میراثی از سرخوردگی و بی اعتمادی برای انسان ها ی قرن بیستم بر جای گذاشتند که در تاریخ بی سابقه است .«آمریکا یی ها شاهد موجی از افسردگی معنوی و شکاکیت مذهبی بودند که بسی گسترده و ویرانگر بود»(بلیو، هورتن،به نقل از هُندی،1960،ص 6).در نیمه ی قرن بیستم ،این امر بدیهی شمرده می شد که دنیای نوین در میانه ی «عصری از اضطراب »،«روزگار آشفتگی معیارها و ارزش ها »و«ناامنی دردناک» به سر می برد .(رولوی ،1935،ص 7)در حقیقت آن چه انسان امروز گرفتار آن است مصیبتی است که از دامان بی هویتی و یا بدهویتی دینی نشأت می گیرد .انسان پست مدرن به دنبال معنا خواهی جدیدتر و روشن تری است.
عدالت ،هدف خواهی ،صداقت و درک خوبی ها مضامینی هستند که انسان امروزی به عنوان گمشده ی خود در پی جستجوی آن است،کثرت گرایی در علوم به خصوص علوم انسانی از یک طرف ،نشان از سلامت و خلاقیت است و از طرف دیگر جزیی نگری و تک بعدی بودن این علوم را می رساند. اگر بتوانیم بستری فراهم کنیم تا تعریف انسان به صورت صحیح و نه متعصبانه و غیرواقعی شکل بگیرد به طور حتم به بسیاری از مسایل و دغدغه های جوامع بشری پاسخ داده خواهد شد .حال سؤال این است که کدام مکتب یا رویکرد فکری راهنمای ما در تعریف انسان باشد؟و سؤال دیگر آن که آیا روانشناسی نظریه ای جدا از دین در باب فهم انسان است و یا این که نشأت گرفته از آن؟

ارتباط روانشناسی و دین
مشترکاتی که در میان روانشناسی و دین ملاحظه می شود بعضی از تحلیل گران را واداشته است تا به برخی ازاَشکال روان شناسی، خصلت یک جنبش مذهبی را نسبت دهند .در پس این شکل های ظاهری ،این اعتقاد نهفته است که پیروی از آموزه های دینی و روان شناسی سرانجام به رستگاری خواهد انجامید ،خواه به شکل امری شخصی و خواه به شکل سلامت بیمار یا دگرگونی جامعه .
میان سنت های دینی و گرایش های ویژه در روان شناسی پیوستگی وجود دارد.مثلاً بسیاری از آموزه های اصلی روان کاوی از پیش در ادبیات عرفانی موجود بوده است (دیوید باکان 1965).یا گفته می شود که بخش زیادی از روان شناسی انسان گرایانه معاصر تحت نفوذ جوّی مذهبی است و در آن موضوعات مذهبی، فلسفی و روان شناختی بدون تمایز درهم آمیخته است(مورنی و کواچ ،1972).
پیوستگی تاریخی سنت های دینی و آرای روان شناختی معاصر را می توان در قالب وظایفی که این دو به عهده گرفته اند نیز تبیین کرد.سنت این بوده است که سؤالات مربوط به ماهیت وجود انسان را در چهارچوب دین پاسخ داده اند.امر حیاتی تنظیم و درک زندگی شخصی و اجتماعی به طور گسترده از طریق آموزه ها و مراسمی صورت می گرفت که بخش عمده ای از سنت ها ی مذهبی جهان را تشکیل می داد .امروزه بسیاری از این مسایل و امور به روان شناسان محوّل شده است .اکنون از آن ها انتظار می رود که درباره ی ماهیت انسان مطلع باشند ،کسانی را که با مشکل مواجهند راهنمایی کنند و به کلّ مسیر زندگی از تولد تا مرگ را معنا دهند. چه بسیار وقت ها که روان شناسان به مسئله ی خیر و شر ،اخلاق و مسئولیّت اجتماعی می پردازند .(برادنینگ ،1987 ؛اس .جونز،1994).مرز مشترک دین با روان شناسی ،به ویژه روان شناسی بالینی ، امکان گفتگو و رابطه ی سازنده تر را میان دین و روان شناسی فراهم می آورد که راه را برای تغییرات مهم در آموزش و درمان بالینی هموار می کند .برادنینگ برای روان شناسی به عنوان علم ،الزاماتی هم قایل است :به جای آن که عقاید مذهبی را تعصباتی منحرف کننده بداند که در روند پژوهش باید بر آن چیره شد ،این دیدگاه را می پذیرد که برای آن که اساساً از چیزی ادراک و فهمی لازم حاصل شود لازمه اش وجود نوعی از تعصبات در پیش فرض هاست.به نظر او آن چه مهم است به رسمیت شناختن وجود پیش فرض ها و آگاهی از اثرات آن است.باید بر اساس پیش فرض هایی که اصیل و واقعی است مبنای فعّالیّت های روان شناختی پی ریزی شود.آگاهی از چهارچوب های دینی در باب انسان شناسی،نوشتن نسخه ای متقن در باب رفتارشناسی انسان هاست .

نیازهای ضروری بشر کدامند؟
هر نوع برنامه ریزی و ارایه ی خدمات باید همسو با نیازهای مخاطبان و یا سازمان مربوط به آنان باشد.انسان به عنوان اشرف مخلوقات دارای نیازهایی است که شناخت به موقع و اقدام صحیح در جهت رفع آن نیازها، نجات بخش و پیش برنده خواهد بود و انسان را به قله ی سعادت و کمال خواهد رساند.در این جا با استناد به آیات قرآن و سنت پیامبر (ص)و ائمه ی اطهار (علیهم السلام)شواهدی را برای این موضوع عرضه می کنیم.

1ـ تربیت جسمی
«ان لجسدک علیک حقّاً»بدن تو به گردنت حق دارد(1) اگر چه فلاسفه و دانشمندان هنوز نمی دانند میان جسم و روان چه رابطه ای وجود دارد ،سنت های دینی مدت هاست که به تأثیر عمیق اوضاع جسمانی بر حالات روان شناختی یا «روحی»پی برده اند.تعالیم مذهبی اغلب شامل ریاضت هایی است که به طور مستقیم بر جسم اعمال می شود.
آن چه کمتر از این عجیب است، اما اهمّیّتش چندان کمتر نیست، شرایط عادی جسمانی است که بدون آن هیچ گونه تجربه ی مذهبی به وجود نمی آید .اول از همه، اندام های زنده ای لازم است که به ادراک و واکنش قادر باشند .بسیاری از آیین ها یا اعمال مذهبی برای کاربرد اندام های حسی ،به ویژه چشم ،گوش، بینی،زبان و... طراحی شده اند .خلاصه این که نمی توان رفتار مذهبی یا تجربه ای را یافت که در عامل جسمانی ریشه نداشته باشد.

2ـ تربیت عاطفی
تربیت عاطفی بر کنترل هیجانات و علایق،رشد عواطف و جهت دهی مثبت آن ها تأکید دارد.
«والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس و اللّه یحب المحسمین» کسانی که خشم خود را فرو می خورند و مردم را می بخشند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد(2).
این آیه ی شریفه ،افراد را به کنترل هیجانات ،یافتن روحیه ی بردباری و بخشش و محبت به مردم با وجود رنجش از آن ها تشویق می کند.

3ـ تربیت اجتماعی
تربیت اجتماعی به بهبود مناسبات فرد با دیگران (خانواده،دوستان، جامعه و مسلمانان )تأکید دارد.
«انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم »همانا مؤمنین با هم برادرند پس بین برادران خود صلح برقرار کنید (3).

4ـ تربیت اخلاقی
تربیت اخلاقی بر شکل گیری منش ها و رفتارهای خداپسندانه در فرد تأکید دارد.«لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوِة حسنه» همانا پیامبر خدا الگوی نیک رفتاری برای شماست (4).

5ـ تربیت عقلانی
منظور از تربیت عقلانی رشد اندیشه و تفکر در انجام هر کار،تصمیم گیری عاقلانه ،توجه به منطق و استدلال در پذیرش عقاید، کسب تفکر خلاق،توانایی در حلّ مسئله،درک رابطه ی علّت و معلول، درک انواع روابط بین پدیده ها ،توانایی تجزیه و تحلیل امور،در نظر گرفتن جوانب کار و تقویت روحیه ی پرسش گری است.
«انّ فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب»(5)
حضرت علی (ع) می فرمایند:«کل شیء یحتاج العقل و العقل یحتاج الی الادب».(6) همه چیز نیازمند عقل و عقل نیازمند ادب است.

6ـ تربیت اعتقادی و معنوی
منظور از تربیت اعتقادی ،شناخت اصول و مبانی دینی ،هستی شناسی و رشد معنویات و فضایل اخلاقی و انسانی ،آگاهی از دستورات دین و انجام عمل صالح است .اصول اعتقادی پایه و اساس جهان بینی انسان است .

مفهوم مشاوره در تفکر ادیان
تفکر دینی و باور به تفکیک دو موجودیت «قدسی»و «ناقدسی »از ریشه ای ترین باورهای انسانی به شمار می آید که منشأ آن در گذشته از اعتقادات اسطوره ای ناپدید می شود .ادیان بزرگ الهی (یهودیت ،مسیحیت و اسلام )را به نسبت اشکال ابتدایی باور به تقدّس باید بسیار متأخر به حساب آورد.از این رو در بررسی اندیشه ی انسان شناختی در ادیان باید به این نکته توجه داشت که پیوند میان اسطوره شناسی و اعتقادات دینی به ویژه در زمان ها ی دوردست و باستانی تقریباً عمیق است و این دو را نمی توان از یکدیگر جدا کرد .اما تقریباً در تمامی اندیشه های دینی محورهای مشترکی وجود دارد که می توان آنها را همواره در برداشت آنان از مفهوم «انسان»مشاهده کرد .مهم ترین محور در اینجا خدا محوری است که همه ی پدیده ها را به مثابه ی نوعی تجلی از وجود و اراده ی خدا درنظر گرفته و در آن رابطه تعریف می کند.در این بعد، تعریف و برداشت از پنداره ی «خدا»خود به درک و برداشت از پنداره ی «انسان»تأثیری تعیین کننده دارد .در این گفتار سعی می کنیم با توجه به تعاریف ادیان از انسان زمینه ای مناسب جهت مباحث مشاوره ای مطرح نماییم.

زرتشت
دین زرتشت که ریشه ی آن در ادیان هند،ایران باستان و سنت اهورایی است،از قدیمی ترین ادیان نظم یافته در جهان به حساب می آید که عمری برابر یا بیش تر از یهودیت دارد .آن چه در دین زرتشت مطرح است ،تقابل میان پاکی و ناپاکی است که به صورت وسواس گونه و بر تمامی عناصر حیات اجتماعی حاکم است. اندیشه ی انسان شناسی در این دین ،بیش تر بر محور رابطه ای شکل می گیرد که به رفتارهای سیاسی انسان در عرصه ی اجتماعی باز می گردد.انسان به همان اندازه می تواند خدایی باشد که شیطانی است؟و این امر در همه ی سطوح تا حد شاهان و روحانیون بزرگ نیز وجود دارد.دین سالاری ساسانی، کنترل اجتماعی سهمگینی را در جامعه به وجود آورده بود که تمامی رفتارها را به شدت زیر نظر داشت.کوچک ترین حرکات و اعمال باید بر اساس قوانین پیچیده و بسیار تودرتویی انجام می گرفت که کم ترین انحرافی از آن ها با مجازات های شدید در این جهان و با مجازات های باز هم سهمگین تر در جهان پس از مرگ همراه بود .
بر اساس نظریه ی دین زرتشت در مورد انسان،می توان این گونه تصور کرد که محور انسان شناسی، طبقه بندی انسانی در سلسله مراتب درونی و طبقه ای (روحانیون،جنگجویان و کشاورزان) است .تشخیص انسان سالم از بیمار،میزان پاکی و ناپاکی انسان هاست.روش پیش گیری و درمان ،ملزم نمودن افراد به پیروی از قوانین و مقررات اجتماعی و ارایه ی تقویت کننده های مثبت و منفی است .

یهودیت
شاید مهم ترین محور اندیشه ای که از دیدگاه تفکر انسان شناختی در دین یهود وجود دارد و آن را در سایر ادیان الهی نیز می یابیم ،تصویر هبوط یعنی سقوط انسان از موقعیت استعلایی و بهشتی خود به زندگی در رنج و سختی بر روی زمین است که در مفهوم «گناه نخستین»مستتر است.در دین یهود، انسان تصویری از خداست و از این رو شناخت انسان در واقع شناخت پروردگار است.به هر رو بینش یهودی تورانی را باید نوعی خدا محوری قوی به شمار آورد که در آن فاصله گذاری با اقوام دیگر کاملاً مشخص است.تأثیر منفی این اندیشه را بر حوادث کنونی در منطقه خاورمیانه نیز نمی توان نادیده گرفت و این خود از نمونه های گویای تداوم یافتن و تحول اندیشه های انسان شناختی در خلال تاریخ است.

مسیحیت
مهم ترین مفاهیم در بین پیروان این دین ،اصل تثلیث است که محوری ترین مشخصه ی یکتاپرستی مسیحایی است.باور به سه شکل خدای یگانه و هم گوهری کالبد مسیح (یعنی یک کالبد انسانی و نمادی از انسانیت ) و خدای تعالی ،در طول تاریخ عمده ترین تفاوت مسیحیت را با سایر ادیان الهی تشکیل داده است. در تفکر مسیحی به ویژه در شکل غالب آن ـ که هم چنان به تثلیث پایبند باقی می ماند ـ بعد استعلایی و ارزش انسان به مثابه ی موجودیتی حامل پیام الهی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.این بعد است که به مسیحیت از همان آغاز جنبه ی فراملّی می دهد ،به صورتی که اندیشه ی مسیحی می تواند انسان را نه به مثابه ی موجودی با خصوصیات فرهنگی ،قومی و نژادی متفاوت بلکه به عنوان موجودی واحد در اشکال و موقعیت های متفاوت در نظر بگیرد .لذا در این تفکر دینی انسان به دو بعد ذات انسانی و الهی تقسیم می شود ولی تأکید بیش از اندازه بر بعد الهی انسان باعث شده تا شناخت صحیحی از انسان حاصل نگردد و انسان (مسیح )پسر خدا لقب گیرد . داشتن نگاه انسان گرایی برگرفته از این تفکر است .

اسلام
اسلام با قرار گرفتن در جایگاه یک دین الهی که پس از ادیان دیگر می آید نه فقط آن ادیان و پیامبرانشان را به رسمیت می شناسد و حتی بخش هایی از کتاب مقدس خود را به ستایش از آن ها (مسیح، مریم، ابراهیم،موسی و...)اختصاص می دهد،بلکه رویکرد قوم گرایانه را به شدت پس زده و جای آن را به رویکردی کاملاً سیاسی و حتی دولت گرا می دهد .
اسلام ،بنیان گذار یک ایدئولوژی جدید است که به شدت با رسوم و مناسک پیش از خود مبارزه می کند :رسومی مانند فرزند کشی (انعام،140؛اسرا ،31)،زنده به گور کردن دختران (تکویر،8)،جادو و سحر(فلق،4)و... .
در بطن این تمرکز ،انسان به مثابه ی نماینده ای از خداوند بر روی زمین مطرح است .از این رو پنداشت اسلام از انسان از یک سو با نوعی جهان گرایی و فرا رفتن از حدود قومی و قبیله ای برای وحدت یافتن در یک ایدئولوژی خدا محور همراه است و از سوی دیگر با نوعی تقدس یافتن موجودیت انسان که در مفهوم رسالت انسانی عنوان می شود و به صورتی روشن بیش تر به پنداره ی انسان در مسیحیت نزدیک است تا به مفهوم انسان در یهودیت. پیوند حیات مادی انسان با حیات معنوی او سبب می گردد که اسلام مبدل به یکی از سیاسی ترین ادیان الهی شود،دینی که حضور دایم در زندگی روزمره و رفتارهای اجتماعی انسان ها دارد و یک پروژه ی عمومی را برای زندگی این جهان آن ها پیش رویشان می گذارد .در ادامه ما برآنیم تا ضمن بررسی انسان از دیدگاه اسلام به آسیب شناسی انسان با دیدگاه غایت نگر و ارایه ی راهکارها در این خصوص بپردازیم.

خود شناسی در تفکر اسلام
تا خود را نشناسیم ،چگونه می توانیم به وظایفی که در برابر خود داریم ،عمل کنیم؟نه تنها خود را، بلکه وظایف را هم باید بشناسیم. شناخت خود و وظایف خود ،کاملاً به هم مربوط هستند .مبنا و اساس وظیفه شناسی ،خود شناسی است. از این بالاتر هم گفته اند:اگر کسی خود را بشناسد ،خدای خود را هم می شناسد .با توجه به این بیانات، خود شناسی مقدمه ی خداشناسی است. اگر ذی المقدمه از پراهمیت ترین امور باشد ،مقدمه هم از پر اهمیت ترین است .امام صادق(ع) شناخت مقام و ربوبیت را از برترین و واجب ترین واجبات شمرده است.پس باید بگوییم :شناخت نفس هم از برترین و واجب ترین واجبات است.در روایت صوفیان آمده است که «کمیل بن زیاد» گفت به مولایمان امیرالمؤمنین (ع) عرض کردم:مگر جز نفس واحد،نفس دیگری هم هست ؟فرمود:ای کمیل ،نفس چهارتاست:نامی، نباتی،حسی حیوانی ،ناطقه ی قدسی. مرحله ی نباتی عهده دار تربیت و سلامت بدن است و مرتبه ی حسی حیوانی ،کار قوای حس را تدبیر و تنظیم می کند و ناطقه ی قدسی که فراتر از احساس عمل می کند ،به تفکر و تعقل می پردازد و مرتبه ای است که اگر نفس به آن مرتبه برسد ،مقامش مقام خلیفة اللهی است که پیامبران و اوصیا و ائمه از مظاهر آن در عالم انسانیت می باشند.در تفکر اسلامی، انسان مسافری است که از خاک تا نطفه،سپس علقه،آن گاه مضغه،بعد استخوان ها و اسکلت موزونی که به گوشت پوشیده شده طی مراحلی رشد می کند و سرانجام قبل از آنکه متولد شود،به مقام «ثُمَّ أنشأناهُ خَلقاً آخَر»تشرف می یابد.در این مقام است که به آفرینش دیگر می رسد.تاکنون انسانِ بالقوه بود و اینک انسان بالفعل شده است.هر چند هنوز به فعلیت نهایی نرسیده و مسیر سختی در پیش دارد،تا انسان کامل بشود .
نوزاد ،انسان است ،ولی انسان ناقص.اگر تن به مسئولیّت دهد و در مدرسه ی دنیا که دار تکامل است،مجاهدت کند و زرق و برق ها او را نفریبند و سرگرمش نسازند، به مراتب عالیه ای می رسد که هدف و غایت خلقت است. در این دیدگاه انسان همان روح است .بدن در حکم ابزار برای روح است .ابزار،غیر از صاحب ابزار است؛ولی ابزار، به اعتبار تعلقش به صاحب ابزار، قداست یا خباثت می یابد. بدن مؤمن ،مقدس و محترم است؛ولی بدن کافر ،خبیث ،پلید و موهون است.در تفکر اسلامی انسان از راه تزکیه و تهذیب به کمال می رسد و در آخرت ،از آن بهره می گیرد.نه اینکه از رسیدن به کمال مأیوس است .استاد مطهری برای انسان به فطرت دل قایل شده است. فطرت دل ،یعنی میل خداجویی و خداخواهی انسان.انسان به گونه ای آفریده شده که به حسب ساختمان خاصّ روحی خود،متمایل به خداست.او نخست به ادبیات مثنوی اشاره می کند که میل خداخواهی انسان را به میل کودک به مادر تشبیه کرده و درباره ی آن گفته است :
همچو میل کودکان با مادران
سرّ میل خود نداند در جهان
هم چو میل مفرط هر نومرید
سوی آن پیر جوان بخت مجید
جزء عقل این از آن عقل کل است
جنبش این سایه زان شاخ گل است.
سایه اش فانی شود آخر در او
پس بداند سرّ میل و جستجو
آن گاه می گوید:«غریزه ی خداجویی و خداخواهی نوعی جاذبه ی معنوی است ،میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی ،یعنی مبدأ اعلی و کمال مطلق از طرف دیگر ...»، ایشان می فرمایند در قرآن مجید و آثار قطعی پیشوایان بزرگ اسلام، دلایل زیادی وجود دارد مبنی بر این که مسئله ی فطری بودن دین و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است .ظاهراً قرآن اولین کتابی است که این مسئله را طرح کرده و اکنون پس از چهارده قرن ،دانش بشر ،آن را تأیید می کند.

پی نوشت ها :

1. کنزالعمال ، جلد 3، صفحه ی 54 .
2. قرآن کریم ، سوره ی آل عمران ، آیه ی 134 .
3. قرآن کریم ، سوره ی حجرات ، آیه ی 10 .
4. قرآن کریم ، سوره ی احزاب ، آیه ی 21 .
5. قرآن کریم ، سوره ی آل عمران ، آیه ی 190 .
6. غررالحکم ، جلد 1، صفحه ی 691 .

راه های رهایی از افسردگی

راه های رهایی از افسردگی

1- افسردگی اساسی:

این نوع افسردگی، اختلال در خلق است که معمولاً دو هفته به طول می انجامد. احساس دلتنگی و حزن مفرط از دست دادن میل و لذت از فعالیت های دلپذیر و احساس گناه و بی ارزشی، از نشانه های آن است. این نوع افسردگی خطرناک بوده و می تواند به خودکشی منجر شود.

2- افسردگی مزمن:

شدت علایم آن از افسردگی اساسی کمتر بوده؛ اما دوره آن طولانی و ممکن است دو الی پنج سال به طول انجامد. علایم آن معمولاً ناتوان کننده نیست. اما در عملکرد مناسب و احساس خوشایندی فرد تاثیرگذار است.

3- اختلال در سازگاری:

هرگاه انسان، عزیزی را از دست داده یا شغلش را از دست یا تغییر می دهد یا آگاه می شود که بیماری لاعلاجی دارد. کاملاً طبیعی است که احساس استرس، اندوه و خشم می کند. ولی برخی قادر به چنین عملی نیستند هنگامی که واکنش فرد به یک موقعیت یا حادثه سبب افسردگی در وی می شود به آن اختلال در سازگاری می گویند.

4- اختلال دوقطبی:

به تغییرات غیرقابل پیش بینی خلق از شیدایی تا افسردگی، اختلال دوقطبی می گویند. در یک زمان فرد رفتار برونگرایی مفرط، پرحرفی و خودبزرگ بینی بیش از حد خود بروز می دهد و در دوره ای دیگر افسرده می شود.

5- افسردگی فصلی:

این نوع افسردگی معمولاً در زمستان شایع می شود. علت آن کاهش تابش نور خورشید است. این افسردگی سبب سردرد، تحریک پذیری و کاهش سطح انرژی می شود.

راهبردهایی برای غلبه بر افسردگی
1- برای خود اهداف قابل دسترس تعیین کنید.
2- تنها به میزان معقول و در حد توان خود مسؤولیت به عهده بگیرید.
3- کارها، اهداف و وظایف بزرگ را به بخش های کوچک تقسیم کنید.
4- مدیریت زمان و اولویت بندی را فراموش نکنید.
5- مدتی از وقت خود را با دیگران و یک دوست صمیمی سپری کنید. سعی کنید فردی را در زندگی بیابید که بتوانید به وی اعتماد کرده و با وی درددل کنید.
6- به سرگرمی هایی که علاقه دارید بپردازید.
7- ورزش کنید و فعالیت بدنی منظم داشته باشید.
8- تا برطرف شدن آثار افسردگی، تصمیمات مهم و حیاتی خود را به تعویق اندازید.
9- به خاطر داشته باشید که بهبودی خلق افسرده، زمان بر و تدریجی است. انتظار معجزه نداشته باشید.
10- از افراد غیرحامی و منتقد اجتناب کنید.
11- به دوستان و خانواده خود اجازه دهید در روند بهبودی به شما کمک کنند.
12- افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید.
13- به خاطر داشته باشید. که زندگی به طور ذاتی مبهم و نامشخص بوده و در بسیاری از شرایط تنها یک پاسخ واحد مشکل گشا نخواهد بود. زندگی مملو از احتمالات است.
14- شما باید بیاموزید چگونه میان اموری که مسئول آنها هستید یا نیستید تفاوت قایل شوید. معمولاً افراد کنترلی که بر شرایط دارند را کمتر یا بیشتر از آنچه هست برآورد می کنند. اموری که شما مسئولیتی در قبال آن ندارید یا خارج از کنترل شماست. به حال خود بگذارید.
15- شما باید قادر باشید میان موقعیت هایی که ارزش شما باید بر اساس موفقیت های شما تعیین شوند و دیگر موقعیت ها تفاوت قایل شوید.
16- شما باید بیاموزید که چه زمان باید با احساسات خود ارتباط برقرار کرده و چه زمان از آنها فاصله بگیرید.
17- شما باید بیاموزید که چه هنگام باید به زمان حال تمرکز کنید و چه هنگام به زمان آینده.
18 - خوشبختی و نیل به شادی باید ابتدا مفهوم خوشبختی را برای خود معنا کرده و سپس با برنامه ریزی و ایجاد سلسله مراتب و پیروی از آنها به خوشبختی مطلوب خود دست یابید.
19- شما باید قادر باشید که میان احساسات درونی خود و واقعیت های عینی تفاوت قایل شوید.
20 - شما باید قادر باشید تا با دیگران رابطه برقرار کنید.
21 - اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.
22- وابستگی خود را به دنیای خارج کاهش دهید.
23- به خاطر داشته باشید هیچ فرد دیگری جز خودتان مسؤول شادی شما نیست.
منبع:کوچه ما شماره 7.

شناخت شخصیت هنگام دست دادن

شناخت شخصیت هنگام دست دادن
می دانید که حرکات ، طرز برخورد ،سخن گفتن ،نگاه کردن ،راه رفتن ،نشستن، خوابیدن و... می توانند برملا کننده رازشخصیت شما باشند.برای ماخیلی پیش آمده است که ازنگاه کردن یا حرکات بدنی بعضی افراد، به راحتی پیامی راکه می خواستند، به ما منتقل کنند، متوجه شده ایم .این در حقیقت همان languge body یا زبان بدن افراد است که از نظر علمی به اثبات رسیده است و صرفه نظرازجنس ،سن وملیت ،درهمه افراد به صورت غریزی وجود دارد .زبانی که هیچ نیازی به کلام ندارد وبه تنهایی می تواند گویای پیام خودباشد .
دست دادن یک عادت اجتماعی است که درتعاملات وروابط اجتماعی ،به صورت امری ضروری درآمده است .اما درهمین دست دادن رازهایی ازشخصیت نهفته است که یک روانشناس معروف به نام « یان اولت روم » قادر به کشف آن شده است .وی به دنبال تحقیقات طولانی ،به این نتیجه رسیده است ک انسان ها به هفده شکل باهم دست می دهند . که هرکدام بیانگر روحیه ، حالات وشخصیت کسی است که دست می دهد .که مادراینجا به تعدادی ازآنها اشاره می کنیم :

فردی که هنگام دست دادن ، دست شما را دردو دستش جای می دهد :
کسی که چنین کاری می کند ، حاضربه کمک رساندن به افرادی است که نیازمند کمک هستند . اودوست دارد با افراد ارتباط نزدیک برقرار کند. خیلی سریع باافرادی که به تازگی با آنان آشنا شده رابطه دوستی برقرار می کند واحتیاج به جلب محبت ،دوستی وغمخواری دیگران دارد.

فردی که درموقع دست دادن ازشما فاصله می گیرد:
چنین شخصی به تنهایی بیشتر علاقه دارد وانزوا طلب است . دوست ندارد به کسی نزدیک شود ویا رابطه عاطفی برقرار کند. بیشتر ترجیح می دهد مراقب کارهای خود باشد وبه کاردیگران دخالتی نکند.

فردی که هنگام دست دادن کمترازحد معمول ، دست شما رامی فشارد :
این شخص معمولا احساسات خود را پنهان می کند ودوست دارد تنها باشد معمولا عصبانیت خود را پنهان می کند قدرت نشان دادن نارضایتی خود را ندارد احتیاج به رابطه عاطفی با کسی ندارد ،اما اگرکسی ازاویاری بطلبد با کمال میل به کمک می شتابد .

فردی که هنگام دست دادن ، بیشتر ازحد معمول دست شما را می فشارد :
چنین شخصی دارای توانایی های رهبری است وبه راحتی رهبری جمعی را به عهده می گیرد. درمیان جمع، سعی درنشان دادن شخصیت وتوانایی خود دارد وتلاش می کند نظردیگران را به این مساله جلب کند.

فردی که به هنگام دست دادن شما را به طرف خود می کشد :
چنین شخصی دوست دارد به همه کمک کند .دوستان زیادی دراطراف خود دارد .خیلی به سرعت باب دوستی ر ابا دیگران باز می کند ،ودرمیان جمع همیشه مورد توجه است چنین شخصی البته به کمک دیگران هم احتیاج دارد.

فردی که تنها با انگشتان خود دست می دهد :
چنین شخصی علاقه ای به دمخور شدن با کسی را ندارد .می خواهد همیشه درعالم خود تنها باشد. نه باکسی کاری دارد ونه می خواهد کسی با اوکاری داشته باشد.

فردی که هنگام دست دادن شما را به عقب هل می دهد :
چنین فردی تنهایی را ترجیح می دهد. دوست دارد درتنهایی خویش باشد وکسی باوی کاری نداشته باشد. چنین شخصی به راحتی می تواند رهبری گروهی را به عهده بگیرد،اما تمام کارها را به شیوه موردعلاقه خودانجام می دهد.

فردی که به هنگام دست دادن ،دست شما رابیشتر ازحد معمول نگه می دارد :
چنین شخصی خیلی علاقه به دوست پیداکردن دارد .دوست دارد که دیگران به اوتوجه داشته باشند وبه اوکمک کنند.

فردی که به هنگام دست دادن چند باردست شما را بالا وپایین می برد:
اوفردی است که به سرعت رابطه دوستانه با دیگران برقرار می کند سعی می کند درجمع نقطه مرکزی باشد ،به همین دلیل با میل ، رهبری جمع را به عهده می گیرد .چنین شخصی ازخود انتظار زیاد داشته وسعی می کند زندگی خوب ومرفهی داشته باشد.

فردی که فقط دست شما را لمس می کند و خیلی زود دست خود را پس می کشد :
این شخص خیلی محتاط است وکسی را زود به درون دل خود را نمی دهد. دوست دارد درعالم خود باشد واحتیاج خاصی به ایجاد رابطه با دیگران ندارد آثار احساس گناه و عذاب وجدان ، دراین شخص بسیار قوی است .

فردی که دست خود را خوب وکامل در دست شما قرار می دهد :
این شخص خیلی مهربان ،دلجو ویاری کننده است ودوست دارد که دیگران هم با او همین طوررفتار کنند. دوست ندارد به کسی محتاج باشد وازخود انتظارات زیادی دارد . این شخص درزندگی ،روش خویش را درپیش می گیرد.

فردی که درهنگام دست دادن به اطراف نگاه می کند :
اودلش نمی خواهد خودش رابه کسی تحمیل کند یا به کسی وابسته شود. به همین دلیل تنهایی را ترجیح می دهد. این شخص احساس کمبود کرده ودرزندگی، با راه وروشی که خود دوست دارد، پیش می رود.

فردی که خیلی نزدیک می ایستد ودست می دهد :
اودوست دارد که یک دوستی پایدار همراه با وابستگی ایجاد کند. این شخص علاقه مند به داشتن روابط شخصی واحساسی با دیگران است واین رابطه راخیلی زود دربین افراد وخودش ایجاد می کند.

فردی که به هنگام دست دادن به دست ها نگاه می کند.
این شخص می خواهد تنها باشد وازجمعیت خوشش نمی آید. اودوست ندارد به کسی نزدیک شود.معمولا احساسات خود را پنهان می کند وهمیشه احساس کمبود وعذاب وجدان دارد.

فردی که ازطرف بالا دست خود را به طرف شما می آورد :
اواحساس رهبری دارد ولیاقت آن را نیز دارد؛ به همین دلیل اطرافیان ومحیط دراوخیلی تاثیر می گذارند وتحریکش می کنند که همیشه برای کارهایش ایده جدید پیدا کند.

فردی که هنگام دست دادن ،دست خود را ازطرف شما به سوی شما می آورد :
اوکسی است که علاقه به گفتن وبازگو کردن نظرات خود ندارد .اگربه اومسوولیت داده شود ، به نحوی انجام می دهد که ازاوتقاضا شده وبه صورت خود کارنمی تواند کاری را ازخود انجام دهد .

فردی که به هنگام دست دادن به چشم های شما نگاه می کند :
او دوست دارد به دیگران نزدیک شود؛ ولی وابسته نشود. از او زیاد انتظار دارند، اومی تواند یک رهبر باشد وزندگی خوبی درست کند.
شما چطور ! شما چگونه دست می دهید ؟ آیا تا به حال به این موضوعات دقت کرده بودید ؟ پس ازاین بادقت بیشتر به همه چیز نگاه کنید وسعی کنید شما این بار کشف کننده رازی ازشخصیت پیچیده انسان باشید.
منبع:برگرفته از روان شناسی امروز / شماره 6

نمادهای رفتاری؛‌ افکار ملموس

نمادهای رفتاری؛‌ افکار ملموس
با وجود این که استفاده از نمادهای رفتاری ( مانند خم کردن سه انگشت وسط و نمایش حرف زدن با تلفن با انگشت شست و انگشت کوچک) به نوعی انتقال پیام از طریق حرکات هستند و با وجودی این که زبان بدن برخی از خصوصیات اصلی زبان را داراست ( منظور از زبان در این جا صرفاً‌ زبان گفتاری نیست بلکه زبان اشاره را هم شامل می شود ) برای مثال هر دو به محض خلق شدن یا ادا شدن ناپدید می شوند، ‌اما تفاوت های عمده ای نیز بین آن دو وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت .
اگر کسی از نمادهای آگاهانه ی رفتاری که برای ایجاد ارتباط ساخته شده اند استفاده کند و از شما بخواهد حرکت او را تکرار کنید،‌ شما به سرعت رفتار او را باز سازی می کنید .علت این است که این نمادها مشخص اند و حد و حدود معینی دارند و مهم تر از همه این که می توانند به صورت کلمه یا عبارتی شفاف و کوتاه به گفتار بیایند و یا ثبت شوند . اما کلمات زبان بدن اینگونه نیستند و نمی توانید آنها را با کلمه ای قابل بیان و یا حتی عبارتی کاملاً‌ دقیق مشخص و هم معنی قرار دهید. نمی توانید به طور آگاهانه در یک گفتگوی پیش بینی نشده انتخابشان کنید و یا حتی نمی توانید آگاهانه از آنها استفاده نکنید.
جالب اینجاست که این رفتار حتی به حضور یا عدم حضور مخاطب هم بستگی ندارد . کافیست به کسانی که درکوچه و خیابان از طریق هندزفری مشغول صحبت اند نگاه کنید . با وجود این که مخاطبشان آنها را نمی بیند دستهایشان حرکت می کند.اگر شخص طرف گفتگوی شما جایی نشسته باشد که دستها و پاهایش پشت میز پنهان باشد و شما قادر به دیدن آن نباشید باز هم هنگام صحبت دست ها و پاها به کمکش می آیند... آنها توجهی ندارند که آیا پشت میز پنهان هستند یا در برابر دیدگان شما مشغول هنر نمایی اند .
اکنون اگر صحبت طرف مقابل را قطع کنید و از او بخواهید که رفتار چند ثانیه پیش خود را تکرار کند به احتمال زیاد او قادر به این کار نیست یا به دشواری حرکاتی شبیه به آن ( و نه خود آن را ) انجام می دهد و از آن سو تقلید کردن از حرکات آنان نیز بسیار دشوار است .
روانشناسان همچنان به دنبال یافتن این موضوع هستند که آیا رفتارهایی که اکنون از آن به عنوان زبان بدن یاد می کنیم در نخستین فرایند پیدایش خود حرکاتی در جهت ابراز احساسات یا برون ریزی احساسات و درونیات شخص بوده اند یا به عنوان عملی در جهت برقراری روابط اجتماعی به کار می رفته اند و یا هر دو ...

محدوده شخصی ( قلمرو )
تا به حال در صد ها کتاب در مورد اهمیت تعیین قلمرو در انواع حیوانات مانند گربه سانان ،‌سگ سانان ،‌ماهیها و پرندگان و حتی انسان های نخستین مطالبی خوانده ایم اما نه تنها در سال های اخیر به اهمیت این موضوع در انسان ها پی برده ایم . در یافتن این موضوع دستاورد مهمی در شناخت انسان و شناخت روابط میان انسان ها به شمار می آمد .
ادوارد تی . هال ـ مردم شناس آمریکایی ـ از نخستین کسانی بودکه به اهمیت این موضوع اشاره کرد و واژه poroxemics با معنایی معادل شناخت طرز استفاده افراد از مکان یا « جاکاربرد شناسی » را ابداع نمود .تحقیقات او نقطه عطفی در شناخت و بهبود ارتباطات میان انسان ها به شمار می رود .انسان ها نیز مانند اکثر حیوانات نیاز به فضای خالی امنی در اطرافشان دارند که حد و حدود این فضا با تغییر کردن جنس روابط کم و زیاد می شود اما به طور کل ارتباط مستقیمی با محیطی که در آن رشد کرده اند و تعداد جمعیت آن محیط دارد . برای مثال مردم ژاپن به دلیل این که از لحاظ فرهنگی به شلوغی و حضور این جمعیت زیاد در اطرافشان عادت کرده اند نیاز به فضای خالی کمتری نسبت به افرادی که در اروپا رشد کرده اند احساس می کنند . غیر از این مقام و موقعیت و طبقه اجتماعی نیز در تعیین میزان این فضا نقش مهمی ایفا می کند.

جمعیت

فشرده بودن جمعیت در کنسرت ها ،‌سینما و آسانسور موجب شکستن فضای امن آدم ها می شود. به همین دلیل آنها قواعدی نانوشته برای اینگونه مکان ها خلق کرده اند که ناشی از ورود غیر مجاز دیگران به محدوده آنهاست. قواعد از این قرارند:
1)بهتر است شما در این شرایط با کسی صحبت نکنید حتی اگر آن شخص با شما آشنا باشد.
2) شما تمام مدت از برخورد چشم در چشم با دیگران پرهیز می کنید.
3) تا جای ممکن تلاش می کنید صورتتان هیچ حسی را بروز ندهد.
4) اگر کتاب یا روزنامه ای در دست دارید وانمود می کنید که عمیقاً‌ در مطالب آن غرق شده اید و توجهی به اطراف ندارید .
5) هر چه جمعیت بیشتر و فضا تنگ تر باشد شما حق کمتری برای حرکت کردن و جنبیدن خواهید داشت.
6)در آسانسور بهترین کار این است که شما به صفحه ای زل بزنید که شماره طبقات را نشان می دهد.
اغلب ما تصوری یکسان از آدمهایی داریم که با وسایل نقلیه عمومی و غالباً‌ شلوغ تردد می کنند. آنها اکثراً‌ خوشحال نیستند و بیشتر افسرده و سیه روز به نظر می رسند،‌اما این نگرش جمعی دلیل دیگری غیر از مشکلات تردد با وسایل نقلیه پرجمعیت نیز دارد . آن دلیل این است : تمامی آنها در حال تبعیت از قانون رعایت فاصله در نقاط پرجمعیت هستند و به همین دلیل فضای ساکن و خالی از واکنش های پررنگ انسانی در اینگونه وسایل کاملاً‌ محسوس است.
منابع: افکار ملموس / جفری بیتی زبان بدن / آلن پیز

پولدارها دلسوزترند یا فقرا؟

پولدارها دلسوزترند یا فقرا؟
زندگی برای طبقات فرودست جامعه، دشوار و پر رنج است و شاید به همین دلیل است که برخی بر این اعتقادند که افراد فقیر و کم درآمد جامعه، بیشتر در پی منافع خود هستند و توجه کمی به رفاه دیگران دارند. طرفداران این ایده معتقدند که ثروتمندان و افراد متعلق به طبقات بالا و مرفه جامعه، با فقرا و بیچارگان، همدردی بیشتری ابراز می کنند.
با این حال، تحقیقات و بررسی های اخیر دانشمندان نشان داده که چنین ایده ای تا حد زیادی نادرست است و واقعیت امر، عکس این نظر را اثبات می کند. مطالعه دکتر "پاول پیف" (1) و همکارانش در دانشگاه برکلی (2) که چندی پیش در نشریه شخصیت و روانشناسی اجتماعی (3) به چاپ رسیده نشان می دهد که این فقرا هستند که تمایل بیشتری برای بخشش و کمک به بیچارگان و نیازمندان دارند. دکتر پیف در یکی از تحقیقاتش در این زمینه از 115 نفر داوطلب استفاده کرد و برای این که اهداف اصلی این تحقیقات را از آنها پنهان دارد، از آنها خواست تا در یک سری فعالیت های حاشیه ای و انحرافی شرکت کنند. در مرحله بعد به هر کدام از داوطلبان گفته شد که یک فرد نیازمند به عنوان شریک آنها در اتاقی دیگر حضور دارد و به کمک آنها نیاز دارد. در همین مرحله، به داوطلبان ده کارت اعتباری داده شد و از آنها خواسته شد که تصمیم بگیرند چه تعداد از این کارت ها را برای خود بردارند و چه تعداد را به شریک خود خواهند بخشید.
یک هفته پیش از آغاز این آزمایش از همه شرکت کنندگان خواسته شد تا در مورد پیشینه قومی، جنسیت، سن، میزان پایبندی به اعتقادات مذهبی و وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی خود اطلاع رسانی کنند. علاوه بر این، از داوطلبان خواسته شد تا نردبانی با ده پله بکشند که هر کدام از پله ها، نماینده یک طبقه از جامعه با در اختیار داشتن سطح خاصی از تحصیلات و درآمد و وضعیت شغلی است و پس از آن، طبقه ای که خود به آن تعلق دارند را با علامت X مشخص کنند.
پس از انجام این آزمایش مشخص شد که میانگین تعداد کارت اعتباری که داوطلبان به شرکای خود بخشیدند، 4/1 کارت بود. نکته جالب و کلیدی در این میان این که تمایل به بخشش کارت های اعتباری در داوطلبانی که خود را در سطح پایین تر نردبان طبقاتی ارزیابی کرده بودند، بیشتر و در میان داوطلبان متعلق به رده های بالاتر، کمتر بود! به عنوان نمونه، تمایل به کمک به نیازمندان در میان پایین ترین پله نردبان 44 درصد بیشتر از تمایل افراد قرار گرفته در بالاترین پله نردبان بود.

شاهزاده و گدا

در مرحله دوم همین تحقیق از داوطلبان خواسته شد تا داستان شاهزاده و گدا را با کمک تخیل خود بازنویسی کنند به این صورت که واکنش خود در قبال ثروتمند را به رشته تحریر درآوردند و اعلام کنند که دوست دارند چنین تغییری را در عالم واقعیت تجربه کنند. با جمع آوری نتایج مشخص شد که هیچ کدام از رده های بالا و پایین نردبان طبقاتی تمایلی برای عوض کردن جای خود با طرف مقابل نشان ندادند. این واکنش در مورد عدم تمایل ثروتمندان برای فقیر شدن، طبیعی و قابل پیش بینی بود اما امتناع افراد کم درآمد و متعلق به رده های پایین نردبان از ثروتمند شدن ناگهانی، غیر منتظره و شگفت آور به نظر می رسد.
در بخش دیگری از این پژوهش، دکتر پیف و همکارانش از شرکت کنندگان خواستند تا به طور صادقانه اعلام کنند که حاضرند چند درصد از درآمد خود را به صورت خیرخواهانه به نیازمندان ببخشند که پس از جمع آوری نتایج، باز هم مشخص شد افراد متعلق به رده های پایین تر، درصد بالاتری از درآمدشان را به فعالیت های خیرخواهانه اختصاص می دادند: شرکت کنندگان غنی تر به طور متوسط حاضر بودند فقط 2/1 درصد از درآمدشان را در راه های خیرخواهانه مصرف کنند حال آن که این رقم در مورد فقیرترها، 5/6 درصد بود!
در مرحله آخر تحقیق، شرایط واقعی تری برای شرکت کنندگان به وجود آمد به این صورت که آنها از طریق ویدیو کنفرانس و به صورت زنده، از مناطق فقیرنشین آمریکا دیدن کردند و این اختیار را داشتند تا هر میزان که مایل هستند، پول برای نیازمندان بفرستند. نتایج جمع آوری شده مرتبط با واکنش افراد متعلق به رده های بالا و پایین نردبان تفاوت چندانی با هم نداشت و اینجا تنها بخشی از تحقیق بود که ثروتمندترها به اندازه فقیرترها به نیازمندان کمک کردند و به مانند آنها تحت تاثیر قرار گرفتند.
این واکنش متفاوت ثروتمندها حکایت از آن داشت که آنها اگر در موقعیت واقعی کمک به فقرا قرار بگیرند، تمایل بیشتری به کارهای خیرخواهانه نشان می دهند، اما اگر از این موقعیت ها دور باشند، کار مثبت چندانی انجام نخواهند داد.

ثروت و نخوت

اگر بخواهیم تفسیر واحدی از تحقیقات صورت گرفته توسط دکتر پیف و همکارانش ارائه دهیم. باید به این استدلال اشاره کنیم که افراد خودخواه دارای پتانسیل بیشتری برای ثروتمند شدن هستند و پس از غنی شدن از ثروت، تمایل کمتری برای کمک به دیگران از خود بروز می دهند. این ویژگی در میان کسانی که ثروت هنگفتی از والدین خود به ارث برده و یا از ابتدا ثروتمند بوده اند، نیز به چشم می خورد. علاوه بر این مشخص شد که افراد فقیر و کمتر ثروتمند، بیشتر و عمیق تر به فکر هم نوعان نیازمند خود هستند و روحیه تعاون و ضعیف نوازی در میان آنها قوی تر است. این طبقات از جامعه تمایل چندانی برای تبدیل شدن به افراد ثروتمند و خودخواه از خود نشان نمی دهند چرا که معتقدند در صورت افزایش ثروت، از تمایل و اراده آنها برای کمک به نیازمندان و فقرا کاسته خواهد شد.

پی نوشت ها :

1- Paul piff
2- Berkeley
3- Gournal of personality and social psycology