روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

اصول تربیت دینی از منظر آیات و روایات (3)

اصول تربیت دینی از منظر آیات و روایات (3)
 5. فطرت گرایی
 
 بخش اصلی و اساسی هدف تعلیم و تربیت اسلامی، شکوفایی فطریات انسان است. در این نظام، شکوفایی هدفی است برای همه ی انسان ها. همه می توانند به شکوفایی دست یازند. انسان ها برای شکوفا شدن، باید خود را کشف کنند؛ بفهمند که چه ویژگی ها و طبیعتی دارند و اینکه چه می توانند بشوند. قدم اول در این راه، باور داشتن جنبه های ذاتی و پنهان وجود آدمی است. قدم دوم این است که به انسان یاد داده شود چگونه هویت خود را بازشناسد، چگونه خویش را شکوفا سازد، برای شکوفایی چه چیز مفید و چه چیز تضعیف کننده و آلوده ساز آن است، چه چیز را انتخاب کند و چه چیز را نادیده انگارد، چه چیز را انجام دهد و از چه چیز دوری جوید.
 یکی از تدابیر الهی در مورد انسان ها این است که خداوند آن ها را بر اساس فطرت الهی آفریده است. فطرت الهی با شالوده ی وجود آدمی در انطباق کامل است. گفت و گو از فطرت الهی، گفت و گو از محوری ترین و ثابت ترین بُعد دینی وجود انسان است. فطرت گرایی و همسویی با فطرت، اصل مسلم تعلیم و تربیت دینی است و همه ی تدابیر، برنامه ها، اهداف و تحقیقات تربیتی باید بر پایه ی فطرت پی ریزی شوند؛ زیرا خداوند، آدمی را بر این بنیاد خواسته و سرشته و پرورش و رشد و کمال او را از این راه ممکن دانسته است.
 گوهر گران مایه ی فطرت توحیدی، هنگامی در وجود آدمی شکل گرفت که انسان قبل از عالم دنیا و پیش از تعلق به این بدن جسمانی، در یکی از عوالم پیشین به نام عالم «ذر» در فضایی مقدس و نورانی، پس از اعطای اختیار به وی، درباره ی پروردگار بودن خداوند نسبت به او مورد سؤال قرار گرفت که: «ألست بربکم؟» انسان ها همگی پاسخ گفتند: بلی. خداوند متعال جریان این واقعه را چنین گزارش می کند:
 به خاطر آور زمانی را که پروردگار تو از پشت بنی آدم، فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری؛ گواهی می دهیم. تا اینکه در روز رستاخیز (نتوانید بهانه آورید و) بگویید: ما از این غافل بودیم. یا بگویید: پدران ما قبل از ما مشرک بودند و ما هم فرزندان بعد از آن ها بودیم. آیا ما را به سبب آنچه باطل گروان انجام دادند، هلاک می سازی؟ (اعراف: 172، 173)
 با ورود انسان به عالم دنیا، این گفت و گو و اقرار، همراه با خصوصیات عالمی که این حادثه در آن رخ داده است، فراموش شد؛ از همین رو قرآن کریم آن جریان را بازگو می کند، تا شاید موجب یادآوری شود. گام نهادن انسان در این جهان، هر چند به فراموشی انسان در مورد عالم ذر انجامید، موجب محو و حذف یک باره ی گوهر پاک فطرت الهی از صفحه ی خاطر وجود آدمی نشد، بلکه همچنان استوار و محکم، مفطور او باقی ماند تا در زمانی دیگر، آن را دوباره در خاطر خود حاضر سازد: ... فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ وَنَسُوا المَوقِفَ وَ سَیَذکرُونَهُ؛(1) «(امام صادق (ع)): ... پس معرفت خدا در انسان ها ثابت شد و موقف و محل دریافت معرفت از یاد آن ها رفت و بعداً متذکر خواهند شد».
 این بُعد گران مایه ی آدمی باقی ماند، تا دین الهی بر مبنای آن استوار شود.
 پس با همه ی وجود، رو به سوی آیین خالص پروردگار کن؛ آیینی که خداوند آن را با فطرتی (هیئت و ترکیبی) قرار داد که مردم را با همان فطرت سرشت. آفرینش خدا تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم به این حقیقت آگاه نیستند. (روم: 30)
 بنابر همین ارتباط وثیق و عمیق بین فطرت و دین، دین عامل شکوفایی فطرت و شکوفایی آن متقابلاً عامل رونق و ترویج دین می شود. دین می تواند انسان را به کمال حاصل از به فعلیت رسیدن فطرت نایل کند، و دین به سبب فطرت، در گستره ی جامعه به حکومت می رسد. اگر فطرت الهی در وجود انسان نبود، کسی نه آفریننده و نه روزی رسانش را می شناخت و در سطح جامعه از دیانت خبری نبود: لَو لا ذَلِک لَم یَدرِ أحَدٌ مَن خَالِقُهُ وَلا مَن رَازِقُه. (2)
 همان گونه که امام صادق (ع) فرمود، فطرت الهی در وجود آدمی به فراموشی سپرده شد، تا روزی دوباره آن را متذکر شود. این یادآوری به خودی خود حاصل نخواهد شد، کوشش و همت مردان بزرگ الهی را می طلبد؛ مردانی از جنس انبیا و جانشینانی از نوع مربیان شایسته و وارسته: فَبَعَثَ فِیهِم رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَیهِم أنبِیَاءَهُ لِیَستَأدُوهُم مِیثَاقَ فِطرَتِهِ؛ (3) «(امام علی (ع)): خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فرستاد، تا بشر را به ادای پیمان فطرت (در عالم ذر) وادارند».
 
6. گزیده محوری
 
 یکی از محورهای تربیتی، محتوای آن است که باید به آن توجه کرد. محتوای تربیت است که به متربیان آموخته و از آنان خواسته می شود ذهن و رفتار خود را با آن تطبیق دهند.
 در اسلام، دانش از ارزش وافری برخوردار است و بدین سبب بالبداهة عالِم و جاهل یکسان نیستند، (4) بلکه خداوند مقام دانشمندان را به مراتب والاتر قرار داده است؛ (5) اما این سخن لزوماً به معنای شایستگی هر نوع علم برای تعلیم و تعلم و یا جایگاه والای هر فرد دانش آموخته نیست.
 بنابر دستورهای دینی، محدوده ای از علوم، خارج از دامنه ی تعلیم و تعلم مجاز قرار دارد و نه تنها آموزش آن ها رجحانی ندارد، بلکه یاد دادن و یاد گرفتن آن ها نیز نهی شده است. به عنوان مثال، از میان دانش های دینی، موضوع «ذات باری تعالی» و از میان علوم غیردینی، علم «سحر و جادو» در درون این محدوده قرار دارند. از این محدوده ی کوچک که بگذریم، پرسشی کلان مطرح است که آیا دستور اسلام به خوض در علوم و ایجاب آن به فراگیری دانش از هر فرد و هر جا توسط مسلمانان، جمیع انواع دانش و معارف را دربرمی گیرد و یا منحصر به دانش های دینی است؟ به عبارت دیگر، آیا علم از مطلوبیت ذاتی برخوردار است و هر نوع دانشی که عنوان علم یافت، با ارزش تلقی می شود، و یا گونه ی ویژه ای از دانش (دانش دینی) ارزشمند است؟ این پرسشی است که بسیاری از دانشمندان مسلمان به آن پرداخته و درباره ی آن دیدگاه هایی اظهار داشته اند. به عنوان نمونه، شهید مطهری از قایلان دیدگاه اول و امام خمینی (ره) از معتقدان به دیدگاه دوم است. (6)
 ما در اینجا درصدد بررسی دیدگاه ها و دلایل آن نیستیم؛ زیرا بنابر هر دو دیدگاه، آیات و روایات باب علم دانش های دینی را شامل می شوند؛ با این تفاوت که در دیدگاه اول، به منزله ی بخشی از دانشِ مورد سفارش و در دیدگاه دوم، به مثابه ی همه ی دانش مطلوب.
 ما در اینجا پرسش دیگری را دنبال می کنیم که از نظر تعلیم و تربیت در هر حیطه، از جمله در حیطه ی تعلیم دینی حائز اهمیت فراوان است. پرسش این است که برای تعلیم و تعلم هر علم، آیا کافی است که ارزش فی نفسه ی آن علم تأیید شده باشد، و یا افزون بر این، برای آنکه به منزله ی محتوای آموزش پذیرفته شود، ملاکی دیگر نیز لازم است. پاسخ این پرسش در گروه دیگری از روایات باب علم نهفته است؛ گروهی که صریحاً یا تلویحاً در آموزش علوم، ملاک و معیاری دیگر را اصلی از اصول آموزشی معین می کنند. در ذیل به برخی از این روایات اشاره می شود:
 عَلِّمُوا صِبیَانَکم مَا یَنفَعُهُمَ اللهُ بِهِ لَا تَغلِبُ عَلَیهِمُ المُرجِئَةُ بِرَأَیِهَا؛ (7) «(امام علی (ع)): به کودکانتان چیزی بیاموزید که خداوند آن چیز را سودمند قرار داده است، تا صاحبان افکار باطل، آنان را گمراه نسازند».
 وَقَفُوا أَسمَاعَهُم عَلَی العِلمِ النَّافِعِ لَهُم؛ (8) «(امام علی (ع)): پرهیزکاران گوش های خویش را وقف علم سودمند برای خویش کنند».
 وَاعلَم أنَّهُ لَا خَیرَ فِی عِلمٍ لَا یَنفَعُ؛ (9) «(امام علی (ع)): فرزندم، ... و بدان دانشی که سودی در آن نهفته نباشد، خیری ندارد».
 دانش های بشری به «مفید» و «غیرمفید» منقسم می شوند. روایات در باب علم، همواره علم نافع را تقدیس و ترغیب کرده اند و از علم غیرنافع برحذر داشته اند. این موضوع به حدی نزد پیامبر اکرم (ص) اهمیت داشت که در پس هر نمازی چنین دست به دعا برمی داشت: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِن عِلمٍ لَا یَنفَعُ؛ (10) «خدایا، به راستی من از دانشی که سودی ندارد، به تو پناه می برم».
 ایشان به دیگران نیز دستور می داد از خدا علم سودمند بخواهند، و از علمی که سود ندهد به خدا پناه برند: سَلُوا اللهَ عِلماً نَافِعاً وَتَعَوَّذُوا بِاللهِ مِن عِلمٍ لا یَنفَعُ. (11)
 دانش بی سود دو گونه است: اول، دانش به امور دینی و وظایف اخلاقی و اجتماعی که به آن عمل نشود و در حد علم باقی بماند. در این حالت، دارنده ی آن علم، دانشمند بی عمل دانسته می شود و به درخت بی میوه می ماند. دوم، دانستن مطالبی که سودی برای دنیا و آخرت آدمی ندارد؛ مانند بسیاری از افسانه ها و علم انساب که عرب ها بدان پایبند بودند. امام کاظم (ع) حکایت کرده است:
 روزی پیامبر خدا وارد مسجد شد، مشاهده کرد عده ای گرد مردی جمع شده اند، فرمود: آنجا چه خبر است؟ گفتند: آن مرد علامه است. فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتند: او داناترین مردم است به نسبت های عرب و جنگ های آنان و به روزگار جاهلیت و شعرهای عربی. پیامبر فرمود: این ها دانشی است که اگر کسی نداند، به او زیانی نرساند و اگر کسی بداند، او را سودی نبخشد. سپس فرمود: همانا علم حقیقی سه تاست: آیه ای استوار، یا فریضه ای میانه، یا سنتی جاری. و جز این ها فضل و زیادی است. (12)
 عقل با کمترین التفات، به برتری علم سودمند بر غیر آن حکم می کند و به حق آن را شایسته ی تعلیم و تعلم می داند: خَیرُ العِلمِ مَا نَفَعَ؛ (13) «(امام علی (ع)): بهترین علم آن است که نفعی ببخشد».
 با وجود این، می توان دلیل قاطع عقلی بر آموزش علوم سودمند و لزوم اکتفا به آن در تعلیم و تعلم اقامه کرد: اکنون علوم به حدی پردامنه و گسترده شده اند، که فراگیری همه ی آن ها برای یک نفر مقدور (و لازم) نیست. عمر معمول انسان ها در مقابل حجم علوم، بسیار کوتاه است و با مقدار لازم برای احاطه بر همه ی آن ها بسیار فاصله دارد: ... فَإِنَّ العِلمَ کثِیرٌ وَالعُمرُ قَصِیرٌ؛ (14) «... زیرا دانش آموختنی زیاد و عمر کوتاه است». العِلمُ أَکثَرُ مِن أَن یُحَاطَ بِهِ ...؛ (15) «(امام علی (ع)): علم وسیع تر از آن است که همه ی آن فرا گرفته شود ...».
 پس به ناچار باید علم مفید را برای آموزش برگزید و علم غیرنافع را رها کرد. این مطلب درباره ی علوم دینی و حتی هر یک از علوم بشری (مانند پزشکی، صنعت، کشاورزی و ...) به تنهایی نیز صادق است و از این رو باید درباره ی آموزش آن ها نیز چنین اصلی رعایت شود.
 افزون بر دلیل عقلی پیشین، یک دلیل تربیتی نیز حکم فوق را تأیید می کند. از نظر تربیتی، انباشتن ذهن با مطالب غیرلازم، فرصت تفکر و تشخیص صحیح و ناصحیح را از انسان می گیرد و موجب می شود عقاید باطل بر آن حق جلوه کند و به سوی افکار و عقاید باطل و غیرصحیح گرایش یابد. امام علی (ع) در حدیثی که پیش از این گذشت، به صراحت بیان می فرماید به کودکانتان علمی بیاموزید که خداوند نفع کودکانتان را در آن قرار داده است (به حال کودکانتان نافع باشد)، در این صورت، عقاید و افکار باطل گروه مرجئه (16) در آن ها نفوذ نمی کند و مؤثر نمی افتد. عَلِّمُوا صِبیَانَکم مَا یَنفَعُهُمُ اللهُ بِهِ لَا تَغلِبُ عَلَیهِمُ المُرجِئَةُ بِرَأیَهَا.
 با آموزش مطالب غیرمفید، ذهن درگیر و مشوش می شود و نظم منطقی خود را از دست می دهد. در این هنگام برای پذیرش عقاید باطل آمادگی پیدا می کند، آن گاه راه برای دیگران باز می شود و به گفته ی امام، گروه های انحرافی (مانند گروه مرجئه) با افکار غیرصحیحشان بر صاحبان چنین اذهانی غلبه می یابند.
 در مبحث جوان گرایی، بخشی از نامه ی 31 نهج البلاغه را آوردیم که: إِنَّمَا قَلبُ الحَدَثِ کالأَرضِ الخَالِیَةِ مَا أَلقِیَ فِیهَا مِن شَیءٍ قَبِلَتهُ فَبَادَرتُک بِالأَدَبِ قَبلَ أَن یَقسُوَ قَلبُک.
 امام علی (ع) در این جمله ها، با بیانی کاملاً روشن، خالی بودن قلب جوان را دلیل پذیرش تربیت از سوی او می داند. آن گاه در خطاب به فرزند گرامی شان امام حسن (ع) می فرماید که من با توجه به این نکته و اینکه تو جوانی و این وضعیت در تو محقق است، بدون درنگ و قبل از آنکه آمادگی روانی تو به مرور ایام و انباشته شدن امور غیرلازم در قلبت از دست رود، به تربیت تو اقدام کردم.
 تا اینجا دانستیم در آموزش علوم، خواه علوم دینی و خواه علوم غیردینی، ملاکی دیگر نیز لازم است؛ در آموزش علوم باید به بخش مفید آن پرداخت و از قسمت های غیرسودمند آن برای حفظ آمادگی آموزش و به دلیل محدودیت عمر آدمی پرهیز کرد. اما از نظر اسلام، موضوع در اینجا ختم نمی شود، بلکه همان گونه که بین سودمند و غیرسودمند، باید سودمند را برگزید؛ بین سودمند و سودمندتر نیز باید سودمندتر را انتخاب کرد، تا با تابیدن نور علم و روشن شدن ضمیر آدمی، گوهر وجودی انسان نمایان شود.
 خُذُوا مِن کلِّ عِلمٍ أَحسَنَهُ فَإِنَّ النَّحلَ یَأکلُ مِن کلِّ زَهرٍ أَزیَنَهُ فَیَتَوَلَّدُ مِنهُ جَوهَرَانِ نَفِیسَانِ أَحَدُهُمَا فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ وَ الآخَرُ یُستَضَاءُ بِه؛ (17) «از هر علمی، نیکوتر(سودمندتر) آن را فرا گیرید؛ پس به درستی که زنبور عسل از هر شکوفه زیباتر آن را می خورد، آن گاه از آن، دو جوهر نفیس پدید می آید، در یکی (عسل) از آن دو برای مردم شفاست، و از دیگری (موم) مردم برای روشنایی استفاده می کنند».
 العِلمُ أَکثَرُ مِن أَن یُحَاطَ بِهِ فَخُذُوا مِن کلِّ عِلمٍ أَحسَنَهُ؛ «(امام علی (ع)): علم وسیع تر از آن است که همه ی آن فرا گرفته شود؛ پس از هر علمی بخش های نیکوتر (سودمندترِ) آن را فرا گیرید». (18)
 سودمند بودن و یا سودمندتر بودن، از طریق رعایت امور ریز و درشت فراوانی حاصل می شود و تا حدودی با موقعیت متربی مرتبط می شود.
 روایت کتاب نزهة الناظر و تنبیه الخاطر رهنمودی کلی برای این مسئله ارائه کرده است: خُذُوا مِن کلِّ عِلمٍ أَروَاحَهُ وَدُعُوا ظُرُوفَهُ، فَإِنَّ العِلمَ کثِیرٌ وَالعُمرُ قَصِیرٌ؛ « از هر دانشی جان و روح آن را بیاموزید و قشر و پوسته ی آن را دور بریزید؛ زیرا دانش آموختنی زیاد و عمر کوتاه است». (19)
 راه دیگر برای تحصیل دانش سودمندتر اینکه باید محتوای آموزش، مطابق نیازها و اقتضائات سنی و جنسیتی متربیان گزینش و تنظیم شود. جوانان نیازها و پرسش هایی غیر از معماها و مشکلات بزرگ سالان دارند. دختران مسائل و اقتضائاتی متفاوت با انگیزه ها و خواست های پسران دارند. در یک نظام آموزشی پیشرفته، محتوا با مخاطب هماهنگ و گزینش می شود. این همان نکته ی اصولی است که ما از آن به «گزینه محوری» یاد کردیم. پسوند «محوری» در عنوان این اصل، در مقابل پسوند «گرایی» در عنوان تعداد دیگری از اصول مانند «خانواده گرایی»، برای نمایش تأکید بیشتر بر رعایت این اصل و مجاز نبودن تخطی از آن در هر سطح و به هر میزان است.
 
نتیجه گیری
 
 برای جمع بندی باید گفت: محتوای آموزش دینی افزون بر اینکه باید بر پایه ی باورها و اصول مسلّم مکتبی تنظیم شود، باید گزینش نیز بشود. حسن ختام، سیره ی امام علی (ع) را در گزینش مطالب عبرت آموز از میان انبوهی از وقایع تاریخی، برای آموزش به فرزندش در اینجا بازگو می کنیم. دقت امام در این اقدام و تأکیدشان در اعلام آن، شایان توجه است؛ باشد که الگویی فراموش نشدنی برای ما باشد.
 پسرکم، گرچه عمر من همزمان با عمر گذشتگان نبوده است، در کارهای آنان نظر افکنده ام و در تاریخشان با دقت فکر و در آثارشان سیر کرده ام، تا جایی که از کثرت اطلاع، مانند یکی از آنان به حساب آمدم. اخباری که از گذشتگان دریافت داشته ام، به قدری مرا به وضع آنان آگاه کرده است، که گویی خود شخصاً با اولین تا آخرین آن ها زندگی کرده ام و جریان امورشان را از نزدیک دیده ام. بر اثر تعمق در تاریخ آنان، روشنی و تیرگی کارشان را شناختم و سود و زیان اعمالشان را تشخیص دادم. سپس مجموع اطلاعات تاریخی خود را غربال کردم؛ آنچه مفید و آموزنده بود در اختیار تو گذاردم و فقط مطالب زیبا و وقایع دلپذیر را برای تو برگزیدم و ذهنت را از قضایای مجهول و بی فایده که اثر علمی و عملی ندارد، برکنار نگاه داشتم. (20)
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
* دانش آموخته حوزه علیمه، کارشناس ارشد
 1. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 248.
 2. ابی جعفر محمدبن علی بن حسین صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 117، ح 1.
 3. نهج البلاغه، خطبه ی 1.
 4. زمر: 9.
 5. مجادله: 11.
 6. برای کسب اطلاعات بیشتر و جزئی تر درباره ی این دو دیدگاه و قایلان آن ها ر.ک: علیرضا اعرافی، فقه تربیتی، ج 2، ص 35-87.
 7. ابی جعفر محمدبن علی بن حسین صدوق، الخصال، ج 2، ص 610، ح 10.
 8. نهج البلاغه، خطبه ی 193.
 9. همان، نامه ی 31.
 10. ابوالفتح محمدبن علی طرابلسی، کنزالفوائد، ج 1، ص 385.
 11. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، 1382، ص 524، ح 1743.
 12. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 22، ح 1.
 13. عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 46، ح 180.
 14. حسین بن محمدبن حسن بن نصر حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، تحقیق مدرسه ی الإمام المهدی (عج)، ص 9.
 15. عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 46، ح 184.
 16. گروه انحرافی معاصر با امام علی (ع) که ایمان را قولِ بدون عمل می دانستند و قول را مقدم بر عمل می شمردند و معتقد بودند شخص بی عمل را ایمانش نجات می بخشد.
 17. عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 46، ح 185.
 18. حسین بن محمدبن حسن بن نصر حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الناظر، ص 9.
 19. همان.
 20. نهج البلاغه، نامه ی 31.
 منابع:
 - نهج البلاغه، ترجمه ی صبحی الصالح، قم، دارالهجرة.
 - پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، چ چهارم، دنیای دانش، تهران، 1382.
 - الاحسائی، ابن أبی جمهور، عوالی اللئالی، تحقیق مجتبی العراقی، [د.م]: [د.ن]، 1403 ق/ 1983 م.
 - البرقی، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، تحقیق السیدجلال الدین الحسینی، قم، دارالکتب الاسلامیة، چ دوم، 1371 ق.
 - برنجکار، رضا، معرفت فطری خدا، تهران، مؤسسه ی نبأ، 1374.
 - تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه، 1366.
 - الحرانی، ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبة، تحف العقول، تحقیق علی اکبر غفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، چ دوم، 1404/1363 ق.
 - حسینی راوندی، سیدابوالرضا ضیاءالدین فضل الله بن علی بن عبیدالله، النوادر (للراوندی)، قم، مؤسسه ی دارالکتاب.
 - الحلوانی، الحسین بن محمدبن الحسن بن نصر، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، تحقیق مدرسه ی الإمام المهدی (عج)، قم، مدرسه ی الإمام المهدی (عج)، 1408 ق.
 - الصدوق، ابی جعفر محمدبن علی بن حسین، الأمالی، ترجمه ی کوه کمره ای، قم، کتابخانه ی اسلامی، چ چهارم، 1362 ش.
 - الصدوق، ابی جعفر محمدبن علی بن حسین، الخصال، قم، جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه، 1403 ق.
 - الصدوق، ابی جعفر محمدبن علی بن حسین، علل الشرایع، [د.م] المکتبة الحیدریة، 1386 ق.
 - الطبرسی، أبی نصرالحسن بن الفضل، مکارم الأخلاق، [د.م]: مشهد، منشورات الشریف الرضی، چ ششم، 1392 ق/ 1972 م.
 - الطوسی، ابی جعفر محمدبن الحسن، الأمالی، قم، دارالثقافة، 1414 ق.
 - الطوسی، ابن جعفر محمدبن الحسن، إختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
 - الطوسی، ابن جعفر محمدبن الحسن، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411 ق.
 - فلسفی، محمدتقی، الحدیث (روایات تربیتی از مکتب اهل بیت (ع))، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368.
 - القمی، ابی الحسن علی بن ابراهیم، تفسیرالقمی، قم، مؤسسه ی دارالکتاب، چ سوم، 1404 ق.
 - الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، [د.م]: دارالکتب الاسلامیة، چ سوم، 1388 ق.
 - المجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چ دوم، 1403 ق/ 1983 م.
 فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی-