روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

تفرد

تفرد
 
 تفرد از اصول بنیادین تعلیم و تربیت است و بدین معناست که هر انسان، هر چند شباهت هایی با دیگران دارد، دارای خصوصیات جسمی، ویژگی های روانی و توانایی های مختص ذهنی، هوشی و ادراکی متمایز با دیگران است که او را موجودی مستقل، تام و فردی خاص می سازد. این ویژگی ها به منزله ی تفاوت های فردی، بسیار دامنه دار و وسیع است و در اخلاق، رفتار و استعداد افراد در ساحت های گوناگون زندگی کاملاً مشهود است. توجه به این تفاوت ها در ساحت تعلیم و تربیت، از اهمیتی ویژه برخوردار است و رعایت آن به این معناست که باید:
 1. متربیان استعدادیابی شوند و ویژگی های هوشی، عاطفی و ادراکی هر کدام از آنان بازشناسی شود؛
 2. متربیان با توجه به خصوصیات ذهنی، هوشی و روانی طبقه بندی شوند و برای هر طبقه، به فراخور استعدادها و خصوصیات، هدف و برنامه ی ویژه تهیه شود؛
 3. متربیان تحت تربیت یک مربی، محدود و معدود شوند، تا بتواند به وضعیت آموزشی و پرورشی آنان با توجه به تفاوت هایشان رسیدگی کند.
 از سوی دیگر، رعایت تفاوت های فردی توسط معلمان و متربیان، مستلزم این است که آنان به فنون، هنرها و روش های گوناگون تدریس و تربیت تسلط داشته باشند، تا در برخورد با متربیان متفاوت، از شیوه ها و فنون متناسب با هر کدام استفاده کنند و با هر فرد با توجه به سطح فکری و روانی او مواجه شوند و با زبان خاص او سخن گویند.
 ریشه ها و علل تفاوت های پیشین را می توان در ویژگی های ذاتی، عوامل پیش از تولد و عوامل پس از تولد و محیط سراغ گرفت. تفاوت ها با انسان متولد می شوند و سپس با محیط تغییر می یابند.
 اسحاق بن عمار می گوید:
 به امام صادق (ع) گفتم: وقتی در نزد بعضی اشخاص سخن می گویم، سخنم تمام نشده، آن شخص همه ی مقصودم را می فهمد، و کسی هم هست که وقتی با او به تفصیل کامل سخن می گویم، او همه را همان گونه که گفتم برای من بازگویی می کند، و با بعضی هم که (نه به تفصیل) سخن می گویم، می گوید دوباره برایم بگو (تا بفهمم). امام فرمود: ای اسحاق، می دانی علت آن چیست؟ گفتم: نه. فرمود: آن که پیش از اتمام سخنت، همه ی مقصود تو را می فهمد، عقل با نطفه ی او خمیر شده و آن که پس از اتمام سخن مشروح تو، همه را به تو برمی گرداند، در شکم مادر که بوده، عقل با جسم او ترکیب شده است، و اما آن که سخن خود را به تمام و کمال برای او می گویی، ولی می گوید دوباره بگو، او پس از آنکه بزرگ شده عقل با وی ترکیب شده است و از این رو می گوید دوباره بگو. (9)
 در شیوه و سیره ی پیامبر و اهل بیت (ع) در رویارویی با مردم، احوال و سطح درک و فهم آنان، این اصل تربیتی کاملاً رعایت می شده است. به همین سبب، آن بزرگواران گاه از خطابه و موعظه، گاه از مجادله و گاه از قیاس و برهان استفاده می کردند. همچنین به پرسش یکسان افراد گوناگون، پاسخ های متفاوت می دادند.
 عبدالله بن سلیمان می گوید:
 از امام صادق (ع) راجع به امام پرسیدم، که آیا به امام هم اختیاراتی داده شده، چنان که به سلیمان بن داوود داده شده بود؟ فرمود: آری، و دلیلش این است که: مردی از امام مسئله ای پرسید، آن حضرت جوابش گفت. سپس دیگری همان مسئله را پرسید و او جوابی برخلاف جواب اول گفت. باز دیگری همان مسئله را پرسید و او جوابی برخلاف آن دو جواب گفت ... . من عرض کردم: اصلحک الله، امام که این جواب را می گوید، آن ها را می شناسد؟ (که هر یک را مطابق فهم و استعدادش پاسخ می گوید) ... . سپس به من فرمود: آری، امام، زمانی که مردی را ببیند، او را و رنگش را می شناسد، ... از این جهت است که به مردم آن گونه (هر کس را مطابق با فهم و استعدادش) پاسخ می دهد. (10)
 تفاوت های ذهنی، هوشی و ادراکی و مواردی از این دست در تعلیم و تربیت، که پیش تر به آن ها اشاره شد، فقط بخشی از تفاوت های فردی است، و معمولاً همین بخش نیز مورد توجه روان شناسان شخصیت و روان شناسان یادگیری قرار گرفته است. ولی هنگامی که کمی جلوتر می رویم و به طور خاص به حوزه ی تربیت دینی وارد می شویم، به تفاوت مهم دیگری برمی خوریم که دیگر مورد علاقه ی روان شناسان نیست. در مقابل، دین به این تفاوت اهتمام تام ورزیده است و مکرراً با بیانات گوناگون به آن التفات داده است و در تربیت دینی نقش کلیدی و حساس دارد. ما این نوع از تفاوت را «ظرفیت وجودی» و یا «تحمل وجودی» می نامیم.
 روایت زیر این تفاوت را در بین «مؤمنان» به خوبی تبیین می کند:
 امام صادق (ع) فرمود: به راستی خداوند عزوجل ایمان را بر هفت سهم نهاده است: نیکوکاری، راست گویی، اعتقاد محکم به خدا و دین، خشنودی به قضای پروردگار، وفا به عهد و پیمان، داشتن دانش، بردباری. سپس آن را میان مردم تقسیم کرد. خداوند هر که را هر هفت سهم داد، پس او کامل است و همه ی ایمان را پذیرفته است؛ و به برخی مردم یک سهم داد و به برخی دو سهم و به بعضی سه سهم. خداوند مردم را بر همین منوال تفاوت گذاشت، تا اینکه به آخرین گروهشان هفت سهم داد. سپس امام فرمود: بر آن کس که یک سهم دارد، به اندازه ی دو سهم، تکلیف تحمیل نکنید و نه بر آن کس که دو سهم دارد به اندازه ی سه سهم، که بر او گران آید و موجب مشقت و زحمت او شود. امام به همین منوال فرمایش خود را ادامه داد، تا رسید به هفت سهم. (11)
 زمانی که خود یا دیگری را به کاری وامی داریم، لازم است برای انجام آن آمادگی داشته باشد، و اگر این آمادگی وجود نداشته باشد، بر نفس تحمیل می شود؛ در این صورت انسان از انجام آن سر باز می زند. این نکته درباره ی دانش و شناخت نیز جاری است، به این معنا که اگر از پیش، آمادگی برای درک و شناخت مسئله ای وجود نداشته باشد، انسان آن را هضم نمی کند و در نتیجه نمی پذیرد و یا بد می فهمد و دچار کج فهمی می شود؛ آن گاه عامل پدید آمدن آسیب های جدی و عمیقی در فرد می گردد و عقاید و باورهای وی را سست و متزلزل می سازد.
 این روایت مشهور است که: وَاللهِ لَو عَلِمَ أبُوذَرٍّ مَا فِی قَلبِ سَلمَانَ لَقَتَلَهُ؛ (12) «امام زین العابدین (ع): به خدا سوگند اگر ابوذر آنچه در دل سلمان بود، می دانست؛ او را می کشتم.
 در روایت دیگر آمده است که:
 امیر مؤمنان علی در میان گروهی از یارانش در مسجد نشسته بود. عرض کردند: ای امیر مؤمنان، برای ما سخنرانی کن. فرمود: وای بر شما، سخن من سخت و دشوار است؛ جز دانشمندان آن را نمی فهمند. آنان اصرار کردند. فرمود: همراه من بیایید؛ پس به منزلشان وارد شدند. (در آنجا شروع به سخن کرد و) فرمود: منم آن که برتری یافتم؛ پس چیره شدم. منم که زنده می کنم و می میرانم. منم اول و آخر و ظاهر و باطن.
 آنان غضبناک شدند و گفتند علی کافر شده است، و از جا برخاستند (که بروند). امام علی (ع) به در (خانه) فرمود: ای در، ایشان را نگه دار. آن در (باز نشد و از این طریق) ایشان را نگه داشت. آن گاه فرمود: آیا به شما نگفتم سخن من سخت و دشوار است؛ جز دانشمندان آن را نمی فهمند؟ (اما به ناچار درصدد جبران آسیب و تفسیر سخنان خود در سطح ظرفیت و تحمل آنان برآمد؛ از این رو فرمود:) بیایید (بنشینید) تا (سخنانم را) برایتان تفسیر کنم. اینکه گفتم من آنکه برتری یافتم؛ پس چیره شدم، (مقصودم این بود که) من با این شمشیر با شما جنگیدم و بر شما پیروز شدم تا اینکه به خدا و رسولش ایمان آورید؛ و اما اینکه گفتم منم که زنده می کنم و می میرانم؛ من سنت (پیامبر) را زنده می کنم و بدعت را می میرانم؛ و اما اینکه گفتم منم اول، (آری) من اولین کسی هستم که پیامبر را کفن کرد و به خاک سپرد؛ و اما اینکه گفتم من ظاهر و باطنم، (یعنی) دانش ظاهر و باطن نزد من است. عرض کردند: ما را (از زیر فشار درک سخنانت) راحت کردی؛ خداوند تو را آسوده بدارد».
اهتمام به رعایت ظرفیت وجودی افراد و تفاوت آنان در تربیت دینی همان نکته ای است که در روایات بر آن تأکید شده است و به تصریح و تلویح خواسته شده است که از ارائه ی معرفت سنگین و غیرقابل هضم به اشخاص کم ظرفیت و کم تحمل خودداری شود.
 در روایت آمده است که گروهی از اهل بصره به خدمت امام علی بن موسی الرضا (ع) رسیدند و در حضور امام درباره ی عقاید و افکار یونس بن عبدالرحمن (در حالی که یونس بن عبدالرحمن به دستور امام به اتاق کناری رفته بود و صدای آنان را می شنید) بسیار بد گفتند. حقیقت این بود که آنان به دلیل کم ظرفیتی، مطالب یونس را درباره ی امامت و ولایت برنتابیده و دچار کج فهمی شده بودند. امام پس از وداع و خروج اهل بصره، یونس را خواست و به او فرمود: یَا یُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا یَعرِفُونَ وَاترُکهُم مَمَّا لا یَعرِفُونَ کأَنَّک تُرِیدُ أََن تُکذِّبَ عَلَی اللهِ فِی عَرشِهِ؛ (13) «ای یونس، با مردم به اندازه ی فهم و درکشان سخن بگو، و از بیان آنچه درک نمی کنند پرهیز کن، (در غیر این صورت از نظر آنان) گویا تو قصد کرده بر خداوندی که در عرشش بر همگان حکم می راند، دروغ ببندی».
 مقصود امام این بود که نسبت هایی که آنان به تو می دهند، ناشی از نبود درک کافی سخنان تو در امر امامت و مقام امام است. در روایت معروف أربع مأة، امیر مؤمنان (ع) در بخشی از آن می فرماید:
 با مردم به آن مقدار که توان فهم و شناخت دارند، معاشرت کنید و از آنچه (تحمل درکشان را ندارند) انکارش می کنند، وانهید و آنان را به روی خود و ما واندارید؛ زیرا (فهم و پذیرش) امر ما دشوار و سخت است و به جز فرشته ی مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده ای که خداوند دل او را به ایمان آزمایش کرده (و ایمانش پذیرفته) شده است، تحمل نتواند کند. (14)
 در روایتی دیگر امام صادق (ع) در حق معلمان دینی که این اصل تربیتی را رعایت می کنند و از نقل مطالبی که بالاتر از سطح درک و تحمل مخاطبشان است، خودداری می کنند، دعا کرده است:
 عَن مُدرِک بنِ الهَزهَازِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ (ع) یَا مُدرِک رَحِمَ اللهُ عَبداً اجتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَینَا فَحَدَّثَهُم بِمَا یَعرِفُونَ وَ تَرَک مَا یُنکرُونَ؛ (15) «مدرک بن هزهاز گوید: امام صادق (ع) فرمود: ای مدرک، خدا رحمت کند بنده ای که محبت مردم را به سوی ما جلب کند؛ پس از سخنان ما آنچه در سطح درک و شناخت ایشان است برای آنان نقل و از نقل سخنانی که از سطح فهم آنان فراتر است، خودداری کند».
 در این روایت امام تخطی از اصل تفرد را مانع حفظ محبت مردم به اهل بیت (ع) می داند و از دوستانش که در امر تعلیم و تربیت دستی دارند، می خواهد این اصل را به کار بندند و برای ایشان طلب رحمت می کند؛ باشد که ما نیز با جدی گرفتن این مهم تربیتی، مشمول دعای آن بزرگوار شویم.