روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

پست مدرنیسم و دلالت های آن در تربیت دینی(1)

پست مدرنیسم و دلالت های آن در تربیت دینی(1)
 چکیده
 
 انسان، موضوع تربیت است و هرگونه طرحی در این زمینه مسبوق به نگاه انسان شناختی ویژه ای است. در این نگاه، تربیت، دین و انسان همواره ملازم یکدیگرند. با ظهور دیدگاه های جدید در حوزه ی موضوعات نظری و فلسفی، به ویژه در زمینه ی فلسفه ی تعلیم و تربیت، چالش هایی تازه پیش روی تربیت انسان، به خصوص در برابر تربیت از منظر دینی قرار داده است که از آن جمله، دیدگاه های مدرنیته و پست مدرنیته است. این دیدگاه ها با فرآیند جهانی شدن، توسعه یافته و تقویت شده است. این دیدگاه ها نتوانسته اند معنایی پایدار برای انسان بیافرینند و به آزادی و استغنای او کمک کنند. در نتیجه انسان را در اقیانوس بی کران نسبیت و کثرت گرایی رها می کنند. این مقاله فراتر از این دو دیدگاه، تربیت دینی را با ویژگی های آن مطرح کرده و بر اساس مفروض های بنیادی تربیت دینی از منظر اسلامی، همچون وحدت وجود، باطن گرایی و اصالت فطرت، جهانی استوار بر پایه ی امر قدسی تبیین کرده است.
 کلید واژه ها: تربیت دینی، مدرنیته، پست مدرنیسم، کثرت گرایی، نسبی گرایی.
 
مقدمه
 
 بحث ارتباط دین و تربیت، سابقه ی دیرینه و کهن دارد، تا آنجا که در اوضاع مطلوب، تقابل دین و تربیت کمتر احساس شده است. پس از خیزش انسان به سوی علم، غرور او در عصر روشنگری، کشف قدرت ذهنی و اندیشه ی منطقی خویش و دستاوردهای علمی ناشی از آن، به تدریج انسان جانب دین و آموزه های دینی را رها کرد و بحث ارتباط بین دین و علم و به تبع آن، ارتباط دین و تربیت، مخدوش و در حاشیه گذاشته شد. سیر تحول جوامع و تفکر انسانی بر این امر، صحه می گذارد.
 بدون پیش داوری، نیاز انسان به دین همچنان پابرجاست. دین در تغییر مداوم دوران های تمدن بشر، تکیه گاهی تزلزل ناپذیر برای انسان فراهم کرده است و موجب زنده نگاه داشتن ارزش های فرهنگی و انسانی و اخلاقی می شود. البته این نیاز در دیدگاه های گوناگون انسان دستخوش تعبیرها و تفسیرهای متفاوتی قرار گرفته است که به طور مشخص، در دیدگاه های مدرنیسم و پست مدرنیسم به آن پرداخته شده است.
 دیدگاه مدرنیته و به ویژه پست مدرنیته، همچنان که در قلمروهایی مانند هنر، فلسفه، سیاست و ادبیات، مسائل و مباحث تازه ای برانگیخته است، در عرصه ی تعلیم و تربیت نیز پرسش ها و نگرش هایی نو به میان آورده است. با توجه به اینکه اندیشه های تربیتی در هر عصر، غالباً متأثر از اندیشه ها و جریان های فکری و فلسفی آن عصر است، شناخت مبانی فلسفی پست مدرنیسم و ویژگی های آن از منظر تربیت دینی ضروری به نظر می رسد.
 پست مدرنیست ها نظام آموزش و پرورش کنونی را عامل انتقال فرهنگ مسلط، یعنی فرهنگ ممتاز یا فرهنگ نخبگی می دانند. روشن است که بسیاری از نگاه های پست مدرن به دنیا و واقعیات آن همچون تعلیم و تربیت، مربوط به دنیایی است که بستر و زمینه ی آن را پدید آورده و از آن برخاسته بود. از مهم ترین مزایای آشنایی با تعلیم و تربیت پست مدرن، ایجاد امکان نگرش انتقادی ژرف تر به پیامدهای تعلیم و تربیت مدرن و نیز به تغییراتی است که آموزش و پرورش امروز و مدارس ما بدان نیازمندند. در این زمینه اصطلاحاتی نظیر آموزش و پرورش آرای گوناگون، یا آموزش و پرورش مرزی را به کار می برند؛ به علاوه پست مدرنیست ها چون دسترسی به حقیقت مطلق و شناخت عینی را ناممکن می دانند، به برنامه ها و روش های آموزش کنونی نیز انتقاد دارند. آشنایی با تعلیم و تربیت از نگاه پست مدرنیست ها و نقدهایی که آنان بر تعلیم و تربیت کنونی وارد می سازند، به علت فراگیری این دیدگاه حائز اهمیت است. قبل از پرداختن به این موضوع، سیر تحول جوامع بشری مورد توجه است تا با نقد و نظر این دیدگاه ها، دلالت های آنان را در تربیت دینی بیان دارد.
 
تاریخ تحول فکری جوامع انسانی
 
 تاریخ تفکر انسانی و سیر تحول جوامع بشری را به سه دوره تقسیم کرده اند: دوره ی پیشامدرن، دوره ی مدرن و دوره ی پست مدرن.
 دوره ی پیشامدرن: در دوره پیشامدرن (از قرن ششم قبل از میلاد تا سده های میانی) بر دوگانگی ایدئالیسم و عقل گرایی تأکید می شد و ایمان و مذهب در آن نقش اساسی داشت. این دیدگاه ستایش کننده ی فرهنگ رفیع باستانی و شیفته ی نوعی وحدت نظر است.
 دوره ی مدرن: این دوره (از رنسانس تا پایان قرن نوزدهم) دورانی تاریخی است که پس از سده های میانه در پی رنسانس فرهنگی در اروپا آغاز شد. بعضی نیز آغاز دوران مدرن را انقلاب صنعتی می دانند و بعضی دیگر، پیدایش نظام تولید سرمایه داری و بازار آزاد را شروع این دوران تلقی می کنند. مدرنیته، تداعی گر نوگرایی و تجددگرایی است، و ریشه های تاریخی آن به جنبش رنسانس، عصر روشنگری یعنی دوران تجربه گرایی، اثبات گرایی منطقی، راسیونالیسم، روش شناسی علمی و شناسایی حقایق عینی برمی گردد. از پیامدهای دوره ی مدرن این است که دانش علمی و حرفه ای، سرچشمه ی فهم جهان تلقی می شود و چنین فرض شده است که دانش علمی، آینه ی منعکس کننده ی واقعیت عینی است. به رغم بسیاری از متفکران، در عصر پست مدرن، خلق واقعیت جانشین کشف واقعیت شده، و مشارکت انسان در ساختن دانش برجسته تر شده است؛ در نتیجه فرآیند تولید دانش، امری اجتماعی، استقرایی، تعبیری و کیفی به شمار می آید. به هر روی، چهار رکن اصلی که در واقع بسترهای تاریخی - اجتماعی پیدایش و تکامل مدرنیته به شمار می روند عبارت اند از:
 1. رنسانس (نوزایی) از قرن چهاردهم میلادی؛
 2. رفورماسیون (جنبش اصلاح دینی) در قرن شانزدهم میلادی؛
 3. روشنگری از اواخر قرن هفده تا اوایل قرن هجده میلادی؛
 4. انقلاب صنعتی از نیمه ی دوم قرن هیجده تا نیمه ی اول قرن نوزده میلادی. (1)
 دستاوردهای مدرنیته در حوزه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قابل مشاهده است. اوج این دستاوردها را که از گذشته های دور شروع شده اند، می توان از قرن هیجدهم به بعد دانست. از بارزترین ویژگی های مدرنیته که از رنسانس به بعد شروع شد و در عصر روشنگری به اوج خود رسید، نگرش به انسان به منزله ی موجودی اجتماعی یا یک «هستی اجتماعی» است.
 گرچه در مورد دوره بندی تاریخی مدرنیته، اختلاف نظر وجود دارد، در مورد مشخصه های اصلی مدرنیته این اختلافات کمتر است. به باور بسیاری اندیشمندان، مدرنیته به معنای پیروزی خود انسان بر باورهای سنتی (اسطوره ای، دینی، اخلاقی، فلسفی)، رشد اندیشه های علمی و خودباوری، و افزون شدن اعتبار دیدگاه فلسفه ی نقادانه است که با سازمان یابی تازه ی تولید و تجارت، شکل گیری قوانین مبادله ی کالا، و سلطه ی تدریجی جامعه ی مدنی بر دولت همراه است. به این اعتبار، مدرنیته مجموعه ای است فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فلسفی که از حدود سده ی پانزدهم، زمان پیدایش نجوم جدید، اختراع چاپ و کشف امریکا تا به امروز یا تا چند دهه ی پیش ادامه یافته است. انقلاب صنعتی که از جمله عوامل تکامل مدرنیته است، انگیزه ی سود را محور قرار داد که لرزش آن در سراسر جامعه احساس شد، و لایه های سنتی را درنوردید، و ما شاهد تولد اصالت فرد بودیم؛ (2) تا آنجا که مبلغ و میزان سود حاصله نیز سنجه ای برای میزان استحقاق موهبت الهی تلقی شد، و ثروت، نشان موفقیت دانسته شد.
 مدرنیته برخلاف پست مدرنیته، نهضتی منسجم و یکدست به شمار می آید. آموزه های اصلی این نهضت و حرکت فکری عبارت اند از: قطعی انگاری عقل انسان همچون یگانه و برترین سوژه ی دانش، آزادسازی فرد از هر محدودیتی که آزادی و برتری هویتش را تهدید کند، مخالفت با سنت و کلیسا به منزله ی دشمنان اصلی آزادی و فرآیند آزادسازی، ناسیونالیسم و تمرکزبخشی به قدرت اقتصادی به مثابه ی اصول قانومند همزیستی انسان ها، اعتماد نامحدود به علم، توسعه ی اقتصادی و فنی و صنعت گرایی. افزون بر این ها، رواج لیبرالیسم، فردگرایی، سکولاریسم، خودفرمانی و پیشرفت گرایی نیز جزء ویژگی هایی است که بسیاری از صاحب نظران، در وصف مدرنیسم به آن توجه دارند. (3) از ویژگی های مدرنیته می توان به موارد مشخص ذیل اشاره کرد:
 
ویژگی های مدرنیته
 
 
1. انسان مداری یا امانیسم
 
 از ویژگی های مدرنیته، سست شدن پایه های حاکمیت سنت، حجیت عقل و توجه به معیار عقل و تجربه ی انسانی به منزله ی ملاک معتبر برای شناسایی حقیقت است. بنابر این ویژگی، انسان در مرکز هستی قرار گرفت، به گونه ای که صحت و سقم پدیده ها را با قدرت عقلانی خود تعیین می کند. مدرنیته، جهت گیری در مقابل نگرش قرون وسطایی به انسان، جهان و خداست و امید و آرزو بستن به امکان بازسازی انسان و جهان بر بنیاد عقل و قوه ی شناسایی انسان، و همچنین جابجایی محور هستی از خدا به انسان. در برابر این جمله ی کتاب مقدس که: «خدا انسان را به صورت خود آفرید»، فویر باخ آن سخن معروف را گفت که: «انسان خدا را به صورت خود آفرید»؛ یعنی خدا چیزی جز صورت آرمانی انسان از انسان نیست. این نگاه، نهایت دید مدرن به انسان است.
 منظور از انسان گرایی، «ایمان به انسان» است. از این ایمان می توان به ایمان به «علم» و «قدرت» انسان تعبیر کرد. به عبارت دیگر، انسان گرایی عبارت است از باور داشتن به اینکه اگر از دست «علم انسان» کاری برنیاید، قطعاً از دست هیچ کس و هیچ چیز دیگر هم کاری برنخواهد آمد؛ و اگر از محدوده ی «قدرت انسان» کاری بیرون رفت، در محدوده ی هیچ کس و هیچ چیز دیگر نیز نخواهد بود. این باور در متون دوران مدرن، در قالب این ایده تجلی می کند که انسان حاکم بر سرنوشت خویش است و اسیر موجود دیگر نیست. به همین دلیل است که در متون مدرنیته، چیزی به نام شیطان وجود ندارد یا اگر وجود دارد، توان سیطره و تفوق بر آدمی ندارد.
 یکی از بحث هایی که در میان فلاسفه ی اخلاق دوران مدرن شایع است، شکاف میان «معرفت اخلاقی» و «عمل اخلاقی» است و اینکه چگونه می توان این شکاف را پر کرد. در متون دینی قدیم، این شکاف را فریب خوردگی انسان ها پر می کرد و باور این بود که انسان به این جهت به حکم معرفت های اخلاقی عمل نمی کند، که دستخوش فریب شیطان، دنیا، هوا و نفس است. اما چنین باوری دیگر در فلسفه ی اخلاق مدرن وجود ندارد. انسان مدرن نمی گوید به این جهت به حکم معرفت های اخلاقی عمل نمی شود که انسان فریب خورده است؛ چرا که انسان مدرن به علم و قدرت بشر ایمان و التزام می ورزد و هر اندازه مدرن تر شود، بیشتر التزام می ورزد. اما در جهان نگری دینی، انسان دائم باید دست استمداد به درگاه خدا دراز کند و همواره از فریب شیطان برحذر باشد و دغدغه ی موجودات دیگر هم داشته باشد و فرشتگان به او کمک رسانی کنند. (4) در اندیشه ی مدرن، رابطه ی انسان، جهان و خدا دگرگون شده است؛ زیرا بر اساس تفکر سنتی، خداوند حاکم مطلق و انسان، فرع دانسته می شود، اما در دید مدرن، منشأ هستی و خالق آن، از حاکمیت مطلق بر انسان و جهان به زیر آورده می شود و با اصالت دادن به انسان، چیرگی وی بر طبیعت، محور قرار می گیرد. سودمندی این نظریه آن چنان برای بشر محرز جلوه می کرد که حتی خداوند نیز از چنین دیدگاهی مستثنا نبود.
 
2. عقلانیت و عقل گرایی
 
 در این دوران، عقل انسان ملاک واقعیت قرار گرفت. بنابر این ویژگی، واقعیت چیزی تلقی نمی شود جز آنچه عقل آن را می شناسد و می یابد. در نتیجه با آغاز مدرنیسم، دوره ی حاکمیت هستی شناسی پایان می یابد و جای خود را به معرفت شناسی می دهد؛ از این رو قطعی انگاری عقل انسان، به مثابه ی یگانه و برترین سوژه ی دانش، محور قرار می گیرد.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
1. حسینعلی نوذری، صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 6.
 2. ویلیام روث، نگرش سیستمی به ریشه ها و آینده ی تئوری مدیریت، ترجمه ی مهدی جمشیدیان، ص 72.
 3. محمدرضا آهنچیان، آموزش و پرورش در شرایط پست مدرن، ص 23.
 4. محمد مددپور، تجدد و دین زدایی در فرهنگ و هنر منورالفکری ایران، ص 39.
 

وظایف اساسی در تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان

وظایف اساسی در تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان
 
 دستاوردهای روان شناختی مکتب شناخت گرا در ارتباطات انسانی و دیدگاه های فرهنگی، به ویژه نظریه ی دریافت در ارتباطات جمعی، چند وظیفه ی اساسی در تعلیم و تربیت دینی کودکان و نوجوانان را به دست می دهد که توجه به آن ها می تواند برخی از گره های مشکلات موجود در برنامه های دینی را بگشاید:
 
1. نشانه شناسی دینی
 
 نخستین وظیفه ی اساسی که در تعلیم و تربیت دینی باید مد نظر قرار داد، شناخت نشانه ها و زبان دین است. باید به کودکان کمک کرد تا دریابند دین، بیانگر روش خاصی از تفکر است که در قالب ادبیات خاص خودش بیان گردیده است. این بدان معناست که باید درباره ی زبان دین، برای آنان مطالبی را بیان کرد.
 از آنجا که مباحث دینی ویژگی هایی دارد که آن را از سایر مباحث متمایز می سازد، ادبیات و نشانه های آن نیز باید با توجه به این محتوا تفسیر شود. بیان دینی، شامل احساس ها، ارزش ها و اشاراتی درباره ی حقایق هستی است که نیازمند زبانی اصطلاحی و کنایی، داستان ها و تمثیل ها و گاه اشعاری است که اگر به صورت تحت اللفظی تعبیر شود، با معانی حقیقی آن ها ارتباط برقرار نمی گردد و بی معنا و مبهم جلوه می کند. بنابراین باید درباره ی زبان اختصاصی دین در ارتباط با کودکان هشیار بود. کلمات نیاز به توضیح دارند و باید آن ها را در جای مخصوص خود استفاده کرد. نویسندگان و مجریان برنامه های دینی وظیفه دارند که نحوه ی به کارگیری صحیح نمادها و واژه های مذهبی و معانی ساده و ملموس آن ها را با اشاره به برخی ریشه های تاریخی مربوط به آن بیان کنند.
 مشکل دیگری که در زبان دینی وجود دارد، به داستان های دینی مربوط می شود. فرهنگ زندگی در چنین داستان هایی متفاوت از فرهنگ مأنوس کودکان است؛ از این روی، سبب به وجود آمدن پرسش ها و ابهام های متعددی در ذهن کودکان می شود که پیام آفرینان با توضیحاتی درباره ی فرهنگ خاص مردم آن روزگار، می توانند تا حد زیادی آن ها را مرتفع سازند. (1)
 
2. تأکید بر رفتارهای دینی
 
 دومین وظیفه ی اساسی در تربیت دینی، این است که به کودکان کمک کنیم تا طریقی را جست و جو کنند که در آن، باورها بر اعمال تأثیر گذارد؛ به گونه ای که اگر فردی دین خود را با علاقه به کار بندد، به سویی سوق داده می شود که طریقی و مخصوص رفتار کند. متأسفانه گاه تعلیم و تربیت دینی در جامعه ی ما تنها محدود به القای برخی مفاهیم نظری گردیده است؛ بدون آنکه کودکان و نوجوانان آن ها را باور داشته و در عمل تجربه کرده باشند که مقصود اصلی از دین، مجموعه ای از رفتارها و آثار درونی و برونی است که باید به آن ها متعهد شد. قسمت عمده ی این کار را باید با کودکان ده سال به بالا انجام داد؛ زیرا در سنین پایین تر، خردسالان در سطحی از رشد قرار ندارند که بتوان از آن ها توقع داشت تجربه ی مناسبی در عمل به دست آورند. (2)
 
3. انگیزش احساس ها و عواطف
 
 سومین وظیفه در حوزه ی تعلیمات دینی، این است که توجه کودکان به عناصر احساسی و عاطفی دین جلب گردد. به یقین، نمی توان مسائل عقلانی و انتزاعی دین را از ابعاد احساسی آن جدا دانست؛ تا این احساس برانگیخته نشود و وجدان و فطرت انسانی احیا نگردد، ایمان ریشه ندوانیده است و نمی توان توقع ثمر داشت. از این روی، می توان ادعا کرد دین با هنر نقاط اشتراک بیشتری دارد تا با مسائل خشک ریاضی. (3)
 
4. هشیاری درباره ی برداشت های خام
 
 اگر بیان این معارف، بدون توجه به محدودیت های شناختی مطرح شود، ممکن است مطالبی فراتر از درک فراگیران بیان گردد و آن ها را دچار سردرگمی و مشکلات بیشتری کند. به عنوان مثال، برای کودکی 7 ساله که هنوز خدا را مانند انسانی می پندارد که در محدوده ی قوانین دنیای مادی زندگی می کند، نمی توان از حضور خداوند در همه ی عالم، مجرد بودن و عدم نیاز مطلق او و مسائل این چنینی سخن گفت و به تجزیه و تحلیل آن ها پرداخت؛ زیرا درک این کودک از مفاهیم دینی، جز از طریق ملموسات و عینیات او امکان پذیر نیست و چنانچه دنیای تصورات او را با نفی این محدودیت ها از خداوند بر هم زنیم، کودک توانایی جایگزینی صفات و ویژگی های غیرمادی و مجرد را ندارد. از این روی، به شدت دچار سردرگمی و آشفتگی فکری خواهد شد. برای نمونه، زمانی که معلمی برای شاگرد خردسال خود توضیح داده بود که خدا مثل ما انسان ها نیست که غذا بخورد، بخوابد یا در خانه ای زندگی کند، بلکه او به هیچ چیز احتیاج ندارد و در همه جا حاضر است و به کارهای ما نظارت دارد، از کودک پرسش هایی شد تا میزان درک او از خدا پس از این توضیحات روشن گردد. او در پایان پاسخ داده بود: «من نمی دانم خدا چیست. اگر این طور باشد، خدا وجود ندارد»؛ زیرا او وجود خدا را با ویژگی های مادی آن دریافته است. (4)
 بنابراین، نباید تجزیه و تحلیل را خود از مسائل دینی به کودک تحمیل کنیم، بلکه باید گام به گام او را همراهی کرده تا برای ورود به سطوح بالاتر تفکر آمادگی پیدا کند.
 
5. تقویت تصویر محبت آمیز از دین
 
 علاقه ی فراوان کودکان به داستان، قالب جذاب و مناسب آن و زبان ساده ای که در طرح معارف دینی دارند، سبب می شود تا توصیه کنیم بخش عمده ای از پیام آفرینی های دینی کودکان از این رهگذر انجام پذیرد. در زمینه ی داستان های دینی، افزون بر رعایت ویژگی های این داستان خوب و تصویری مناسب که تدوین می شود (5) باید به چند نکته ی مهم توجه داشت:
 نخستین نکته ای که در انتخاب داستان ها و بیان آن ها برای کودکان باید مد نظر قرار گیرد، این است که این داستان چه تأثیری در روحیات لطیف و شاد آنان و نیز تکوین تصورات دیگرشان از مفاهیم دینی خواهد داشت. درست است که قرآن، احادیث و کتاب های تاریخی مملو از داستان های واقعی و در عین حال جذاب و آموزنده است، اما هر واقعیتی را نمی توان بازگو کرد. باید از خود بپرسیم که داستان ذبح اسماعیل (ع) توسط پدرش حضرت ابراهیم (ع) در تصور کودک از مهر و عطوفت پیامبران خدا چه تأثیری خواهد داشت؟ بیان داستان غرق شدن همه ی موجودات در آب و فقط نجات کسانی که بر کشتی نوح (ع) سوار بودند یا عذاب های اقوامی مانند عاد و ثمود، در محبت و علاقه ی فطری کودک به خدا چه لطمه ای وارد می سازد؟
 در یکی از پژوهش هایی که درباره ی میزان موفقیت تعلیم و تربیت دینی در مدارس انجام شده بود، (6) کودکی با شنیدن داستان اقدام حضرت ابراهیم (ع) برای ذبح فرزندش چنین عکس العمل نشان داده بود که «هم خدا و هم ابراهیم هر دو موجودات واقعاً وحشتناکی هستند و من خوشحالم که به جای اسماعیل نیستم». همچنین در مواجهه با داستان های عذاب الهی از جمله ماجرای غرق شدن دنیا در آب، پاسخ های دریافت شده، نشانگر تأثیرات منفی به ویژه در تصویر ذهنی کودکان از خدای خود داشت؛ (7) زیرا کودکان سعی دارند واژه های دینی را برحسب تجربیات خود معنا کنند و این امر گاهی چنان تأثیرات منفی به همراه دارد که ممکن است تا سالیان متمادی باقی بمانند.
 ما نیاز به آن داریم که برای فراگیران، داستان هایی را نقل کنیم که تصورات آنان را غنی سازد. این داستان ها باید متناسب با اهداف دینی مورد نظر گزینش شوند و از آنجا که هدف اساسی چنین پیام هایی نخست جذب کودکان برای پرورش و سپس سعی در پرورش آنان است، باید از داستان هایی استفاده کرد که چهره ای زیبا، دل نشین و مهربان را از خدا و پیامبران و امامان (ع) به نمایش بگذارد. به ویژه داستان های مذهبی که بیشتر با جنبه های احساسی سروکار دارند تا جنبه های شناختی.
 نکته ی دوم اینکه داستان های دینی و وقایعی که مربوط به تاریخ پیامبر (ص) و تاریخ اسلام می شود، در شرایط خاص خود واقع گردیده اند و اوضاع و احوال و نیز ادبیات آن متفاوت از چیزی است که کودکان به آن خو گرفته اند. از این روی، باید اطلاعات و هشیاری هایی را به کودکان داد تا درک درستی از آنچه می شنوند و می خوانند، داشته باشند. مجریان برنامه ها باید نکاتی را پیرامون زندگی، آداب و رسوم، خوراک، پوشاک و نوع معماری ساختمان های دوران های مورد بحث در این حوادث و داستان های گذشته بیان کنند تا کودکان در تفسیر آنچه می بینند و می شنوند، تنها به تجربیات محدود خود اکتفا نکنند.
 مباحث مربوط به معاد نیز نقش مهمی در ترسیم چهره ای محبت آمیز از خداوند و علاقه مند ساختن کودکان به پروردگارشان ایفا می کند. در نظر نوآموزان، زندگی پس از مرگ نباید به گونه ای وحشتناک و دهشت انگیز جلوه کند؛ بدان گونه که بیشتر از عذاب و رنج دوزخ سخن به میان آید. برای آنان باید از خوشی ها و لذت های بهشتی صحبت کرد و آنان را نسبت به خدا و رحمت او شایق و علاقه مند ساخت. به ویژه اگر کودکان در قبال لطف و پاداش الهی به طور مستقیم مورد خطاب قرار گیرند، تأثیر بسزایی خواهد گذاشت. تأکید زیاد بر عذاب های الهی سبب می گردد تصور محبت آمیز و مملو از لطف و مهربانی خداوند در اذهان کودکان خدشه دار شود و جای خود را به چهره ای نامطبوع از او بدهد که طبیعتاً تأثیر نامطلوبی در ارتباطات دینی خواهد داشت. افزون بر اینکه تأکید بیشتر بر بهشت و نعمت های الهی، هم انگیزه و رغبت به انجام دادن کارهای شایسته را در آنان به وجود می آورد و هم زندگی آینده را امیدبخش و پر از زیبایی و نشاط و در عین حال، بر اساس نظم، حساب و نتیجه ی اعمال آدمی ترسیم می کند.
 در پایان، ضمن اعتراف به اینکه درک دنیای دینی کودکان و سامان بخشیدن تعلیمات مذهبی، هنوز جای مطالعه و بررسی های فراوانی دارد، تلاش های صورت گرفته در مجامع علمی را ارج می نهیم.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
*استاد دانشگاه امام صادق(ع
 1. Cox, Edwin, Problems and Possibilities forreligious education, Hodder and Stoughton, P.121-152.
 2. Bastide, Derek, Religious Education 5-12, the Falmer Press, P.33.
 3. Cox, Edwin, Problems and Possibilities for religious education, Hodder and Stoghton, P.121-152.
 4. ناصر باهنر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روان شناسی رشد، 164-174.
 5. ر.ک: مصطفی رحمان دوست، قصه گویی، اهمیت و راه و رسم آن.
 6. Goldman, Ronald, Rediness for religion, Rutledge & Regan Poul.
 7. ر.ک: عزت خادمی، «درک کودکان دبستانی از مفاهیم دینی»، تعلیم و تربیت، ش 27 و 28.
 
 منابع:
 - باهنر، ناصر، آموزش مفاهیم دینی همگام با روان شناسی رشد، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چ نهم، 1386.
 - باهنر، ناصر، رسانه ها و دین: از رسانه های سنتی اسلامی تا تلویزیون، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات و سنجش برنامه ای صدا و سیما، چ دوم، 1387.
 - خادمی، عزت، «درک کودکان دبستانی از مفاهیم دینی»، تعلیم و تربیت، ش 17 و 28، 1370.
 - رحمان دوست، مصطفی، قصه گویی، اهمیت و راه و رسم آن، تهران، رشد، 1369.
 - شعاری نژاد، علی اکبر، روان شناسی رشد، تهران، اطلاعات، 1367.
 - مک کوایل، دنیس، مخاطب شناسی، ترجمه ی مهدی منتظرقائم، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه، 1380.
 - نادری، عزت الله و سیف نراقی، مریم، «چگونگی پاسخ گویی کودکان 3 تا 13 سال تهرانی به سؤالاتی درباره ی مفهوم خدا»، مجموعه مقالات سمپوزیوم جایگاه تربیت در دوره ی ابتدایی، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1369.
 - Ang, Ien, In the Realm of Uncertainy, in Crowley & Michelle (eds) Communication Theory, Black well Publisher, 1987.
 - Bastide, Derek, Religious Education 5-12, the Falmer Press, London & New York, 1987.
 - Cox, Edwin, Problems and Possibilities for religious education, Hodder and Stoughton, London, 1983.
 - Fisk, John, Television Polysemy & Popularity, in Avery & Eason (eds), Critical Perspectives on Media & Society, Guilford Press, 1991.
 - Goldman, Ronald, Religious Thinking from Chidhood to Adolescence, Rutledge & Regan Poul, London, 1964.
 - Goldman, Ronald, Rediness for religion, Retledge & Regan Poul, London, 1965.
 - Harms, E, The development of Religious Experience in childrens, 1944.
 منبع: فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی-2
 

پست مدرنیسم و دلالت های آن در تربیت دینی(2)

پست مدرنیسم و دلالت های آن در تربیت دینی(2)
 در قسمت قبل به دو ویژگی مدرنیسته «انسان مداری یا امانیسم و عقلانیت و عقل گرایی) پرداختیم و در ادامه به موارد دیگر اشاره می نماییم.

3. سکولاریسم
 
 طبق این ویژگی، بر پایه ی دیدگاه امانیستی و عقل باوری، دین و گزاره های دینی از قلمرو زندگی اجتماعی خارج می شود و در محدوده ی زندگی فردی قرار می گیرد؛ از این رو دین در تعیین سرنوشت جامعه ی مدرن مداخله ندارد و تنها می تواند نقشی عاطفی، آن هم در حیطه ی فردی برای انسان دوران مدرن ایفا کند.
 
4. نگاه جهان شمول و غیرفرهنگی
 
 بنابر این ویژگی در تربیت مدرن، بر مبنای فرهنگ عقلانی (فرهنگی که حاصل خردورزی است) این فرهنگ چیزی جز یافته ها و برآیندهای به دست آمده از تفکر منطقی و تحقیقات علمی نیست و فرهنگ، از منظر علم تعبیر می شود؛ در نتیجه، تعلیم و تربیت فقط رسالت حفظ و انتقال این نوع میراث فرهنگی (فرهنگ عقلانی) را دارد و در برابر دستاوردهای گوناگون فرهنگی، سکوت و گاه آن را نفی می کند. طبیعی است که چنین فرهنگ واحدی جهان شمول دانسته شود؛ چرا که تنها ملاک و معیار آن، وابستگی به خرد انسان است.
 
5. اصالت علم و روش های علمی
 
 در عالم اندیشه، رشد جهان بینی عقلانی و عقل باوری فلسفی و ارائه ی الگوی جهان مکانیکی نیوتنی، امکان شناسایی علمی را برای انسان مطلق می کرد، و انقلاب تکنولوژیک نشان داد که انسان با اراده و قوه ی شناسایی خود میدان عظیمی برای تصرف در طبیعت دارد. از این منظر، جهان به منزله ی ماشینی بزرگ تعریف شد که برای انجام کار خداوند ساخته شده است. (1) طبیعت به مثابه ی ماده ی خامی است که با آن می توان جهانی مناسب با انسان و نیازهای او ساخت. تبلور چنین اندیشه ای، همین جهان تکنولوژیک است که ما در آن زندگی می کنیم؛ شهرهای مدرن با همه ی آنچه در اختیار انسان است، و همه ی ابزارها و امکانات و تکنولوژی دست ساخته ی بشر. پس میان انسان و طبیعت در یک قرن و یا حدود دو قرن گذشته، شکافی بسیار بزرگ ایجاد شده است. در گذشته، محیط های شهری نیز هنوز بسیار سطحی بوده اند و انسان و طبیعت در آن همزیست بودند؛ اما امروزه این محیط ها یکسره انسان ساخته اند. آرمان شهر مدرن در انسان اروپایی، انرژی عظیمی آزاد کرد؛ زیرا گمان می رفت با پیشرفت بی کران در غلبه بر طبیعت و تاریخ، سرانجام بشر بر هرگونه کمبود و رنج نیز چیره خواهد شد. (2)
 
6. اصالت دادن به علم تجربی و رویکرد ابزارگرا
 
 مدرنیسم با اصالت دادن به علم تجربی، آن را از شناخت های دیگر برتر می داند و در امور گوناگون زندگی بر آن تکیه می کند. پس از رنسانس هنگامی که اندیشه ی اروپایی در پی گریز از ساختارها و سخت گیری های حکمت مدرسی برآمد، شکل گیری دو الگوی برجسته در اندیشه ی فلسفی، یعنی عقل گرایی و تجربه گرایی آغاز شد. بدین ترتیب عقل گرایان و تجربه گرایان، با جدیت درصدد ارائه ی ویژگی های جایگزین برای ویژگی های ارسطویی فلسفه ی قرون وسط برآمدند و فهم ارسطو از استدلال و معرفت و علم را مورد انتقاد قرار دادند. تجربه گرایان با تأکید بر نقش تجربه ی حسی در شناخت معرفت، به سیطره ی کامل علم تجربی بر اندیشه ی غربی کمک کردند؛ به همین دلیل، پیشینه ی همه ی علوم، از فیزیک و زیست شناسی تا روان شناسی و اقتصاد را نمی توان بدون توجه به تأثیر اندیشه ی تجربه گرایی بر پیشرفت این علوم بررسی کرد.
 در نتیجه، مدرنیسم در معرفت شناسی، رویکردی غایت گرا و ابزارگرا در پیش گرفت و آن را با ملاک بیرونی، یعنی خرد ارزیابی کرد. به همین دلیل، فراهم ساختن قدرت و سود برای زندگی دنیوی انسان را ملاک معرفت قرار داد. بر همین اساس، بازگشت منبع، موضوع و هدف شناخت به جهان محسوس و دنیوی و به دیگر سخن، واقعیت این جهانی است. برای متفکران عصر روشنگری، این شبکه ی عظیم فضا، دیگر به معنای شکوه و عظمت پروردگار محسوب نمی شد، بلکه بیانگر وجوه و ابعاد عالمی بود که می توانست تحت سیطره و سلطه ی بشر قرار گیرد. (3)
 تجربی بودن و اصالت تجربه، به این معناست که در تفکر مدرن هر چیز را می توان در معرض آزمون قرار داد و در برابر آن موضع نقادانه گرفت. انسان مدرن هیچ چیز را فوق آزمون نمی داند و این بدان معناست که انسان مدرن هیچ چیز را بی چون و چرا نمی داند. بنابراین می توان گفت که او هیچ چیز را مقدس قلمداد نمی کند؛ چرا که یکی از ویژگی های امر قدسی این است که چون و چراناپذیر است؛ در حالی که در ادیان و مذاهب، امور بسیاری وجود دارند که آزمون نشدنی و تجربه ناپذیر هستند و باید بدون چون و چرا آن ها را پذیرفت.
 
7. فردگرایی
 
 ویژگی دیگر مدرنیته، فردگرا بودن این گونه جهان نگری است. معنا و نتیجه ی فردگرایی این است که در نهایت، به دست آمدن حقوق فرد مهم است. در واقع، سنجه ی انسان مدرن برای رد یا قبول نظام های حقوقی گوناگون (اعم از سیاسی، اقتصادی، قضایی، جزایی، خانواده، بین الملل و غیره) موفقیت یا عدم موفقیتی است که این نظام ها در تحصیل حقوق فرد دارند و در نتیجه، هویتی فوق هویت فردی نمی تواند محل داوری قرار گیرد. هویت هایی مثل قوم، قبیله، نظام، ملت و غیره، همگی باید به حقوق فرد ارجاع و تحویل شوند. به همین اعتبار است که جهان مدرن به ادیان و مذاهبی که به هویت های جمعی قایل هستند و برای حفظ هویت های جمعی تلاش می کنند، اقبال کمتری نشان می دهد؛ و از ادیانی که فرد را محل توجه خود قرار می دهند بیشتر استقبال می کند. راز این نکته را می توان در ویژگی فردگرایی جهان نگری مدرن دانست.
 
8. مادی گرایی
 
 مادی گرایی، جهان نگری مدرنیسم است. البته مراد از «مادی»، معنای دقیق فلسفی آن نیست، بلکه به معنای تغافل از ساحت های متعدد وجودی انسان است که مورد تأکید انسان سنتی بود. امروزه تنها «ساحت جسم» و بدن و «ساحت ذهن» محل تأکید است. در متون جدید چیزی به نام «نفس» و «روح» به چشم نمی آید؛ در حالی که در نوشتارهای دینی، آنچه تمام طبع ما مربوط به آن است «نفس» و از آن بالاتر «روح» است. جهان نگری مدرن در زمینه ی نیازها و خواست های آدمی، نیازهای روحانی را به نیازهای سایکولوژیک تحلیل و تحویل می کند. نیازهایی که مربوط به نفس هستند، به نیازهایی که مربوط به احساسات و عواطف هستند تحویل شده اند، که از این ویژگی با تعبیر «مادیت» یاد می شود. بنابراین مراد از مادیت، مادیت انسان شناختی است نه مادیت جهان شناختی. در واقع، مدرنیسم در مورد ساحت های وجود آدمی، جهان نگری مادی دارد. گرایش بسیار به برآوردن لذت های دنیوی، انسان را در جنبه های مادی متمرکز می سازد و از شناخت جنبه های دیگر وجودی اش باز می دارد. بدین ترتیب، این نگرش، شناخت ناقص، بسیار جزئی و دروغین از انسان به دست می دهد.
 پیامد پافشاری بر این شناخت دروغین، افزون بر پیدایش خودبینی، پدیدار شدن خودفراموشی است. در حقیقت، انسان غربی برای برآوردن هر چه بیشتر لذت های مادی، با تکیه بر علم تجربی، به شناخت جهان طبیعت و مهار آن روی می آورد و بدین گونه خود را فراموش می کند؛ از این رو، باید این فرهنگ را فرهنگ جهان آگاهی و خودفراموشی دانست. انسان در این فرهنگ هر چه بیشتر به جهان آگاه می شود، بیشتر خویشتن را از یاد می برد و راز اصلی سقوط انسانیت در غرب نیز همین نکته است. به طور کلی، اندیشه ی مدرنیسم در پی وحدت بود و تلاش کرد تا به جای اقتدار دین، از اقتدار علم دفاع کند. این رویکرد در جوانب گوناگون زندگی انسان، از جمله تربیت تأثیرگذار بوده است.
 
9. تعریف رستگاری انسان در سعادت دنیوی
 
 در اندیشه ی مدرنیسم، انسان هنگامی رستگار است که از رفاه هر چه بیشتر در این جهان برخوردار باشد. این رویکرد لذت گرا بر همه ی بخش های مدرنیسم حاکم است. این ویژگی مدرنیسم، در رویکرد لیبرالیستی آن ریشه دارد؛ زیرا لیبرالیسم در عرصه ی سعادت بشری کاملاً فردگرا و لذت جو و در پی فراهم آوردن رفاه فردی است. از نظر جان لاک که از پیشوایان لیبرالیسم به شمار می رود، سعادت به معنای تام کلمه عبارت است از حداکثر لذتی که به دست آوردن آن از ما ساخته باشد.
 
10. تأکید بر فردگرایی و اصالت انسان
 
 مدرنیسم، ذهن یا حیثیت درونی انسان را در استقلال و آزادگی کامل وی تعیین کننده می داند. کانت در پاسخ به این پرسش که: «روشنگری چیست؟» می گوید: «برداشتن قیومیت از انسان، تکیه ی مطلق بر داوری های خود انسان و به رسمیت شناختن وجود اوست ...». در بستر مدرنیسم، لیبرالیسم پدیدار شد و بر حقوق فردی انسان ها و رعایت بی چون و چرای آن ها پافشاری ورزید. همه ی گونه های لیبرالیسم در این ویژگی مشترک هستند که با فشارهایی مقابله می کنند که قدرتی بیرونی (با هر خاستگاه و غایتی) برای خنثا کردن تعینات فردی به کار می برد. تیلر، فیلسوف نامدار معاصر، هنگام بحث از پیامدهای برجسته ی مدرنیته، فردگرایی افراطی را یکی از ضعف های مدرنیته می شمارد، و آن را عاملی می داند که به احساس بی معنا بودن زندگی و کم رنگ شدن افق ها و حدود اخلاقی می انجامد. در دیدگاه او، تمرکز بر فرد که در دموکراسی بسیار برجسته است، کم شدن توجه فرد به دیگران و پدید آمدن خودبینی را در پی خواهد آورد. باید دانست فردگرایی، گونه های بی شمار دارد که در جای خود باید به آن پرداخت. به طور کلی مدرنیسم با چنین ویژگی هایی، پیامدهای فراوان داشت که به برخی از آن ها اشاره می شود:
 
پیامدهای منفی مدرنیسم
 
 مدرنیسم برای انسان دستاوردهای علمی و صنعتی بسیار داشت، که جای بحث و بررسی آن نیست و اکنون فقط به برخی از پیامدهای منفی آن اشاره می شود:
 
1. تزلزل فکری در عرصه ی اندیشه و فلسفه
 
 با پیدایش مدرنیسم، سیل اندیشه ها و ایسم های گوناگون به فلسفه و ایده های بشر هجوم آورد. بدین گونه، هر مکتب در دوره ای تأثیرگذار بود، ولی نمی توانست به منزله ی مکتبی ثابت و چیره بر اندیشه ی بشر حکومت کند. به طور کلی، جهان پیشرفته را می توان جهان تازگی، گوناگونی و تعارض اندیشه ها و مکتب های فلسفی دانست. در این میان، فلسفه ی غرب در یافتن ملاکی معتبر و معقول برای ارزیابی درستی یا نادرستی اندیشه ها ناکام مانده است.
 
2. ترویج اندیشه های مادی گرا
 
 اندیشه های فلسفی، منبع تغذیه ی فکر جامعه ها هستند. اگر جامعه، اندیشه ی فلسفی یکپارچه نداشته باشد، کمبود فکری بزرگی پدید خواهد آمد. البته توده ی مردم و آنان که از دانش تخصصی بی بهره اند، جذب اندیشه ای خواهند شد که با تمایل آن ها سازگارتر باشد و از محسوسات دم بزند. به همین دلیل در دوران مدرنیته، اندیشه های مادی گرا در شکل گوناگون پدید آمده و گاهی در جنبه های گوناگون، شهرت فراوان به دست آورده اند.
 
3. تزلزل باورها
 
 تزلزل اندیشه ها، مرز باورهای سنتی و دینی جامعه را درمی نوردد؛ پس شگفت نیست که در جهان مدرن، اندیشه ها و مکتب های شک گرای بی شمار پدید آیند و گاه به انکار پایه ای ترین اصول اخلاقی بشر حکم دهند. در این دوران، سست شدن باورهای دینی و گرایش شدید به بی دینی، الحاد و انکار امور مقدس و مسائل دینی، ابتدا گریبان دانشمندان غرب را گرفت و پس از آن، در میان مردم گسترش یافت. گفتنی است نبود پایه های ثابت فلسفی و عقلی در اندیشه ی انسان غربی، همواره به چشم می خورد و اندیشه ی فلسفی غرب همچون کشتی کوچکی در میان امواج خروشان، از سویی به سوی دیگر می رود.
 
4. بردگی فکری و خودباختگی
 
 پرنمودترین پیامد مدرنیسم، پیشرفت صنعتی و افزایش استانداردهای زندگی بود. به همین دلیل، کشورهای غیرصنعتی، بدون توجه به تفاوت عرصه های گوناگون مدرنیسم، به سرعت در برابر اندیشه های مدرنیته تسلیم شدند. این شیفتگی کورکورانه و بی اندیشه به گونه ای بود که حتی سران برخی از این کشورها، پیشرفت سطح زندگی مردم خود را در گرو دل سپاری کامل به اندیشه های غربی می دانستند. بدین گونه، غرب گرایی و غرب پرستی با شتاب کشورهای جهان سوم به ویژه کشورهای اسلامی را فراگرفت. برای نمونه، زمامداران برخی کشورهای اسلامی بدیهی ترین اصول اسلام، مانند حجاب را به علت تقلید کورکورانه از غرب، زیر پا گذاشتند. شاید گفته شود هدف آنان دستیابی به فناوری و زندگی پیشرفته ی غربی بوده است؛ ولی باید پذیرفت که آنان برای رسیدن به این هدف، هیچ گونه برنامه ای نداشتند و هیچ گاه در پی یافتن ریشه های اصلی پیشرفت غرب برنیامدند.
 
5. گسترش مصرف گرایی
 
 پیشرفت شتابناک صنعت و رقابت گسترده ی شرکت های تولیدی با یکدیگر، فراوانی و انباشت کالاها را در بازار به دنبال داشت. در این حالت، تبلیغات گسترده درباره ی کالاها، تصمیم گریزناپذیری بود که شرکت های تولیدی به آن رو آوردند. آنان همچنین تا آنجا که می توانستند، قیمت کالاهای خود را کاهش دادند. نتیجه ی طبیعی این کار، رشد فراوان مصرف گرایی، تجمل طلبی و لوکس گرایی بود.
 
6. شکاف گسترده ی طبقاتی
 
 گرایش به مصرف روزافزون، مردم را به سوی فقر ناخواسته کشاند و در میان سرمایه داران و شرکت ها، رقابتی سخت و بی رحمانه پدید آورد. در این میان، شرکت های کوچکی که توان رقابت با شرکت های بزرگ نداشتند از بین رفتند، و این روند به طور طبیعی به قدرتمندتر شدن شرکت های بزرگ انجامید. این وضعیت روز به روز، سطح زندگی و چشم داشت های مردم را افزایش می داد. در مقابل، محدودیت سرمایه ها سبب می شد گروه بیشتری از مردم در فقر و بدبختی فرو روند. از این رو، گرچه گاه رشد اقتصادی و ثروت ملی و سرانه ی کشورهای صنعتی، بسیار بالا بود، این ثروت به گونه ای ناعادلانه توزیع می شد و در اختیار شمار اندکی سرمایه دار بود. در حقیقت، هر روز بر شکاف طبقاتی میان فقیر و غنی افزوده شد و جهان مدرن هرگز نتوانست این مشکل را برطرف کند.
 
7. سستی بنیان خانواده
 
 دلبستگی فراوان به رفاه مادی در دوره ی مدرنیته، انسان ها را بیش از پیش، از عواطف و احساسات معنوی دور کرد. حرص بسیار برای به دست آوردن رفاه مادی که گاه شکل بسیار پست و غیرانسانی به خود گرفت، سبب شد انسان غربی هر چه بیشتر، از همنوعان و حتی خانواده ی خود فاصله بگیرد و به ماده و ظواهر لوکس زندگی صنعتی روی آورد. افزون بر آن، انسان مدرن غرب، به خانواده که محکم ترین نهاد طبیعی انسان اجتماعی است، پشت کرد و برآوردن خواست های جنسی خود را نیز در بیرون از آن جست و به مصداق آیه ی شریفه ی کَلاَّ إِنَّ الإِنسانَ لَیَطغی أن رَآهُ استَغنی (علق: 6-7)، به طغیانی بی سابقه دست زد.
 وجود و گسترش جرم و جنایت در دنیای امروز، نشان دهنده ی پوکی و پوچی فرهنگی است که تجددهای بی بندوبار را در خود پذیرفته و هضم کرده است.
 
8. کم رنگ شدن ارزش ها
 
 انسان فریفته ی مدرنیته، هنگامی که با جلوه های بسیار دلکش و خدعه گر مادیات و جاذبه ی ایسم های گوناگون مادی گرا روبرو شد، خود را به موج مادی گرایی و ظاهربینی سپرد و هرگونه ارزش فراطبیعی و الهی را انکار کرد. امروزه مدرن بودن نزد بسیاری از مردم، به معنای ترک ارزش های انسانی و اخلاق است. از نظر انسان مدرن غرب، مسائل اخلاقی به مسخره گرفته می شود و افراد در برابر آنچه زشت و زیبا خوانده می شود، بی اعتنا شده اند. (4) چنین ویژگی هایی در رویکرد مدرنیسم، ناظر بر دلالت هایی در تربیت بدنی است که قابل تعمق است.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
1. ویلیام روث، نگرش سیستمی به ریشه ها و آینده ی تئوری مدیریت، ص 78.
 2. گنجی، اکبر، سنت، مدرنیته، پست مدرن، ص 6-8.
 3. نوذری، حسینعلی، صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 289.
 4. علی قائمی، اسلام و مدرنیسم، ص 102.
 

دلالت های مدرنیسم در تربیت دینی

دلالت های مدرنیسم در تربیت دینی
 
 جهان نگری مدرنیسم با این ویژگی ها، چاره ای ندارد جز اینکه دست در آغوش علوم تجربی داشته باشد. به عبارت دیگر، روی آوردن به علوم تجربی نتیجه ی چنین جهان نگری است. وقتی علوم تجربی رشد می کند، طبعاً فناوری نیز رشد می کند. به این اعتبار می توان گفت که جهان نگری مدرنیته، جامعه ی صنعتی و بیولوژیک را به دنبال خواهد داشت و این فناوری که در تمدن مدرن وجود دارد، با چند واسطه متأثر از ویژگی های مدرنیسم است. اگر جامعه ای به این ویژگی ها قایل باشد، باید علوم تجربی نیز داشته باشد و در نتیجه باید این علوم تجربی را به علم و صنعت تبدیل کند؛ چرا که اگر می خواهد تجسد این علوم تجربی را ببیند، چاره ای جز این ندارد. البته این نکته شایان ذکر است که در اینجا، این ویژگی های جهان نگری مدرنیته، به طور افراطی طرح شدند تا بستر آرمانی انسان مدرن را ترسیم کنند. به این اعتبار، هم فرد می تواند به طور ذومراتب مدرن شود و هم جامعه می تواند ذومراتب مدرن باشد؛ بنابراین وقتی مدرنیته ذومراتب شد، طبیعتاً جمع بین «مدرنیته» و «دین» هم ذومراتب می شود. به این اعتبار، می توان انسان مدرنی داشت که متدین نیز باشد. با این حال، همه ی مدرنیته با همه ی دین جمع شدنی نیست. به عبارت دیگر، ناممکن به نظر می رسد که فرد یا جامعه ای با حفظ همه ی ویژگی های مدرنیته، دین داری با همه ی مشخصات و شاخص های تفکر دینی (منظور، ادیان تاریخی نهادینه است) باشد.
 پس از این وصف از مدرنیسم، اکنون پرسش آن است که تربیت دینی چه جایگاهی دارد؟ بنا به ویژگی های مورد اشاره، به ویژه سکولار بودن و به تعبیری غیردینی بودن تعلیم و تربیت، پرورش دینی از برنامه های رسمی و اصلی آموزش و پرورش، خارج خواهد شد؛ چرا که استدلال می شود دین و آموزه های دینی به سنت تعلق دارد، که در تضاد با عقل باوری است. دین از حضور فعال و تأثیرگذار در صحنه ی اجتماعی حذف و در محدوده ی زندگی فردی تعریف می شود. این دیدگاه در کشورها و جوامع، آگاهانه و یا ناآگاهانه، در دستور کار قرار گرفته است.
 از سوی دیگر، به دلیل دستیابی به علوم و فناوری ها که زمینه ی تسلط انسان بر جهان را فراهم می کرد، نهضت اُمانیسم ظهور کرد و به تدریج تربیت دینی را در حاشیه قرار داد. این جهت گیری، در اندیشه ی پست مدرنیسم نیز با ماهیت و مضامینی دیگر تقویت شد.
 دوره ی پست مدرنیسم: اساساً پست مدرنیسم، مجموعه ی پیچیده و متنوعی از اندیشه ها، آرا و نظریه هایی است که در اواخر دهه ی شصت میلادی قرن بیستم ظهور کرد، و هنوز در حال تحول و پویایی است. (1) با وجود این، پست مدرنیسم جنبش فکری ای است که به خانواده ای نه چندان خوشبخت از جنبش های فکری اشاره دارد. البته نباید فراموش کرد که خاستگاه اصلی پست مدرنیسم، جهان غرب است و خود، معلول اوضاع فکری، فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی مغرب زمین است.
 لفظ «پسامدرن» یا «پست مدرن»، اصطلاح نامعقولی است که کسانی که خود را بازیگران عصر جدید می بینند، آن را وضع کرده اند، نه مورخان. مثلاً مورخان، اصطلاح «عصر کلاسیک» (2) را برای تمدن باستانی یونان و روم و اصطلاح «دوران میانه» (3) را برای قرون وسطا به طور «واپس گرانه» (4) وضع کردند. در مقابل، کسانی که عصر پسامدرن را به کار می برند، خود را بازیگران عصر نو می بینند. (5)
 اصطلاح پست مدرنیسم یا پسامدرن در دو دهه ی 1930 و 1940 بیشتر در ارتباط با هنر، معماری و تاریخ مطرح بود، اما به تدریج در سایر زمینه ها گسترش یافت. بررسی تعریف های پدید آمده از پست مدرنیسم، نشان می دهد که بر پایه ی اغلب آن ها، پست مدرنیسم مفهومی زمانی (دوره ای) یا در مواجهه با آن است. پست مدرنیسم در عمل، گفتمان هنر، معماری، موسیقی، ادبیات و علوم است. (6)
 پسامدرنیسم شکل تکامل یافته ای از اندیشه های مدرن است که با تأثیرپذیری از ذهنیت انتقادی و آزادی طلب مدرنیته، عقاید، اصول و آرمان های فلسفی، علمی و زیبایی شناختی جهان مدرن را نقد، سنجش و ارزشیابی می کند. کرکا (1997) بر آن است که پست مدرنیسم نتیجه ی انتقاد و پرسش از رویه ی مدرنیسم است، که از مفهوم های عقلانیت، حقایق جهان شمول، پیشرفت، کلی نگری و ... آکنده است. از نگاهی دیگر، پست مدرنیسم جنبش فکری معاصر است، جدا از مدرنیته، بر پایه ی این دیدگاه، پست مدرنیسم مرحله ی تاریخی نوی است. (7)
 این واژه به صورت روزافزونی برای وصف گرایش های فرهنگی و عقلانی به کار می رود. پسامدرنیسم را می توان با مدرنیسم، نه در کنار یکدیگر، بلکه به صورت توأمان مورد توجه قرار داد. بهترین و مشهورترین تعریف پست مدرن بنا به نظر لیوتار، چشم اندازی ویژه بر نقد و شرح و بسط مدرنیسم است و می گوید: «آن بی تردید، بخشی از مدرنیسم است و پسامدرنیسم به این معنا، پایان مدرنیسم نیست، بلکه وضعیت آغازین آن است و این وضعیت پایدار است».
 جیمسون، پسامدرنیسم را «منطق فرهنگی» سرمایه گذاری می انگارد؛ ولی لیوتار، پست مدرنیسم را گریز از هرگونه اعتقاد به کلیت یا کلی گرایی می داند. به هر روی، لیوتار تعریف مشهوری از پسامدرن دارد که عبارت است از: «شک و تردید و عدم یقین به فراداستان ها و فراروایت ها». اگر به فراداستان ها یقین نداشته باشیم، نمی توانیم از میان دو فلسفه، به مثابه ی دو داستان، یکی را بر دیگری برتر فرض کنیم. برای مثال، دو گونه ی هنر را به مثابه ی دو داستان با یکدیگر مقایسه کنیم، و یکی را برتر اعلام کنیم. (8)
 بنابراین پست مدرنیسم از لحاظ شکلی، همان مدرنیسم است که به حیات خود همچنان ادامه می دهد. برای مدرنیسم دو ویژگی را می توان در دو زمینه ی سرعت رشد و بالندگی، و نیز پهنه و گستردگی تحولات علمی - صنعتی و فکری - فرهنگی در نظر گرفت. ویژگی دیگر مدرنیسم، به محتوای تحولات بازمی گردد. به نظر می رسد بتوان همین ویژگی را با تأکید بیشتر، در مورد اوضاعی که از آن به منزله ی وضعیت پست مدرنیسم یاد می شود، صادق دانست. (9) نظریه پردازان پست مدرنیسم چنان وانمود می کنند که این ایده: «هیچ استاندارد معین و مشخص در مورد باورها وجود ندارد»، از بسیاری از منابع به دست می آید. پست مدرنیسم ها بر جنبه های اصلی زیر تأکید می کنند:
 - واقعیت، نسبی بودن است.
 - شک اندیشی، باید به هر چیز شک کرد و هیچ چیز را نباید به تمامی و قالبی و دربست پذیرفت.
 - تکثرگرایی، پست مدرنیسم به چندگانگی فرهنگ، قومیت، نژاد، جنسیت و حتی خِرد تأکید دارد.
 - فاعل شناسایی، از سوژه به ابژه تغییر یافت.
 - نقش زبان اهمیت یافت.
 در مورد دو نکته ی اخیر، یکی از ویژگی های وضعیت پست مدرن خارج کردن فاعل شناسایی دکارتی، کانتی و هگلی از نقطه ی مرکزی و اساسی است؛ یعنی انکار اینکه انسان، یگانه فاعل شناسایی است که می تواند واقعیت را بشناسد و بازنمود آن را به صورتی روشن و قاطع درک کند و دریابد. در این معنا، نوعی تمرکززدایی صورت می گیرد و مسائل ناخودآگاه یا اجتماعی را مورد تأکید قرار می دهد و انسان را از نقطه ی مرکزی خارج می کند. (10)
 ویژگی دیگر پست مدرنیسم توجه به زبان است. زبان در پست مدرنیسم جایگزین عقل می شود. گویا اندیشه و حتی ذهنیت انسان را باید برحسب زبان توضیح داد. زبان همه چیز است؛ چون برحسب زبان ذهنیت می یابیم و فکر می کنیم. معنا وابسته به کلمات نیست، بلکه وابسته به این است که چگونه ارتباطی میان کلمات برقرار می شود و چگونه ارتباطی پدید می آید و می توان برای یک کلمه، برحسب چارچوب یا قالبی که کلمه در آن قرار می گیرد، معناهای گوناگون، و حتی متضاد در نظر گرفت. به این دلیل به نظر پست مدرنیست ها، مسئله ی روابط انسانی کاملاً با زبان آمیخته است. سخن با زبان کاملاً هم معنا نیست. در یک زبان می توانیم سخن های گوناگون بیافرینیم، به این صورت که واژگان را به صور گوناگون ترکیب و ارتباط های معینی بین آن ها برقرار کنیم. (11)
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
1. ر.ک: بابک شمشیری، تعلیم و تربیت از منظر عشق و عرفان.
 2. Classicall period.
 3. Medieval period.
 4. Retrospec tiveley.
 5. جرالد ال گوتک، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمه ی محمدجعفر پاک سرشت، ص 476.
 6. C.F. O’ Neill, J, The poverty of postmodernism, Routledye.
 7. C.F. L, Cahoone, From Modernism to postmodernism .Massachusetts.
 8. محرم آقازاده، عذرا دبیر اصفهانی، اندیشه ی نوین در آموزش و پرورش، ص 1-2.
 9. رابرت هولاب، یورگن هابرماس نقد در حوزه ی عمومی مجادلات فلسفی هابرماس با گادمرالومان، لیوتار، دریدا و دیگران، ترجمه ی حسین بشیریه، ص 54.
 10. محسن فرمهینی فراهانی، پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت، ص 18.
 11. خسرو باقری، «تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم»، مجموعه مقالات تربیت اسلامی، ج 3، ص 597.
 

مضامین بنیادی پست مدرنیسم

مضامین بنیادی پست مدرنیسم
 
 مبانی فلسفی پست مدرنیسم را می توان از منظر جهان شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی و ویژگی های آن مورد توجه قرار داد، و از آن در جهت تربیت دینی و دلالت های آن نتیجه گیری کرد.
 
الف) دیدگاه جهان شناسی
 
 - رد دانش عینی و قبول نظریه ی ذهنیت متقابل؛
 - رد حقایق مطلق و اعتقاد به حقایق محلی مبتنی بر مشاهده؛
 - رد معرفت شناسی دکارتی مبتنی بر موضوع یا عامل (که معرفت آفرین و دانش ساز است) به جای پذیرفتن موضوع ساخته شده؛
 - نفی مرزبندی های ساختگی میان رشته های دانش بشری و طرفداری از رویکرد میان رشته ای در علوم؛
 پست مدرنیست ها معتقدند واقعیت پیچیده تر از آن است که ما تصور می کنیم، و امری عینی نیست که به راحتی در تفکر ما ظاهر شود. ما واقعیت را مطابق با نیازها، علایق و سنت های فرهنگی خود شکل می دهیم؛ از این رو واقعیت نمی تواند مستقل از ارزش ها باشد.
 از دیدگاه گریفین، (1) دنیای پست مدرن نیاز به الهیات پست مدرن دارد که «خداگرایی طبیعت گرایانه» است. الهیات پست مدرن، مبتنی بر «همه تجربه گرایی» است که در آن، احساس ها و ارزش های ذاتی همانند طبیعت، به همه ی افراد نسبت داده می شود. پست مدرنیسم در واقع، حاکی از پاره پاره شدن و فروپاشی سوژه است. سوژه (انسان) در پست مدرنیسم، در زمان حال زیست می کند و هیچ گونه پیوستگی معنادار با گذشته ی خود ندارد؛ یعنی سوژه ی انسانی پست مدرن، جوهر از پیش تعیین شده ندارد، و اساساً از طریق روابط اجتماعی خاص، زبان و فرهنگ شکل می گیرد.
 پست مدرن ها نقش آدمی را دستخوش تحول و دگرگونی پیوسته می دانند و از این رو، ماهیت ثابتی برای آن در نظر نمی گیرند. از دید آنان نمی توان وحدت و هویت را در مورد انسان اعمال کرد، بلکه باید اصل تفاوت و چندگانگی را در تعریف و شناخت انسان منظور کرد. «خود» پست مدرن، خودِ ناب نیست، بلکه سه مشخصه ی فرهنگی کلیدی، یعنی جنسیت، طبقه ی اجتماعی و نژاد بر آن اثر می گذارد؛ پس جای خودِ مرکزیت یافته و متحدالشکل مدرن، در وضعیت پست مدرن سوژه ی مرکززدایی شده ای می شود که خُرد و متکثر شده است. پست مدرنیست ها همواره با این مسئله که فقط یک خود انسانی، غیرمتغیر و واحد داریم، مخالف اند. به باور آن ها، خود به میزان زیادی تحت تأثیر فرهنگ متغیر و تکه تکه است و از این رو محدود و مشروط است؛ بنابراین هر کس «خود» ویژه ی خود را دارد. (2)
 
ب) دیدگاه معرفت شناسی
 
 معرفت شناسی دانشی است که چگونگی ایجاد و شکل گیری معرفت آدمی در مورد ماهیت و عوارض اشیا را بررسی می کند و یا در مورد توانایی انسان در کسب چنین معرفتی تحقیق می کند.
 مبانی معرفت شناختی پست مدرنیسم، بر این اصل استوار است که نتایج و دستاوردهای استنباطی ما، از لحاظ تاریخی به بسترهای معینی وابسته اند؛ یعنی به زمان و مکان ویژه ای بستگی دارند و تعمیم پذیر نیستند.
 معرفت شناسی پست مدرنیسم، هدف خود را در خارج از جهان جست و جو نمی کند، و در عین حال بیشتر متوجه زمان حال است تا آینده و گذشته.
 در وضعیت پست مدرن، از طرفی هیچ اطمینانی به توانایی انسان برای شناخت حقیقت وجود ندارد، و از سویی، هیچ خودِ واقعی و اصیلی قابل شناسایی نیست. از این دیدگاه، برای درک رفتار فرد همیشه به شناسایی شبکه ای از روابط اجتماعی نیاز داریم که آن رفتار جزئی از آن است. برای شناخت هر فرد ما باید هیئت اجتماعی - فرهنگی بزرگ تری که او را دربرگرفته است، بشناسیم.
 پست مدرنیسم حقیقت را به معنای مطلق آن قبول ندارد. حقیقت از نظر پست مدرنیست ها مقوله ی ایجاد شدنی و ساختنی است، نه کشف شدنی. معرفت پست مدرن را طبق نظر «هادسون» می توان در قالب اشکال و مواردی چون: شکاکیت معرفت شناختی، ضد عقل گرایی، تکثرگرایی (پلورالیسم)، نسبیت، تعیّن نداشتن، استمرار نداشتن و گسستگی، قبول شانس، تصادف، اقبال، بی نظمی و قیاس ناپذیری یافت. (3)
 - اصرار بر کنار نهادن و پایان بخشیدن به متافیزیک و پرهیز عمدی از ورود به بحث آن؛
 - انکار واقعیت عینی و مستقل و در عوض، اعتقاد به واقعیت ساخته شده و مخلوق بشر؛
 - نفی واقعیت های مطلق، ثابت و پیشینی؛
 - نفی ماهیت یا طبیعت پایدار و جهان شمول بشری؛
 - اعتقاد به ساخته شدن هویت آدمی با فرهنگ ملی و محلی، و نفی خود یا «من» مستقل اخلاقی و عقلانی.
 
ج) دیدگاه ارزش شناسی
 
 - رد ارزش های اخلاقی و معنوی عام و جهان شمول؛
 - نسبیت ارزش ها.
 پست مدرنیست ها معتقدند همه ی ارزش ها، پرسش های هنجاری، احساسات و عواطف، محصول انسان روشن فکر است.
 جهت گیری ارزشی پست مدرن، با جهت گیری های ارزشی مکاتب دیگر تفاوت دارد؛ به این معنا که پست مدرنیسم هیچ گونه ترجیح ارزشی خاصی، جز در سطح بسیار کلی ندارد. به تعبیر دیگر هر کس باید خودش به ارزش ها، ترجیحات ارزشی و رویکردهایش نظم دهد. جهت گیری ارزشی پست مدرن به گونه ای است که بسیار به ندرت سرمشق یا الگو تعیین می کند. در واقع متناسب با تنوع و تکثر گروه ها، ارزش های مختص بی شماری می توانند ظاهر شوند.
 از ویژگی های کلی جهت گیری ارزشی پست مدرن این است که ارزش ها، از منابع گوناگون گردآوری می شوند و شما می توانید ارزش هایی را بپذیرید که احساس می کنید «خود» و گروه شما را بهتر منعکس می کنند. هواداران جهت گیری ارزشی پست مدرن می توانند ارزش هایشان را در مجموعه ای کم و بیش بی پایان از جابجایی و تغییر احتمالی ترکیب کنند، و می توانند ارزش های قدیم و جدید را با هم ترکیب کنند. بیشتر پست مدرنیست ها نمی توانند بر اصول اخلاقی ثابت برای عمل اجتماعی تأکید کنند. به نظر آن ها ارزش ها، درونی یا ذاتی نیستند، بلکه از طریق انتخاب، گفت و گو و تصرف تعیین می شوند. از دیدگاه پست مدرنیسم، اخلاق، امری محلی و خاص است؛ یعنی هیچ هنجار اخلاقی جهان شمول وجود ندارد و ارزش ها را باید در درون گفتمان پیدا کرد. به عبارت دیگر، هیچ واقعیت اخلاقی بیرونی که بتوان از طریق پژوهش به آن دست یافت، وجود ندارد. از دیدگاه پست مدرنیسم هیچ هنجار جهان شمول اخلاقی و یا هیچ بنیادی که بتواند هنجارها، بایدها و نبایدها را معلوم کند، وجود ندارد. الگوگرایی در اخلاق پست مدرنیستیم مذموم است. مبانی، اصول و روش های اخلاقی ثابت، یکسان و مشابه از نظر پست مدرنیست ها بی معناست. رورتی (4) به منزله ی قرائت تازه ای از اندیشه ی عمل گرایی (نوعمل گرایی)، با رد مبانی خارجی و تثبیت شده ی اخلاق، ریشه ی آن را در عواطف و انگیزش های معمولی انسان جست و جو می کند. نگاه او به اخلاق، درونی است. به نظر او، نگرش مسیحیت سنتی که اخلاق را از عواطف جدا می کند اشتباه است. ارزش ها و اخلاقیات امری اجتماعی هستند. ارزش ها با آنچه ما انجام می دهیم، واقع می شوند. «انسان نجیب و شایسته بودن» به تبع اوضاع و احوال تاریخی معنا دارد و امری نسبی است. در تربیت اخلاقی پست مدرن، تربیت مبتنی بر شیوه ی دموکراتیک و غیر اقتدارگرا تجویز می شود. (5)
 در نظام فکری پست مدرنیته، ارزش ها و ضدارزش ها، همچنین بایدها و نبایدها جنبه ی پایدار ایدئولوژیک به خود نمی گیرند؛ زیرا مفهوم ایدئولوژی پایدار با اعتقاد به پاره ای اصول و موازین ملازم است که در نگاه باورمندان و ملتزمان خود، اموری تثبیت یافته و فراگیر و پایدار تلقی می شود؛ در صورتی که ثبات و پایداری اندیشه از دیدگاه پست مدرنیسم مطرود است. از آن گذشته، ایدئولوژی با یکپارچگی، تمامیت و جزمیت سازگار است و اینها اموری است که با اصول پست مدرنیسم همخوانی ندارد. به تعبیری بایدها و نبایدها از منظر پست مدرنیسم ثابت نمی مانند، بلکه ممکن است بسته به خواست فرد و عُرف در نوسان باشند، به گونه ای که باید و نباید امروز، باید و نباید فرداست. در حالی که اگر زندگی امروز بدون برخی از بایدها و نبایدهای گذشته بی تداوم باشد، لاجرم زندگی فردا بدون بایدها و نبایدهای امروز لرزان و سست خواهد بود. (6) از نگاه دیگر، در خصوص مضامین اصلی پست مدرنیسم، صاحب نظران آرای گوناگون ابراز کرده اند که در قسمت بعد به آن ها می پردازیم.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
1. Griffin.
 2. محسن فرمهینی فراهانی، پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت، ص 68.
 3. همان، ص 67.
 4. Rorty.
 5. محسن فرمهینی فراهانی، پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت، ص 67.
 6. بابک احمدی، معمای مدرنیته، ص 28.
 

ویژگی های پست مدرنیسم

ویژگی های پست مدرنیسم
 
 
1. نفی فراروایت ها و کلیت گرایی
 
 لیوتار، (1) متفکر برجسته ی پست مدرن در کتاب مشهورش، وضعیت پست مدرن، پست مدرنیسم را بی اعتقادی به فراروایت ها تعریف کرده است. منظور پست مدرنیست ها از فراروایت، قصه، داستان و تاریخی است که فراتر از داستان ها و روایت های دیگر باشد و به همه ی گفتمان های دیگر مشروعیت ببخشد؛ داستانی که مدعی جایگاهی عام، جهانی یا همه شمول است و قادر به ارزیابی، توجیه و تحلیل همه ی داستان های دیگر به منظور آشکار ساختن معنای حقیقی آن ها باشد. (2)
 نفی فراروایت ها، شاخص ترین ویژگی پست مدرنیسم است. به طور کلی، فراروایت دامنه ی وسیعی از مفاهیم نظیر علم، عقل، رهایی، و پیشرفت را دربر می گیرد که مدرنیسم به آن ها بسیار اهمیت داده بود و با قایل شدن اقتدار مطلق برای آن ها، از یک سو موجبات دگرگونی های عظیم در جوامع مدرن را فراهم ساخته و از سوی دیگر، باعث پنهان کردن برخی حقایق شده بود. اعتقاد به فراروایت، ناشی از گرایش به کلیت است که مدرنیسم به آن باور داشت؛ ولی پست مدرنیسم کلیت گرایی را سبب پنهان شدن تناقضات، ابهامات و تضادها می شمارد و از کلیت به مثابه ی ابزاری برای تنظیم قدرت و کنترل یاد می کند.
 اعتقاد به مرجعیت عقل، یکی از ویژگی های بارز عصر مدرن است. در عصر مدرن، مرجعیت و اقتدار عقل به گونه ای بود که به قول ویتگنشتاین (3) کسی در حقانیت آن شک نمی کرد؛ (4) اما با نکته سنجی ها و بررسی های موشکافانه ی فیلسوفانی نظیر کانت، نیچه، و ماکس وبر، عقل نیز به موضوعی برای بررسی و نقد مبدل شد. پس از آن، نویسندگان پست مدرن نیز سلطه ی عقل را به چالش گرفته، مطرح کردند که عقل تنها از چشم اندازی خاص به واقعیت می نگرد و ناظری بی طرف نیست. (5)
 ویژگی دیگر پست مدرنیسم، نفی کلیت گرایی است که از اندیشه ها و خصیصه های فلسفی در یونان باستان و پس خصیصه ی اندیشه ی مدرنیستی قرار گرفته است. به دلیل اینکه دنیای غرب با توجه به فرهنگ تمدن به نوعی توجه و انحصارگرایی و یا اندیشه ی ناسیونالیستی اعتقاد داشته اند و با توجه به همین اندیشه و افکار، زمینه ی تسلط بر دیگران یا به نوعی استعمار دیگر کشورها به خصوص کشورهای جهان سوم به وجود می آید که با توجه به ظهور پست مدرنیسم، افکار و اندیشه های استعمارگرایی در فرهنگ و تمدن به خاموشی می گراید. لیوتار در نفی کلیت گرایی می نویسد: «ما بهایی بسیار گران برای غم غربت کل واحد، برای آشتی دادن امر مفهومی و امر محسوس، برای آشتی دادن تجربه ی شهودی و تجربه ی قابل تبادل پرداخته ایم. بگذارید علیه کلیت وارد جنگ شویم؛ بیایید شاهدانی بر این امر غیرقابل مشاهده باشیم؛ بیایید تفاوت ها را برجسته سازیم و شکوه نام را حفظ کنیم». (6)
 
2. ناباوری به اقتدار علم
 
 اکثر متفکران عصر مدرن، به ویژه پوزیتیویست ها، به علم اعتقاد استوار داشتند و در پی آن بودند که از طریق علم به یقین دست یابند. اما از نظر منتقدی چون نیچه، قدرت طلبی خصیصه ی بنیادین انسان، و دانش تجلی این قدرت طلبی است. پس از او نیز متفکران پست مدرن ادعا کردند که علم برخلاف توانش، ادعای حاکمیت و توجیه و تحلیل همه ی امور و پدیده ها را دارد؛ در حالی که فقط پیام آور زور و تمرکز و قدرت است.
 لیوتار، متفکر پست مدرن، علم را فراروایتی همانند فراروایت های دیگر شمرد که هیچ گونه مشروعیتی ندارد. وی ادعا کرد که دانش اکنون به صورت کالایی برای مبادله درآمده و خرید و فروش می شود و اعتبار و صلاحیت برای تحلیل امور و پدیده ها ندارد. فوکو نیز با مطرح کردن پیوند زوج دانش - قدرت، دانش را ابزاری در دست قدرت نامید.
 
3. نقد ایده ی پیشرفت و غایت گرایی تاریخ
 
 پست مدرنیست ها برخلاف مدرنیست ها معتقدند الزاماً آینده، بهتر از حال و حال بهتر از گذشته نیست و بدین ترتیب، مفهوم پیشرفت که مدرن ها مطرح کرده و به آن ارج نهاده بودند، به دست پست مدرن ها نقد شد. اعتقاد نداشتن به پیشرفت، همچنین به منزله ی نفی ایده ی فرجام شناسی تاریخی است. بنابراین، پست مدرنیسم بر آن است که هیچ جبر و قانونمندی کلی تاریخی و مراحل اجتناب ناپذیر در تاریخ و پایان خوش برای آن وجود ندارد و بدین ترتیب، هم ماتریالیسم تاریخی و هم ادیان الهی را به چالش می خواند.
 
4. توجه به دیگری و غیریت
 
 یکی از مضامینی که پست مدرنیسم مطرح کرده است، توجه به دیگری است. «شنیدن صدای دیگری»، عبارتی است که در نوشته های متفکران پست مدرن بسیار دیده می شود و این یکی از پسندیده ترین رهنمودهای پست مدرنیسم است. منظور پست مدرنیسم از «دیگری»، همه ی کسانی است که به نحوی مورد ظلم واقع شده، استثمار شده اند، یا کنار زده و به حاشیه رانده شده اند. افرادی مانند رنگین پوستان، شهروندان طبقه ی پایین، اقلیت های نژادی و قومی و زنان، مصادیق واژه ی «دیگری» از نگاه پست مدرن هستند.
 ویژگی دیگر پست مدرنیسم عنصر غیریت است. به عبارت دیگر، توجه به همه ی فرهنگ ها و صداها و داستان ها و روایت ها و اینکه هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد. یعنی توجه به دیگران و هر فرهنگی که باشد اشکالی ندارد، و فرهنگ غرب، یگانه فرهنگ اندیشه ی ظهور نیست و غرب تنها فرهنگ جهان که مجاز شناخته شود نیست. توجه به دیگر فرهنگ ها، یکی از ویژگی های پست مدرنیسم است و ریشه و جوهر اصلی تنوع فرهنگی، توجه و هویت قایل شدن برای دیگر فرهنگ ها و خرده فرهنگ های متمایز است؛ اینکه به گروه های جامعه و گروه های حاشیه ای جامعه توجه می شود و گروه های مختلف، با قبول اختلافات نظر و عقیده ی خود به گفت گو روی می آورند. این امر، نمود رابطه ای انسانی و هم بستگی اجتماعی است.
 در غیریت، به تفاوت ها و اختلاف ها توجه می شود و تنوع و تکثر در تمام زمینه ها به کار برده می شود. پست مدرنیسم ها با توجه به غیریت و تأکید بر آن، دفاع از گروه های جامعه، فقرا و ستم دیدگان، نژادهای گوناگون و اقلیت زنان و رنگین پوستان و غیره را شعار خود قرار داده اند.
 
5. ارج نهادن به تمایز
 
 تمایز یکی دیگر از مفاهیمی است که بسیار مورد تقدیس پست مدرنیسم قرار گرفته است. طرفداران پست مدرنیسم بر این باورند که چون میان انسان ها از لحاظ وضعیت ظاهری، اجتماعی، اعتقادی و اقتصادی تفاوت وجود دارد، باید به تمایز میان آنان ارج نهاد و لازمه ی احترام به تمایز، ترویج اختلاف نظر و آزادی عقیده و عمل همه ی انسان ها به طور کلی است؛ اینکه نباید به بهانه ی حفظ وحدت، انسجام و توافق همگانی، بر تضادها و اختلافات میان انسان ها سرپوش نهاد.
 
6. مخالفت با تسلط فرهنگ غالب
 
 از آنجا که پست مدرنیسم بر شنیدن صدای دیگری بسیار تأکید دارد، با تسلط یک فرهنگ بر جامعه مخالف است؛ زیرا به اعتقاد پیروان این دیدگاه، تسلط یک اندیشه و فرهنگ بر جامعه، موجب نادیده گرفتن و یا سرکوب هواداران اندیشه ها و فرهنگ های دیگر می شود. حال آنکه به دلیل تمایز میان انسان ها، در جامعه، افکار و ایده های گوناگون وجود دارد که همه ی آن ها حق مطرح شدن و برخورداری از امکانات عمومی جامعه دارند.
 پست مدرنیسم به همان دلیل ارج نهادن به تمایز و مخالفت با سلطه ی فرهنگ غالب، برخلاف مدرنیسم که برای اکثریت حق ویژه ای قایل است، به اقلیت های نژادی، قومی و جنسیتی جامعه، توجهی خاص دارد. به همین دلیل پست مدرنیست ها در زمره ی حامیان سرسخت پلورالیسم (کثرت گرایی) محسوب می شوند.
 
7. حمایت از منطقه ای شدن و محلی گرایی
 
 یکی دیگر از آرمان های پست مدرنیسم حمایت از منطقه ای شدن و محلی گرایی است. این آرمان آنان، در مقابل شعار مدرنیسم در حمایت از جهانی شدن امور سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مطرح می شود. پست مدرنیست ها بر این باورند که هدف اصلی جهانی شدن، استعمار و استثمار کشورهای فقیر و عقب مانده است. این آرمان پست مدرنیسم نیز از همان ایده ی آنان مبنی بر توجه به دیگری، احترام به تمایز و کثرت گرایی فرهنگی ناشی می شود؛ زیرا تسلط یک کشور یا ملت بر سایر ملل، منجر به نادیده گرفتن و ظلم و سرکوب ملل ضعیف می شود.
 
8. حمایت از فرهنگ عامه
 
 یکی از تقسیم بندی هایی که در عصر مدرن صورت گرفت، تقسیم بندی افراد جامعه به دو دسته ی نخبه و عامه، و اهمیت دادن بسیار به قشر نخبه ی جامعه بود. اندیشمندان پست مدرن، نخبه گرایی را یکی از معضلات عصر مدرن می دانند و به فروپاشی مرز میان فرهنگ نخبه و فرهنگ عامه و درهم آمیختگی این دو فرهنگ معتقدند. به عنوان نمونه، بودریار (1983)، اندیشمند پست مدرن، بر این باور است که در عصر پست مدرن میل پدیده ها به فروپاشی از درون است و یکی از مصادیق آن را تلاشی مرز میان نخبه و فرهنگ عامه می داند. اصطلاحی که بودریار برای بیان این امر به کار می برد، «تلاشی از درون» (7) است.
 پست مدرنیست ها با حمایت از فرهنگ عامه، اظهار می دارند که این فرهنگ برای همگان دست یافتنی است و همه ی انسان ها با ویژگی های متفاوت، به راحتی می توانند خود را با آن وفق دهند.
 
9. اهمیت زبان و بی اعتقادی به معانی ثابت
 
 اهمیت قایل شدن برای زبان، از دیگر مضامین پست مدرنیسم است. پست مدرنیست ها بر این باورند که اندیشه و ذهنیت انسان را باید برحسب زبان توضیح داد. از دیدگاه آنان زبان از حد «ابزار» در ارتباط خارج می شود.
 در مورد معنا نیز آنان معتقدند که معنا امری نیست که قائم بر کلمات و واژه ها باشد و دلالت های قطعی و مشخصی برای کلمات وجود داشته باشد. (8) در همین مورد، پست مدرنیست ها به متون، بسیار اهمیت می دهند و معتقدند هیچ متنی معنای واحد و کامل تری ندارد، بلکه به انحای مختلف قائل قرائت است. (9)
 
10. بررسی نقادانه ی امور
 
 پست مدرنیست ها معتقدند قوانین علمی، اجتماعی، فرهنگی و کلیه ی امور مسلط بر جامعه را نباید قطعی و مسلم و تغییرناپذیر پنداشت؛ زیرا رواج و سلطه ی این امور هیچ گاه دلیل صحت و درستی آن ها نیست؛ از این رو، آن ها همواره با دیدی نقادانه به مسائل اطراف خود می نگرند و این ویژگی در بسیاری از عرصه ها نظیر معماری، سینما و تعلیم و تربیت پست مدرن به وضوح دیده می شود. پست مدرنیسم از این لحاظ راه مدرنیسم را ادامه داده است و حتی در تأکید بر نگرش نقاد به امور، از مدرنیسم نیز پیشی می گیرد.
 
11. اعتقاد به محور بودن طبیعت در مقابل انسان
 
 اهمیت دادن به طبیعت در قبال انسان، یکی دیگر از تأکیدات پست مدرنیسم است. مدرنیست ها به انسان بسیار اهمیت داده، به او به مثابه ی موجودی می نگرند که در مرکز عالم ایستاده است و طبیعت همچون ابزاری در دست اوست که مجاز است هرگونه بخواهد در آن دخل و تصرف کند؛ اما پست مدرنیست ها این گونه نگرش به طبیعت را مردود می شمرند و معتقدند گرچه فناوری و صنعت باعث ایجاد امکانات رفاهی بی شمار برای بشریت شده است، از سویی موجب انهدام منابع طبیعی نظیر جنگل ها و مراتع، تخریب محیط زیست، محدود شدن فضای سبز، آلودگی هوا و آب های کره ی زمین شده است. از این رو، پست مدرنیسم محور بودن انسان در قبال طبیعت را به چالش می خواند.
 
12. ترغیب به زندگی مصرفی و دنیاگرایی
 
 پست مدرنیسم در بُعد رویارویی با خدا و امور معنوی، شعار سکولاریسم (دنیاگرایی) عصر مدرن را تکرار می کند، بلکه اندکی هم فراتر رفته و با اظهار ناباوری به فراروایت ها که دین نیز یکی از آن هاست، بی ایمانی به مسائل معنوی و الهی را تقویت می کند.
 پست مدرنیسم با مطرح کرد شعارهایی نظیر بازگشت به سنت، و دستورهای اخلاقی مانند تساهل و احترام به دیگری، در مواردی به ادیان الهی نزیک می شود؛ ولی این قرابت، صوری و ظاهری است؛ زیرا توصیه های مکرر پست مدرنیسم مبنی بر پرداختن به بازی و لذات آنی و دنیوی و ترغیب بسیار به زندگی مصرفی، با آموزه های دینی منافات دارد.
 
13. ترویج نسبیت گرایی افراطی
 
 نسبیت گرایی، پیامد قطعی و بلافصل ناباوری به فراروایت هاست. پست مدرنیست ها بر این باورند که از هر کدام از فراروایت ها نظیر علم و عقل و جست و جوی قطعیت و یقین، تلاشی بی حاصل و پوچ است. نسبیت گرایی که پست مدرنیسم ترویج می کند، در جنبه های اعتقادی، ارزشی و فرهنگی پیامدهایی دارد. در جنبه ی اعتقادی، پست مدرنیست ها معتقدند اصولاً حقیقتی وجود ندارد، بلکه ما هستیم که حقیقت را وضع می کنیم. در جنبه ی فرهنگی، آنان با ترویج کثرت گرایی فرهنگی بر این باورند که چون هیچ حقیقتی وجود ندارد، هیچ گونه امکان قضاوت در مورد گفتار و اعمال گروه های مختلف نیز وجود ندارد، و همه ی این گروه ها با وجود آرای متفاوت، باید از حق و حقوق یکسان برخوردار باشند. در جنبه ی ارزش، پست مدرنیسم با فاصله گرفتن از ارزش های مطلق و گرایش های معنوی، نسبیت گرایی در اخلاقیات را روا می دارد.
 چنین ویژگی هایی آثار گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نیز تربیتی داشته است، که از منظر تربیت دینی به آن اشاره می شود.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
1. Lyotard.
 2. حسینعلی نوذری، صورت بندی پست مدرنیته، ص 45.
 3. L. Wittgenstein.
 4. رضا داوری اردکانی، سیری در اندیشه ی پست مدرن، ص 15.
 5. علی قائمی، اسلام و مدرنیسم، ص 55.
 6. خسرو باقری، «تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم»، مجموعه مقالات تربیت اسلامی، ج 3، ص 600-601.
 7. Implosion.
 8. خسرو باقری، «تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم»، مجموعه مقالات تربیت اسلامی، ج 3، ص 14.
 9. رابرت هولاب، یورگن هابرماس نقد در حوزه ی عمومی مجادلات فلسفی هابرماس با گادمرالومان، لیوتار، دریدا و دیگران، ترجمه ی حسین بشیریه، ص32.
 

دلالت های پست مدرنیسم در تربیت دینی

دلالت های پست مدرنیسم در تربیت دینی
 
 مطالعات ادیان، یکی از گستره های رایج پست مدرنیسم است. در مورد نگرش پست مدرنیسم و تأثیرات آن بر اندیشه ی دینی، سه نظریه وجود دارد:
 1. در بعدی افراطی، نظریه ی پست مدرنیسم به منزله ی مرگ خدایان، نابودی دین و ارزش ها تلقی می شود.
 2. نظریه ای که این مکتب را بازگشت به ایمان و الزامات دینی می داند.
 3. در نظریه ی سوم، چنین فلسفه ای بیانگر امکان بازسازی ایده های مذهبی فراموش شده دانسته می شود.
 به بیان دقیق تر، یکی از ویژگی های روشن مدرنیسم این بود که به نام تأمین استقلال انسان و کشف واقعیات و توانایی ها، همچنین در جهت تحقق امیال و آرزوهای انسان، زبان به نقد دین و اصول و مبانی دینی می گشود. در مدرنیسم مفاهیم و مضامین متعالی و مقدس معنایی ندارد؛ در حالی که در پست مدرنیسم، آموزه های دینی کمی مورد توجه است. بنابر نظریه ی غالبی که وجود دارد، پست مدرنیسم در تقابل با مدرنیسم و منتقد آن به شمار می رود. پست مدرنیسم در واقع نوعی واکنش در برابر امانیسم مدرنیسم است. امانیسم، مذهب و ارزش ها را از زندگی انسان طرد می کند و به این طریق است که بازگشت تقدس و معنویت در اندیشه ی پست مدرن نمود پیدا می کند. بعضی از طرفداران نظریه ی پست مدرن در تبیین این نظریه می گویند: استقلال و ثبات انسان بر این بینش مبتنی است که مفهوم «خود»، موضوعی است که از مفهوم خدا نشئت گرفته است و بدون ارتباط با خدا ثباتی نخواهد داشت؛ همان گونه که اگر بی ارتباط با اهداف متعالی باشد، خود را از بین خواهد برد. (1)
 در مجموع، پست مدرنیسم اصطلاحی است که به گونه ای فزاینده بر گرایش های فرهنگی - اجتماعی و فکری معین دلالت دارد. (2) این موضوع که از مسئله های بحث برانگیز امروزی شمرده می شود، در محافل علمی و غیرعلمی بسیار مطرح است.
 صحبت از پست مدرنیسم چنان شایع شده است که در هر حوزه، با چند موضوع یا عنوان روبرو می شویم که هر یک به گونه ای به آن پیوسته است؛ مانند معماری، هنر، موسیقی، فلسفه، علوم اجتماعی، تعلیم و تربیت، سیاست، تاریخ، صنعت، دین، اقتصاد، فرهنگ و حوزه های دیگر دانش بشر. در کشور ما در این زمینه کتاب ها و مقالات، اندک است و بیشتر کارهای انجام گرفته، ترجمه ی آثار مؤلفان غربی است؛ به ویژه به علت تازه بودن موضوع، پژوهش ها و نوشته ها در زمینه ی پست مدرنیسم و ارتباط آن با تعلیم و تربیت ناچیز است. اما در جامعه ی ما که بخش هایی از آن، هنوز به عصر روشنگری یا مدرنیسم نرسیده و مدرنیته را درک و جذب نکرده است، سخن گفتن از پست مدرنیسم و ارتباط آن با تعلیم و تربیت به چه کار می آید؟ پاسخ این است که: اگرچه جریان پست مدرنیسم بیشتر در کشورهای به اصطلاح پیشرفته و توسعه یافته تسری یافت، در شکل های گوناگون در سرتاسر جهان پراکنده شد و عمومیت پیدا کرد؛ بنابراین برای همه ی ما، دست کم فکر کردن درباره ی این جریان تاریخی ضروری است. (3)
 در برخی موارد مشاهده می شود بسیاری از برداشت ها از پست مدرنیسم در جامعه ی ما، نه تنها باعث جهش به فراسوی مدرنیسم نمی شود، بلکه به نفی دستاوردهای آن و عقب ماندگی و واپس گرایی می انجامد. به نظر می رسد پرداختن به این موضوع و چالش های پیوسته به آن، بخشی مهم از نیازهای فکری، اجتماعی و تربیتی کنونی جامعه ی ماست که به منزله ی عضوی از جامعه ی جهانی، با ملل دیگر در تعامل فکری، فرهنگی و سیاسی است.
 با توجه به ویژگی های بحث شده، در دیدگاه پست مدرنیسم واژه های حقیقت کنار گذاشته می شوند؛ در نتیجه برای پویش برای حقیقت، راه برای قرائت های گوناگون، تفاسیر و تعابیر متنوع باز می شود؛ حقیقت، رنگ و گرایش نسبی به خود می گیرد و اتفاق نظر و اجماع، محور توافق قرار می گیرد. در جهان و جامعه ای که دیدگاه پست مدرنیسم به تصویر می کشد، فرهنگ و تنوع میراث فرهنگی از اهمیت زیادی برخوردار است؛ به همین دلیل دین و آموزه های دینی نه به مثابه ی معرفتی وحیانی و الهی، که بخشی از میراث فرهنگی و دستاوردهای بشری تلقی می شود که در پاسخ گویی نیازها و مشکلات جامعه ی بشری، به صورت نسبی از کارایی و توانمندی برخوردار است. (4) به عبارتی در دیدگاه پست مدرنیسم، تربیت دینی نه در طول معارف و دانش ها و دستاوردهای فرهنگی، که در عرض آن تلقی می شود.
 نسبیت گرایی و کثرت گرایی، همان قدر که بر حوزه های گوناگون بشری حاکمیت دارد، در حوزه ی دین نیز خود را نشان می دهد. پست مدرنیسم در جهت خط مشی عام خود، یعنی نفی هرگونه فراروایت، در نهایت به تضعیف ارزش ها و تربیت دینی منجر می شود.
 اولین نکته اینکه تربیت دینی و اخلاقی از نظر کثرت گرایی پست مدرن، از هرگونه مبانی متافیزیک، مبانی ارزش شناختی بینشی مقدم و از لحاظ نظری خالی است. به عبارت دیگر از منظر پست مدرن ها، ملاک های از پیش تعیین شده برای داوری در مورد اینکه چه چیزی خوب و چه چیزی بد است، و در باب بایدها و نبایدها وجود ندارد. ملاک داوری میان خوب و بد بودن امور و رفتارها، در واقع علایق و سلایق متنوع افراد، جوامع و انسان ها و همچنین اوضاع زندگی آن هاست. همچنین موضوع ارزش های اخلاقی و بایدها و نبایدها از منظر کثرت گرایی پست مدرن این است که ارزش های اخلاقی امری نسبی، طبیعی، فردی، سلیقه ای و حتی اتفاقی و موقتی است و اخلاق، امری خاص و محصول گفتمان های ماست؛ یعنی ما هر چه بتوانیم گفتمان بین انسان ها را گسترده تر کنیم، می توانیم به مضامین و معانی جدیدتری از بایدها و نبایدها دست یابیم.
 ویژگی بسیار مهم دیگر اخلاق از منظر کثرت گرایی، نفی الگو در امر تربیت اخلاقی است. از منظر کثرت گرایان، الگوها در بحث تربیت اخلاقی معنا ندارند و رابطه ی معلم و شاگرد مطمح نظر است. (5)
 
نقد تربیت پست مدرن
 
 
الف) محاسن تربیت پست مدرن
 
 پست مدرنیسم از آنجا که پوشش جهت بازشناسی معضلات مدرنیته و حرکتی نقادانه و در نتیجه مطلوب به ویژه در زمینه ی اهمیت کثرت گرایی و اهمیت دادن به دیدگاه ها و ارزش های فرهنگی دیگران است، ستودنی است. به عبارتی، در پست مدرنیسم به همه ی فرهنگ ها و طبقات توجه می شود، و هر کس برای خودش ارزش دارد؛ اندیشه و فرهنگ غالبی نیست و به حاشیه ها توجه فراوان می شود؛ افراد برابر و یکسان هستند؛ بر اعتقاد به آزادی افراد و احترام به فردیت انسان و آزاد کردن وی از هرگونه تقلید، تأکید می شود. همچنین کوشش رهایی بخشی از ستم و بی عدالتی اقتصادی، مخالفت با موضوعات درسی مجزا، تغییرپذیری برنامه های درسی، و رعایت تفاوت ها، از دیگر مزایای این دیدگاه است. (6)
 گفتمان پست مدرنیسم امتیازات بسیاری دارد. به عنوان مثال مربیانی که خواستار تقویت قوه ی انتقادی دانش آموزان در مورد دیدگاه های مسلط و فراگیر هستند، یا می خواهند ظرفیت شکیبایی و یا حتی توانایی استقبال آن ها از دیدگاه های ناسازگار با نظرات شخص خودشان را تقویت کنند، می توانند از این نظریه چون ابزار مخصوص مفید بهره ببرند. پست مدرنیسم تقسیم زندگی به حوزه های گوناگون را نمی پذیرد؛ لذا تصویری که پست مدرن از مدرسه ارائه می دهد، یک اجتماع در نظر می گیرد. در چنین مدرسه ای فقط بر جنبه های عقلانی تأکید نمی شود، بلکه جنبه های زیباشناختی، عاطفی و فعالیت های دسته جمعی مبتنی بر همکاری اجتماعی نیز مورد توجه است.
 در مدارس پست مدرن معلم، آفریننده ی دانش و تسهیل کننده ی جریان یادگیری کلاس یا گروه هاست. به این ترتیب جریان های یادگیری جایگزین محتوای مواد درسی و برنامه ی درسی مدرن می شود. در آموزش و پرورش پست مدرن که یک متن به صورت های مختلف خوانده و یا تفسیر می شود، خوانندگان با نگرش انتقادی به متن، نکات تازه ای درمی یابند که به خود آن ها تعلق دارد. چنین پیامدی موجب پیدا شدن جنبه های مختلف معنا و نتیجه گیری های تازه است. مربیان پست مدرن بر این نظرند که در دوران مدرن، اطلاعات از همه جا از جمله مدرسه در کنترل دولت است؛ اما در وضعیت پست مدرن، دولت ها کمتر شانس پالایش اطلاعات دارند؛ چرا که شبکه ی گسترده ی جهانی توسعه و تعمیم یافته است.
 مربیان پست مدرن از دو فضیلت مهم صداقت و درستکاری یاد می کنند. آزادی انتخاب رابطه ی انسانی، در اندیشه ی پست مدرن ارزشی است. در پست مدرن به تفاوت های فردی توجه می شود؛ و افراد با یکدیگر تفاوت دارند. از نظر لیوتار، مدرسه ی آرمانی مدرسه ای است که در افراد آن ها تفاوت هایی که فردیت آن ها را می سازد شکوفا کند؛ یعنی حضور در جمع دیگران به فرد بودن آن ها لطمه ای نزند. پس اجتماع های کوچک تر، یا روایت های تفاوت را جایگزین جامعه و فراروایت های آن می سازد. (7)
 به طور کلی با وجود محدودیت ها و ضعف هایی که در دیدگاه های تعلیم و تربیت پست مدرن وجود دارد، به نظر می رسد برخی از مسائل مطرح شده توسط پست مدرنیست ها چشم اندازهای مثبتی نیز برای تعلیم و تربیت به ارمغان آورده است. در واقع پست مدرنیسم، از آنجا که کوششی جهت بازشناسی معضلات و بن بست های تعلیم و تربیت مدرن است، حرکتی مورد توجه به شمار می آید. تأکید مربیان پست مدرن بر اهمیت کثرت گرایی، اهمیت دادن به دیدگاه های دیگران، تقویت روحیه ی انتقادی در دانش آموزان، تشویق نوعی آموزش و پرورش گفت و گو محور و مبتنی بر گفتمان، ستودنی است.
 از نکات مثبت دیگر در تعلیم و تربیت پست مدرن که بسیاری از مربیان پست مدرن مطرح کرده اند، می توان به تأکید بر بردباری و تحمل یکدیگر، تفکر انتقادی، خلاقیت و خودآفرینی، تعهد اخلاقی، اهمیت احساسات و همچنین تأکید بر شهود اشاره کرد.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
 
1. علی آقابخشی، و مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص 36.
 2. Marshall, Peters, M, "Postmodernism and Education", In The International Encyclopedia of Education, P.58.
 3. خسرو باقری، «تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم»، مجموعه مقالات تربیت اسلامی، ج 3، ص 78.
 4. بابک شمشیری، تعلیم و تربیت از منظر عشق و عرفان، ص 480.
 5. مهدی سجادی، فرهنگ عمومی و تربیت دینی، ص 136.
 6. سعید بهشتی، «تبیین و نقد پست مدرنیسم در فلسفه ی تعلیم و تربیت معاصر»، مجموعه مقالات علوم تربیتی، ص 94.
 7. محمدرضا آهنچیان، آموزش و پرورش در شرایط پست مدرن، ص 53.