روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روان شناسی

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

مشکلات یک زندگی مشترک

مشکلات یک زندگی مشترک
واقعیت این است که زوج ها در زندگی مشترک با مشکلات زیادی روبه رو می شوند. از جمله:

1- فقدان الگوی مناسب
بسیاری از زوجین به علت نداشتن الگوی مناسب، شناختی از یک ارتباط سالم ندارند و بنابراین در شکل دهی و تداوم یک ارتباط سالم سختی زیادی متحمل می شوند.

2- استرس انجام وظایف مختلف
متأسفانه تربیت کودکان، کار بیرون از خانه، تحصیل، مسئولیت های قانونی و... غالبا نسبت به رابطه سالم در اولویت قرار می گیرند.

3- فقدان مهارت های ارتباطی
آموختن مهارت احترام گذاشتن به افکار و احساسات یکدیگر- حتی کاملا متفاوت- مشاجره منصفانه و ابراز علاقه به همسر و فرزندان نتایج بسیار مثبتی به همراه دارد متأسفانه بسیاری از افراد از این مسأله آگاه نیستند. باید قبل از اینکه زوجین احساسات یکدیگر را جریحه دار کنند، انگیزه آنها را برای یادگیری چنین مهارت هایی افزایش داد.

4- سایه ارتباط های گذشته
زوجین باید الگوهای قدیمی را کنار گذاشته و برای مسائلی مثل نامزدی، ازدواج و تولد فرزندان الگوی جدیدی را درنظر بگیرند.

5- نفوذ رسانه ها بر روی شناخت ما از ارتباط سالم
درک ما از ارتباط سالم و نحوه رسیدن به آن تا حدی به رسانه ها بستگی دارد.

6- فقدان خودشناسی و یا تمایل به اصلاح نقاط ضعف
معمولا زوجین نقش خود را در شکل گیری یک ارتباط ناسالم نادیده می گیرند و تمایلی به تغییر رفتارهای نادرست خود ندارند.

7- اعتماد به دیگران
کنارآمدن با مشکلات ناشی از ارتباط های حال و گذشته کار آسانی نیست. بسیاری از زوجین برای شناسایی علت خشونت خانوادگی، ناراحتی های دوران کودکی و... نیاز به مشاوره دارند.

8- مسائل مادی
نداشتن مهارت مدیریت پول، استفاده از پول به عنوان ابزار قدرت، زیربار قرض رفتن، حمایت مالی از کودکان، مسئولیت های مالی در مقابل فرزندان همسر سابق، نداشتن برنامه دقیق برای سهیم شدن در اموال یکدیگر و... از مشکلات رایج زوجین است.

9- فقدان یک سیستم حمایتی مثل دوستان متأهل و سازمان های اجتماعی
زوجین برای برقراری و حفظ یک ارتباط سالم نیاز به حمایت دوستان خود و جامعه دارند.

ترجمه از آذر شایان

جلوگیری از دلزدگی مردان نسبت به همسر خود

جلوگیری از دلزدگی مردان نسبت به همسر خود
شما هم بسیاری از مردهایی را که از ازدواج خسته و ناامید شده اند را دیده اید و اگر ازدواج نکرده اید تمایلی به این امر ندارید. اما بدانید که همسرداری اصولی دارد که نیاز به مهارتهای هر دو نفر دارد و اگر حتی یک نفر از آنها غفلت کند و یا کوتاهی در این امر شود زندگی برای هر دو نفر آنها خسته کننده و ناخوشایند می شود. در این گزارش به عواملی می پردازیم که مانع از دلزدگی مردان از همسران خود می گردد؛ با ما در ادامه مطلب همراه شوید:

شوهر خود را شاد کنید
وقتی شما مهم‌ترین آدم زندگی او هستید و بیشتر از هر کسی با او وقت می‌گذارید، پس برای شادی و خوشحالی او تلاش کنید. با هدیه ، شاخه گل، تهیه غذای مورد علاقه او، خود آرایی، آراستگی، مهربانی، همدردی و همذات پندری و… سعی در خوشحال کردن و شادی او داشته باشید.
اگر زندگی مشترک را به یک کار اداری با وظایف مشخص و زمان و مکان مشخص تبدیل کنید ، خیلی زود همسرتان را از دست می‌دهید. پس تلاش کنید که طراوت زندگی را حفظ کنید.

لجاجت و مشاجره نکنید
شما نباید در مورد مشکلاتتان مشاجره و دعوا کنید یا اینکه با بگوومگو حرف خود را به کرسی بنشانید. آرامشتان را حفظ کنید و با ملایمت در زمانی مناسب
با شوهر خود صحبت کنید.

نقاط ضعف و نقاط مثبت او را شناسایی کنید
نقاط ضعف و نقاط قوت خود و شوهرتان را کشف کنید. با دنیای مردانه بیشتر آشنا شوید.

وظایف خود را به درستی انجام دهید
وظایف و مسئولیت‌های خود را به درستی انجام ‌دهید. همیشه محیط خانه و اطراف را پاکیزه و منزه نگاه دارید و به تمیزی لباس ها و اتوکشی آنها اهمیت بدهید.

قدرت طلب نباشید
قدرت‌طلبی نکنید و احساس حقارت و ناکامی را بر دیگری تحمیل نکنید.‌

توقع‌های غیرمنطقی نداشته باشید
توقع‌های غیرمنطقی از شوهر خود نداشته باشید، با داشته ها و نداشته های یکدیگر بسازید.

به دنبال تعریف و تمجید نباشید
پیوسته به دنبال جلب توجه و تاییدهای غیرضروری از سوی شوهرتان نباشید،
بزرگ شده اید.

با رفتار و کلام خود آرامش را به او هدیه کنید
احساسات شوهر خود را جریحه‌دار نسارید و او را عصبانی نکنید. ببینید چه چیزهایی او را آزار می‌دهد و چه رفتارهایی او را خوشحال می‌کند.
به او نیز حق بدهید
قرار نیست همیشه حق با شما باشد.

به او توجه کنید
تازمانی که همسرتان توجه شما نسبت به خودش را می‌بیند عاشق شما می‌ماند و در این زندگی احساس امنیت می‌کند.
قرار نیست شما یک روزه خود را اصلاح کنید یا تغییردهید. به مرور زمان و همیشه در پی سازش با همسر خود باشید و بدانید زندگی زناشویی، همانند پروردن گل‌های باغچه است. هر روز می‌بایست به گل‌ها رسیدگی کرد و مراقب آنها بود تا شاداب و سرحال به رشد خود ادامه دهند، در حالی که وقت نگذاشتن، توجه نکردن و غافل شدن از گل‌ها، باعث پژمرده‌ شدن آنها می‌شود.

منبع: مجله پزشکی مادر

از تطبیق همسر تا زن ذلیلی

از تطبیق همسر تا زن ذلیلی
میزان تأثیرپذیری ما از همسرمان چه قدر باید باشد؟ واقعیت این است که پاسخ به این سوال از جهاتی بسیار دشوار است؛ اما شاید اگر کمی با معیارهای روان شناسی آشنا شویم بهتر بتوانیم در این زمینه تصمیم گیری کنیم.
منظورت چیه که تطبیق پیدا کنم فکر می کنی اگه من شروع کنم به چشم گفتن، همه چیز در زندگی ما درست می شه؟ اصلاً من هیچی، مشکل زندگی ما هم هیچی. همین کاظمی، همکارمن، یک زن ذلیل تمام عیار، بیاببین چه دل پرخونی داره. اصلاً به این حرف ها نیست اگه با چشم گفتن همه چیز درست می شد که اون باید خوشبخت ترین مرد روی زمین می بود اصلاً کاظمی هیچی؛ همین خواهر بیچاره ی من رو ببین از روز اول دائم در مقابل شوهرش کوتاه اومد و همه اش هم مادرم توی گوشش خواند که از خود گذشتگی جزء لازم زندگی است و اگر مرد «من» بود، زن باید «نیم من» باشد و از این حرف ها همین هفته ی پیش مگه نبود که خواهر فداکار من آخر سر قهر کرد و اومد خانه ی پدری؛ بماند که دوباره مادرم با همان حرف ها راضی اش کرد که اجازه بده شوهرش بیاید دنبالش و در نهایت هم قضیه با یک سبد گل تمام شد اصلاً همه ی این حرف ها روول کن می گی من باید تطبیق پیدا کنم باشه ولی گفته باشم من حاضر نیستم از باورها و خواسته های خودم کوتاه بیایم، حاضر نیستم بشوم یک عروسک کوکی و هر چی زنم گفت همان کار را بکنم... محمد 30 سال دارد و دو سالی است که ازدواج کرده است.
اما واقعاً منظور از تطبیق پیدا کردن چیست؟ آیا اگر مردی با همسرش تطبیق پیدا کرد، در دسته ی «زن ذلیلان» قرار می گیرد، یا این که منظور از تطبیق پیدا کردن با همسر فداکاری ها و از خودگذشتگی بی پایان است و لازمه ی آن هم فراموش کردن تمام خواسته های و علایق خودمان است؟ شاید هم تطبیق پیدا کردن تعریفی غیر از همه ی این موارد باشد راستی، اصلاً لازم است ما با همسرمان تطبیق پیدا کنیم یا خیلی راحت می توانیم مثل دو فرد کاملاً مجزا با هویت های ویژه ی خودمان در کنار هم زندگی خوب و خوشی داشته باشیم یعنی واقعاً اگر محمد در زندگی خودش به دنبال تطبیق دادن خود با همسرش باشد، زندگی اش بهتر خواهد شد؟ اگر او حاضر شود دست به این کار بزند و تغییرات لازم را در زندگی اش ایجاد کند، چه باید بکند تا دچار افراط و تفریط نشود؟

چرا تطبیق لازم است؟
تطبیق پیدا کردن با همسر را می توانیم از زوایای دیگری نیز ببینیم: این که به همسرمان اجازه می دهیم تا روی ما تصمیم گیری های ما و حتی افکار و باورهای ما نفوذ داشته باشد و بتواند ما را تحت تأثیر خود قرار دهد این نفوذ داشتن همسران روی یکدیگر می تواند اثرات مثبتی بر روابط آن ها بگذارد به عنوان نمونه تحقیقات نشان داده زمانی که همسران حاضر نیستند نفوذ همدیگر را بپذیرند، احتمال طلاق افزایش می یابد. البته همان طور که می توان حدس زد آقایان نقش ویژه تری در این بین دارند و زمانی که آن ها حاضر به کوتاه آمدن نباشند، به احتمال 81 درصد ازدواج با مشکل روبه رو خواهد شد از طرفی، زمانی که همسران حتی در همان ماه های ابتدایی ازدواج به همدیگر اجازه ی نفوذ می دهند زندگی شان شادتر می شود.
اما قبل از این که تصورات منفی در رابطه با تطابق پیدا کردن با همسر و نفوذ همسر بر خودمان، به سراغ ما بیاید و نگذارد در این مورد تصمیمی درست و منطقی بگیریم، بهتر است ببینیم که این تطابق پیدا کردن شامل چه مواردی نمی شود تا بعد ببینیم شامل چه مواردی می شود.
مواقعی هست که مردان به صورتی افراطی عنان زندگی فردی و خانوادگی خود را به دست همسرشان می سپارند از طرفی، برخی مواقع خانم ها نیز رفتاری دارند که به عنوان فداکاری بیش از اندازه از آن یاد می شود اما آیا این رفتارهای افراطی همان تطبیق دادنی است که برای آن فوایدی را بر شمردیم؟ جواب این سوال، همان طور که شما نیز حدس زده اید، قطعاً منفی است

این که ذلت است!
یکی از اولین تصورات در مورد تطبیق پیدا کردن با همسر، که البته محمد نیز در مورد همکارش آقای کاظمی به آن اشاره کرد. «زن ذلیل» شدن به مرد خانه است. جدای از مواقعی که این اصطلاح به صورت شوخی برای هر برخوردی از جانب مردان به کار می رود مواقعی هست که مردان به صورتی افراطی عنان زندگی فردی و خانوادگی خود را به دست همسرشان می سپارند از طرفی، برخی مواقع خانم ها نیز رفتاری دارند که به عنوان فداکاری بیش از اندازه از آن یاد می شود اما آیا این رفتارهای افراطی همان تطبیق دادنی است که برای آن فوایدی را بر شمردیم؟ جواب این سوال، همان طور که شما نیز حدس زده اید، قطعاً منفی است. اما راستی، چرا برخی از همسران چنین رفتارهایی را پیشه می کنند؟ اگر بخواهیم دچار این برخوردهای افراطی نشویم، باید حواسمان به چه نکاتی باشد؟

آیا شوهر می‌تواند در مقابل دیگران عیوب همسرش را بگوید؟

آیا شوهر می‌تواند در مقابل دیگران عیوب همسرش را بگوید؟
غیبت عبارت است از ذکر معایب دیگران که اگر بشنوند ناراحت شوند که البته غیبت هم برای گوینده و هم برای شنونده حرام است.

موارد جواز غیبت
1ـ فاسق بی حیا، یعنی کسی علنا مرتکب فسق و فجور میشود. غیبت از چنین کسی در مورد کارهای زشتی که علنا انجام میدهد، جایز است.
2ـ تظلم مظلوم علیه ظالم؛ یعنی مظلوم فریاد مظلومیت خویش را از دست ظالم بلند کند و بگوید فلانی این ظلم را به من کرده است.
3ـ نصیحت مشورت کننده، مثلا اگر کسی میخواهد ازدواج کند، دختر یا پسری را از کسی تحقیق کند. او اطلاعاتی در مورد تحقیق دارد و به مسئله ازدواج مربوط میشود، در اختیار مشورت کننده بگذارد.
4ـ نهی از منکر، یعنی اگر غیبت کننده قصدش این باشد که به وسیله غیبتش، غیبت شونده را از عمل خلافش باز دارد در این مورد غیبت جایز است.
5ـ مبارزه با ریشه فساد؛ یعنی با غیبت، بدعت گذاری کسی را آشکار کند و بدعت در دین را از بین ببرد.
6ـ رو کردن دست شاهد دروغگو؛ یعنی انسان در پیش قاضی اثبات کند که فلان شاهد دروغگو است و عادل نیست.
7ـ دفع ضرر از غیبت شونده؛ یعنی به وسیله غیبت کردن از کسی ضرر مهمی از وی بر طرف میشود.
8ـ در لقب مشهور؛ یعنی ذکر کردن کسی به عیب و نقصی که به آن مشهور شده باشد، (مثل چشم چپ) به قصد معرفی او، نه به قصد عیب گویی و او هم ناراحت نباشد.
9- در مدعی نسب دروغ؛ یعنی رد کردن کسی که به دروغ ادعای نسبی کرده باشد، مثلا به دروغ بگوید: فلانی پسر من است. در موارد جواز غیبت، عیب پنهانی آشکار نمیشود و یا این که مصلحت افشای عیب و نقص از نظر شرع اسلام بیش از مفسده غیبت است و از باب قاعده اهم و مهم شرع انور برای رعایت مصلحت اهم، غیبت را جایز شمرده است. از این رو در هر جا غیبت منطبق با یکی از موارد فوق الذکر باشد، جایز میشود و گر نه بر حرمت خود باقی است، نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بهشت بر سه نفر حرام است: منت گذار، غیب کننده و شراب خواری که ادامه میدهد.

و در اینجا چند استفتاء در این مورد را نقل می کنیم:

سۆال: آیا غیبت کردن از یک نفر یا دو نفر نامشخص، حرام است؟
جواب: مانع ندارد. (استفتائات امام، ج 2، ص 619)

سۆال: اگر شخصی قدش کوتاه است و پشت سرش بگویند که فلانی قد کوتاه است، آیا غیبت محسوب می شود؟
جواب: نسبت به صفات ظاهره که همه از آن آگاهی دارند، اگر قصد هتک و تحقیر نداشته باشد، اشکال ندارد. (استفتائات امام، ج 2، س 11)

سۆال: آیا غیبت بچه نابالغ ممیز یا غیر ممیز جایز است؟
جواب: در بچه ممیز جایز نیست. (استفتائات امام، ج 2، س 14)

سۆال: آیا شوهر می تواند در مقابل دیگران عیوب زنش را بگوید و او را تحقیر کند، اگر چه به شوخی باشد؟
جواب: غیبت کردن مۆمن و نیز تحقیر مۆمن و کاری که موجب اذیت او می شود، جایز نیست. (احکام روابط زن و شوهر، ص 57)

سۆال: آیا گفتگو درباره رسوم، آداب، گفتار، کردار، طرز لباس پوشیدن، شکل ظاهری، روستائیها و شهریها و قبائل گوناگون ایران، غیبت محسوب می شود؟
جواب: اگر به قصد عیب جویی و مسخره کردن نباشد، اشکال ندارد.

منابع:
سایت استاد شیخ حسین انصاریان
سایت شهر سوال

تخصص تدریس؛ ضرورتی انکارناپذیر

تخصص تدریس؛ ضرورتی انکارناپذیر

دکتر علی شریعتمداری عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی :
به یاد دارم در سالهای نخست تحصیلات، هنگامی که در مدرسه ابتدایی "کمالیه" شیراز تحصیل می کردم معلم حساب و هندسه سخت گیری داشتیم و همشاگردی بازیگوش و درس نخوانی به نام "نصرا..." که هیچ گاه خیال درس خواندن نداشت. همین مسأله باعث شده بود که همواره نصرا... دست از پا درازتر به پشت نیمکتش برگردد، یعنی وقتی می آمد و می رفت چیزی در چنته نداشت و جواب نمی داد. با این حال این معلم، معلم بدی برای ما نبود. نصرا... همسایه ما بود و از آنجا که پدرش نزد اعیان شیراز کار می کرد بعدها راننده شد.
اشاره به مقدمه برای این است که بگویم آموزشهای دبستانی و دبیرستانی مقدمه و شالوده تربیت در جامعه است و بسیاری از مشکلات اجتماعی امروز معلول مسایل و مشکلات شخصیتی است؛ اما وقتی معلم، خود با تعلیم و تربیت بیگانه است چه انتظاری باید داشت. بسیاری از معلمان ما امروز زیر لیسانس در آموزش و پرورش خدمت می کنند. در سال تحصیلی گذشته یک میلیون و دویست هزار شاگرد در مقاطع مختلف ابتدایی، راهنمایی و متوسطه مردود شدند. آمار این تعداد مردودی در نظام تعلیم و تربیت مفهومی جز اشتباه عمل کردن ندارد، چنانچه معلمان ما به ساده ترین اصول تعلیم و تربیت آشنا بودند، دیگر فرصت و زمان یک میلیون و دویست دانش آموز این گونه تلف نمی شد.
کاش روزی به یکی - دو مدرسه تهران سری می زدید، در یکی از کلاسهای درس می نشستید و می دیدید که معلم چه می کند و چه شیوه آموزشی و تربیتی را اعمال می کند. متأسفانه برخی از معلمان ما حتی تخصص لازم و ابتدایی تدریس را نیز ندارند.
امروزه منتقدان شیوه آموزش زبان فارسی، از رکود در نحوه آموزش و ناآشنایی نسل جدید با این زبان گله می کنند. در پاسخ باید پرسید، کودکان و نوجوانان در کجا و چگونه باید با زبان فارسی آشنا شده و با آن خو بگیرند. وقتی معلمان دیپلمه و فوق دیپلمه، خود در دوران ابتدایی و راهنمایی با زبان و ادبیات فارسی و اصول تربیتی آشنایی کافی ندارند، طبیعی است که کودکان ما نیز از یادگیری زبان فارسی خود عاجز می مانند و آن وقت است که دیر یا زود، زبان فارسی برای جوانان و عده ای که دبیرستان را ترک می کنند به زبانی بیگانه تبدیل می شود. معلمان و مربیان تربیتی از فراگیری اصول تعلیم و تربیت غفلت می ورزند و در این مجال، معلم، مطالبی را که خود حفظ کرده است در کلاس بیان می کند و از شاگردانش می خواهد تا آنها را حفظ کنند. این مسأله موید آن است که شیوه آموزش در مدارس ما غلط است و معلمان مدارس نه تنها در رشته های تخصصی تخصص لازم را ندارند، بلکه با شیوه های تعلیم و تربیت نیز آشنا نیستند.
بنابراین باید با شیوه های متفاوت، تحولی در شیوه آموزش معلمان مدارس به وجود آورد؛ تشکیل دوره های آموزش ضمن خدمت و کارگاههای آموزشی به بهبود این روند کمک شایان توجهی خواهد کرد، ضمن اینکه دولت نیز باید بودجه لازم را در اختیار آموزش و پرورش قرار دهد تا این معلمان بتوانند با طی کردن مدارج به مقاطع بالاتر ارتقا پیدا کنند.
ابداع شیوه نوینی توسط نگارنده که شیوه ای بدیع در سطح جهان در زمینه آموزش تلقی می شود نیز در راستای تحقق همین مسیر است؛ در این شیوه آموزشی از همان سال اول ابتدایی وقتی مدرس می خواهد در مورد آب و عناصر تشکیل دهنده آن یعنی اکسیژن و هیدروژن صحبت کند از نوآموزان می خواهد که خود پیشتر، مبحث مورد نظر را مطالعه کنند. در جلسه مورد نظر به جای آنکه معلم خود بگوید که آب از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده است، از نوآموزان می خواهد که توضیح دهند آب از چه عناصری تشکیل شده است. سؤالهای بعدی وی با پرسش از چیستی این دو عنصر ادامه می یابد. شاگردان درس خود را قبلاً مطالعه کرده اند و می دانند که روز بعد در کلاس درس خود، باید مطلب مورد نظر را ارایه دهند. همین مسأله چگونگی تحقیق در سالهای ابتدایی تحصیل را به شاگردان آموزش می دهد.
چندی پیش در ریودوژانیرو با رئیس فرهنگستان فرانسه گفت و گو می کردم. به وی گفتم شما در اروپا آکادمی ها و یا فرهنگستانها را قبل از دانشگاهها تشکیل دادید، برخلاف ایران که در اینجا ابتدا شاهد تشکیل دانشگاهها و سپس فرهنگستانها بوده ایم. وقتی در فرهنگستان علوم مسؤولیت پذیرفتم نخستین نکته ای را که مطرح کردم ارزیابی سطح علمی رشته های علمی و دگرگونی در شیوه آموزش بود. گر چه ممکن است استادان به راحتی زیر بار نروند و این گونه بگویند که بعد از بیست سال درس خواندن و درس دادن حالا می خواهید در مورد آموزش برای ما صحبت کنید. به وی گفتم برای آنکه به استادان بقبولانیم مطلب به این سادگی نیست، یکی دو سؤال از آنها می کنم. اول اینکه یک مبحث علمی چگونه تدوین می شود؟ باور نمی کنید، اما رئیس فرهنگستان فرانسه گفت من پاسخ سؤال شما را نمی دانم. به وی گفتم من بر این اساس شیوه آموزش درست کردم و می گویم هر آنچه که یک دانشمند از ابتدا تاکنون انجام داده است همانها را به عنوان پایه آموزش قرار می دهیم و آن وقت آموزش ما به صورت تحقیق در می آید. بنابراین دو مقوله آموزش و پژوهش نیز با یکدیگر قابل تلفیق است. وقتی از علم به عنوان یکی از ارکان اساسی جامعه و ارزش اسلام برای علم می گوییم باید بدانیم شرط نخست تولیدات علمی، آموزش صحیح علم و نحوه ارایه آن از سوی معلمان و استادانی است که این وظیفه خطیر را عهده دارند اما متأسفانه امروز دانش آموزان ما به معنای واقعی چیزی را نمی آموزند بلکه تنها نکاتی را حفظ می کنند و پس از اندک زمانی به راحتی این محفوظات را فراموش می کنند، بنابراین باید میان ارایه مطلب علمی و تعلیم و تربیت نوعی پیوستگی قایل بود.

راه های جذاب کردن درس برای دانش آموزان

راه های جذاب کردن درس برای دانش آموزان
اصولا یکی از دغدغه های هر معلمی این است که چگونه تدریس کند که هم دانش آموز خوب یاد بگیرد و هم خودش از کارش راضی باشد و جذابیت داشته باشد .سعی شده در این مقاله با توکل بر خداوند به تعدادی از این رو ش ها اشاره شود:

1- مشخص کردن هدف:
مسلم است که هر چه دبیر در ابتدای درس، هدف از آموزش درس جدید را به دانش آموز بفهماند یادگیری بهتر صورت می گیرد.

2- مشخص کردن انتظارات درس :
دبیر باید به دانش آموز بگوید من از شما چه انتظاری دارم.

3- توجه به یادگیری قبلی:
اگر دبیر به میزان یادگیری قبلی دانش آموز توجه کند و از آن ارزیابی کند می تواند به موفقیت در آن درس زیاد خوش بین باشد مخصوصا در درس های پایه مثل ریاضی- عربی- علوم- زبان خارجه

4- تناسب بین سرعت آموزش و یادگیری دانش آموز:
دبیری که بخواهد تا پایان سال فقط کتاب را تمام کرده و از ابتدای درس تا پایان آن با روش سخنرانی درس را به پایان برساند به مرور بین تدریس خود و میزان یادگیری دانش آموز فاصله را زیادتر می کند .در این جا دبیر باید هر جا احساس کرد یادگیری قسمتی از درس توسط دانش آموز صورت نگرفته به سرعت به قسمت قبلی بازگردد و تدریس را با روش آسانتر ادامه دهد.

5- مشارکت دانش آموز در تدریس:
شرکت فعال دانش آموز در تمرین ها و سؤالات و فعالیت های درس باعث افزایش اعتماد به نفس شده و یادگیری را افزایش داده و یادگیری را در حافظه بلندمدت او تثبیت می کند.

6- کنترل دائمی پیشرفت دانش آموز:
دانش آموزی که بداند میزان فعالیت او در کلاس و منزل از دید دبیر مخفی نیست و دبیر نظارت بر او دارد به مرور به یک فرد فعال در درس تبدیل می شود.

7- تکالیف منزل تحقیقی و کاربردی باشد:
درسی که تکالیف دانش آموز در آن زمینه به صورت تحقیق و تفحص باشد انجام آن برای یادگیرنده جذابتر است و کار برد آن در زندگی آینده او بیشتر می شود بخصوص در عصر حاضر که تحقیق از اینترنت و کتابخانه ها بسیار گسترش یافته است.

8- سؤالات درسی و امتحانی متناسب با سطح درک دانش آموز باشد:
اگر دانش آموزی که احساس می کند تمرین ها و سؤالات از حد توان ذهنی او خارج نیست اعتماد به نفس او بیشتر شده و آن درس برایش خیلی بااهمیت می شود. دبیری که از مطالب تدریس شده سؤال در حد درس و یادگیری دانش آموز مطرح می کند یادگیری را در فرد بیشتر افزایش می دهد تا دبیرانی که برای حساب باز کردن دانش آموز بر روی درس آنها سؤالاتی بسیار مشکل و پیچیده و گاهی از مطالب تدریس نشده به دانش آموز در کلاس و امتحان مطرح می کنند. و این حالت ایجاد شده، به مرور چهره نامطلوبی از آن دبیر و درس مربوطه در ذهن دانش آموز ایجاد می کند.

علی رضا ربانی کارشناس راهنمایی و مشاوره

کلماتم را تغییر دادم، زندگی‌ام تغییر کرد

کلماتم را تغییر دادم، زندگی‌ام تغییر کرد
چندی قبل به دلیل کاری که ناگهان برایم پیش آمد، ناچار شدم چند روزی به سفر بروم. از این‌که مجبور بودم همسر و فرزندانم را تنها بگذارم خیلی ناراحت بودم ولی ناگزیر بودم. بالاخره به این سفر تحمیلی رفتم اما به عنوان یک مادر همه فکرم در خانه جا ماند؛ این‌که آنها چه چیزی می‌خورند، با لباس‌ها و ظرف‌های کثیف چه می‌کنند، چه کسی بچه‌ها را برای رفتن به مدرسه آماده می‌کند و....
با تمام این فکر و خیال‌ها، کارهایم را انجام دادم و بعد از 5 روز به خانه برگشتم. منتظر بودم خانه‌ای شلوغ و به هم ریخته ببینم و بچه‌هایی که کارها و درس‌هایشان مانده و کلی کار که باید با سرعت انجام‌شان دهم؛ اما برخلاف تصورم وقتی وارد خانه شدم، صدای خنده و بازی آنها نشان می‌داد همه چیز روبراه است و هیچ‌کس از نبودن من ناراحت نیست.
جلوتر رفتم؛ وقتی بچه‌ها مرا دیدند، قیافه‌شان تغییر کرد؛ اخم کردند و با ترس سرجای خودشان نشستند. به همسرم نگاه کردم که یک سیب و پرتقال در دستش گرفته بود و به جای توپ با آنها بازی می‌کرد. ناخودآگاه اخم کردم و فریاد زدم. عصبانی بودم و از این‌که می‌دیدم آنها داخل خانه با سیب و پرتقال مشغول بازی هستند، گریه‌ام گرفت و با عصبانیت فریاد زدم: «کارهای من برای شما مهم نیست. به جای این‌که برای من دلتنگی کنید، فقط به فکر مسخره‌بازی‌های خودتان هستید. خسته شدم، از دست همه شما خسته شدم.»
نمی‌دانستم باید چه کار کنم. رو به همسرم گفتم: «تو هم مثل بچه‌ها هستی، انگار بزرگ شدن را یاد نگرفته‌ای.»
بعد هم با سرعت به اتاقم رفتم و در را محکم پشت سرم بستم. صدایی از پایین نمی‌آمد. همه ساکت شده بودند و خنده‌هایشان قطع شده بود.
چند روز گذشت ولی همسرم همچنان از دست من ناراحت بود. من هم که فکر می‌کردم او بیخود ناراحت شده و حق این کار را ندارد، سر میز شام با لبخندی تمسخرآمیز گفتم: «چقدر بچه‌بازی درمیاری. تمومش کن این لوس‌بازی‌ها رو.»
بر خلاف گذشته، ایندفعه او آرام ننشست. از پشت میز بلند شد و با عصبانیت گفت: «اشکال ندارد، فکر کن من بچه‌ام و لوس؛ اما با حرف‌هایم کسی رو اذیت نمی‌کنم.»
این اولین بار بود که چنین حرفی از او می‌شنیدم. به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم او واقعاً از حرف‌های من ناراحت شده است؟
هنوز نمی‌توانستم دلیل ناراحتی او را بفهمم اما وقتی از بچه‌ها پرسیدم، متوجه شدم آنها هم چنین حسی دارند. چند روزی به رفتارم با بقیه دقیق شدم و تازه فهمیدم همه از حرف‌های من یا بهتر است بگویم گوشه کنایه‌هایم ناراحت می‌شوند و به همین دلیل دوست ندارند زیاد با من صحبت کنند.
با این‌که فهمیدن این موضوع خیلی ناراحت‌کننده بود اما حداقل می‌توانست شروع خوبی برای تغییر شرایط باشد. برای همین از آن پس تصمیم گرفتم قبل از این‌که کلمه‌ای را بر زبان بیاورم، آن را با بهترین کلمه هم‌معنی‌اش جایگزین کنم.
اوایل بسیار سخت بود ولی بالاخره موفق شدم بیشتر و بیشتر از کلمات مثبت و همراه با احترام استفاده کنم. البته این تغییر فقط به نفع همسر و فرزندانم نبود چون نه تنها همه اطرافیانم از این تفاوت ابراز رضایت و خشنودی می‌کردند بلکه خودم هم خیلی خوشحال بودم. زندگی‌ام تغییر کرده بود؛ آرامشی را که در خانه برقرار شده بود هیچ وقت تجربه نکرده بودم.
حالا با اطمینان می‌گویم زندگی من روزی تغییر کرد که کلماتم را تغییر دادم و انسانی خوش‌زبان‌تر شدم.

مترجم: زهره شعاع
motivateus.coma
روزنامه جام جم